جام جم آنلاین: مهدی زمینپرداز با وجود پیشینه تئاتری، نخستین بار با بازی در نقش سردار شهید حسن باقری در مجموعه تلویزیونی «آخرین روزهای زمستان» درخشید و توجهها را به خود جلب کرد. این همکاری موفق و دلپذیر با محمدحسین مهدویان، کارگردان آن سریال مستندگونه باعث شکلگیری رفاقت و ادامه همراهی آنها شد. پ زمینپرداز در «ایستاده در غبار» کار انتخاب بازیگر را بهعهده داشت و حالا در فیلم تحسین شده «ماجرای نیمروز» که در آستانه فروشی دو میلیارد تومانی هم قرار دارد، این بخت را یافت تا در کنار جمعی از بهترین بازیگران جوان ایفاگر یکی از نقشهای اصلی باشد. زمینپرداز در این فیلم نقش یکی از ماموران اطلاعات سپاه به نام مسعود را در سال ملتهب 60 به شکلی خوب و باورپذیر بازی میکند. او همچنین بتازگی بازی در فیلم داستانی «مونالیزا» ساخته عباس عمرانی را برای تلویزیون به پایان رساند. ظاهرا ابتدا قرار بود بابک حمیدیان نقش مسعود را در ماجرای نیمروز بازی کند؟ بله، اما حسین مهدویان خیلی دوست داشت من هم در این کار باشم، حالا چه در صحنه و چه پشت صحنه که سرانجام خدا را شکر قسمت شد در این کار بازی کنم. آقای بابک حمیدیان هم درگیر کار آقای
کیانوش عیاری (کاناپه) بود و نتوانست در این فیلم حضور داشته باشد. البته فکر کنم خوشحال باشید که این اتفاق افتاده است؟ (میخندد) بله، اتفاق خوبی است، چون هرچه رو و جلوی دوربین باشید، بیشتر دیده میشوید. بچههای پشت صحنه هم واقعا خیلی زحمت میکشند، اما معمولا مثل بازیگران دیده نمیشوند، درحالیکه فیلم ماحصل یک کار گروهی است و چه بچههای صحنه و چه بچههای تولید و دیگر عوامل در موفقیت و دیده شدن یک فیلم سهیم هستند. گروه حسین مهدویان هم دلی است و بچهها هرکاری که بتوانند برای همدیگر انجام میدهند و به هم کمک میکنند. خوبی کارهای حسین مهدویان این است که منیت در آنها وجود ندارد. همه اعضای گروه تحت مدیریت، اندیشه و استعداد خوب حسین به همدیگر کمک میکنند تا کار خوبی ساخته و ارائه شود. وقتی فیلمنامه را خواندید و مهدویان با شما صحبت کرد، مسعود چه شخصیتی بود و قرار بود چه ویژگیهایی داشته باشد؟ حسین به من میگفت مهدی، مسعود با بقیه شخصیتهای من این فرق را دارد که بیشتر درونگراست و یک جا ساکن است. محیط کار او زندان است و با جوانانی سروکار دارد که ندانسته وارد یک جریان شدهاند، اما بقیه شخصیتهای فیلم بیرونی و درگیر
عملیات و خیابانها هستند. مهدویان گفت شخصیت مسعود را خیلی دوست دارم و میخواهم روی آن مانور بدهی و وقت بیشتری بگذاری و ببینم چه چیزی به او اضافه میکنی. برای این مساله من زمان خیلی کمی داشتم و یکروزه به کار اضافه شدم، یعنی موقعی با من تماس گرفتند که پس فردا باید جلوی دوربین میرفتم. خوشبختانه چون ما در تئاتر، تجربههای خاصی داریم توانستم خودم را به نقش برسانم. البته فیلمنامه را قبلا خوانده بودم، اما نه دقیقا برای این نقش. مسعود چون شخصیت درونگرایی بود، خیلی دوست داشت به مغز گروه و افراد نفوذ کند، حتی قضیه موسی خیابانی و افراد و اقامتگاه آنها را هم مسعود بعد از پنج ماه گفتوگو در زندان و اطلاعاتی که از رفیقش به دست میآورد، کشف میکند. با وجود اینکه در نگاه اول به نظر میآید، جنس بازی بازیگران با هم سنخیت ندارد و برخی بازیگران به دلیل پیشینه بازی در نقشهای طنز و کمدی، چندان با بقیه بازیگران در یک موقعیت جدی و نفسگیر سازگار نباشند، اما بازیها یکدستی، پیوستگی و هماهنگی خیلی خوبی دارد و همه حسها بخوبی به تماشاگر منتقل میشود. شاید به دلیل حضور احمد مهرانفر و جواد عزتی، ابتدا چنین ذهنیتی در برخی
تماشاگران وجود داشته باشد، اما وقتی کار را میبینند، با شخصیتهای خیلی جدی مواجه میشوند که درگیر مسائلی بسیار جدی هستند. احمد مهرانفر و جواد عزتی با آن بازیهای زیبا، همه انتظارات را برآورده کردند و واقعا نامزد شدن در بخش بازیگری جشنواره فیلم فجر، کمترین حق آنها بود. شاید در مرحله اول این ترس برای حسین مهدویان هم بود که سراغ این چهرهها رفت، اما بچهها اینقدر بااستعداد و توانمند هستند که بهترین بازیها را ارائه دادند. اگر مرا کنار بگذارید، یکدستی و هماهنگی در بازیها هم به خاطر وجود بازیگران خوب و با استعداد است. همانطور که در کنفرانس خبری فیلم هم مطرح شد، ای کاش یک جایزه گروهی بازیگری هم وجود داشت تا از زحمات همگی آنها قدردانی شود. فیلم، پلان راحتی ندارد، همه صحنههایی که شما در آن بازی داشتید نیز به همین شکل است، اما از نظر حسی فکر میکنم سختترین سکانس نقش مسعود، مواجهه با جنازه برادر باشد که توسط گروهک تروریستی منافقین به آن شکل فجیع به شهادت میرسد. بله، واقعا سکانس سختی بود. ضمن اینکه مسعود پس از آن صحنه است که مقداری اندیشهاش تغییر میکند و او هم دوست دارد هرچه زودتر عملیات علیه موسی خیابانی
و گروهش آغاز شود. روزی که آن سکانس گرفته شد، صحنه حسی و گریه مسعود را نگرفتیم، چون اصلا در فیلمنامه هم وجود نداشت، اما بعد از آن سکانس بچهها به حسین گفتند، حس مهدی خیلی خوب بود، بگذار یک صحنه دیگر را هم اضافه کنیم. دو روز از این سکانس گذشته بود که حسین مهدویان سر ناهار گفت مهدی میرویم آن صحنه را میگیریم. گفتم حسین، آنموقع من به صحنه فکر کرده بودم، اما الان هیچ احساسی ندارم. حسین گفت میرویم میگیریم. رفتیم و آن صحنه را گرفتیم که خدا را شکر بد نشد. همان صحنهای که احمد مهرانفر هم کنارتان نشسته؛ اتفاقا عکس معروفی شده و یکی از قابهای خوب فیلم است. بله، یک صحنه حسی خوب است. از آن لحظه به بعد است که شخصیت مسعود پخته و به قول حسین، کامل شد و شکل گرفت. هرکدام از شخصیتها درگیری و اتفاقی داشتند، اینجا هم جایی بود که شخصیت مسعود به شکل کاملتر نشان داده میشود. چون بعد از آن است که میگوید من هم میخواهم وارد گروه عملیات شوم و بیرون بزنم. تحقیق، پژوهش و مطالعه لازمه حضور و بازی در چنین نقشهایی است که خودتان در این سه کار با مهدویان آن را تجربه کردید. چقدر خودتان شخصی یا همگام با گروه، سراغ تاریخ معاصر
رفتید؟ حسین مهدویان گروه پژوهشی خیلی خوبی دارد و اینقدر با همکارانش، فیلمنامه آثارش را خوب مینویسد و به قدری تحقیق و پژوهش خوبی دارد که وقتی فیلمنامه دست شما به عنوان بازیگر میرسد، خیلی کامل است. این کامل بودن فیلمنامه، خیلی به من بازیگر کمک میکند و انگیزه میدهد. اگر بازیگر روی فیلمنامه مانور دهد و بتواند علاوه بر ظاهر، لایههای زیرین آن را پررنگ کند و ویژگیهای جدیدی را هم به آن اضافه کند، خود به خود نقش پختهتر و بیشتر دیده میشود. اگر فیلمنامه خوب باشد، باعث کیفیت خوب کار میشود. تحقیق و پژوهش در کارهای حسین به قدری خوب است که نتیجهاش را در کیفیت خوب و نهایی آثار میتوان دید. در این دو سه سال اخیر بویژه درباره محمدحسین مهدویان و گروهش اتفاق خوبی افتاده و آن این است که انگار جوانها دارند برای جوانها فیلم میسازند و آن نگاه کلیشهای که به جنگ و انقلاب وجود داشت، جای خود را دارد به نگاه خوب نسل جدید میدهد و مخاطبان جوان را از زاویه جدیدی با مفاهیم و مضامین نظام و انقلاب آشنا میکند. بله، این اتفاق خیلی خوبی است و میخواهد بگوید که قضاوت نکنیم؛ چون تاریخ قضاوت نمیکند، تاریخ مینویسد. ما تاریخ را
میخوانیم و به واسطه این خوانش است که میفهمیم فلان آدم خوب یا بد بوده. در فیلم ماجرای نیمروز هم بنای سازندگان بر قضاوت نیست، مخاطب است که باید تصمیم بگیرد و به این نتیجه برسد که فلان گروه یا شخص چقدر بد یا خوب بود. خودم وقتی که این فیلم داشت ساخته میشد، نگران بودم که آیا مخاطب با آن ارتباط برقرار میکند یا نه. اما خوشبختانه تماشاگران ارتباط خیلی خوبی با فیلم برقرار کردند. این اتفاق خیلی خوبی است که تماشاگر میآید فیلمی با این مضمون و با زمانی بیش از صد دقیقه را تا پایان میبیند و خسته هم نمیشود. در این چند سال و بویژه از سال گذشته، فیلمسازان جوان خوبی وارد عرصه فیلمسازی شدهاند و چه خوب که تهیهکنندهها به این استعدادها اعتماد میکنند تا با فکر و اندیشه جدیدی فیلم بسازند. از جنبه بازیگری هم که به ماجرا نگاه کنیم، میبینیم اگر شخصیتها و بازیگران جوان و جدیدی به سینما وارد شوند، باعث یک تنوع میشود تا اینکه آدم همیشه چند بازیگر ثابت را ببیند که در فیلمهای مختلف تکرار میشوند. اعتماد به جوانان در سینما، اتفاق خیلی خوبی است که امیدوارم ادامه دار باشد. تئاتر؛ تضمینی برای موفقیت در تلویزیون و سینما تحصیل
در زمینه تئاتر و تجربیات خوبی که روی صحنه دارم، خدا را شکر مرا از نظر بازیگری پخته کرد. واقعا بازی در تئاتر تجربیات خیلی خوبی به آدم میدهد که همه جا بویژه در تلویزیون و سینما میتواند از آن استفاده کند. در فوتبال هم همینطور است و وقتی به این ورزش از پایه توجه کنید، به مراحل بالاتر میرسید و موفق میشوید. در هرکاری از جمله بازیگری هرچه اصولیتر و با درس و سواد بیشتر و پلهپله جلو بروید، نتیجه کار بهتر خواهد بود. بازیگری و سینما، حرفه صبر و تحمل است، اما بعضیها انتظار دارند، یک شبه به بالاترین نقطه برسند و چهره شوند. خوشبختانه در این چند سال اخیر، بازیگران خوبی از تئاتر وارد سینما شدند، از نوید محمدزاده عزیز، احمد مهرانفر، جواد عزتی تا هادی حجازیفر عزیز که در کارهای حسین مهدویان خیلی خوب دیده شده است که همه این موفقیت، حاصل همان صبر و تحمل و کسب تجربه در تئاتر و البته استعداد است. امیدوارم برای همه دوستان تئاتری از این اتفاقهای خوب بیفتد.
دیدگاه تان را بنویسید