سرویس فرهنگی فردا؛ احسان سالمی: سینمای ایران در سالهای اخیر پر شده از داستانهایی که در آن قهرمان قصه که فردی پاکطینت و شریف است، به واسطه جبر زمانه و سیر اتفاقات در موقعیتی قرار میگیرد که وادار به انتخاب بین حفظ شرافت و درعین حال تحمل دشواریهای زندگی و یا انتخاب راهی دور از جوانمردی و انسانیت برای نجات خود یا خانوادهاش از این شرایط سخت میشود.
کلیشهای که به شکل پرتکرار در سالهای اخیر در فیلمها و سریالهای تلویزیونی به آن پرداختهاند و جشنواره سیوپنجم فیلم فجر نیز به یومن حضور زوج همایون اسعدیان و مازیار میری از وجود آن بیبهره نماند! اسعدیان و میری که امسال با دو فیلم «یک روز بخصوص» و «سارا و آیدا» در جشنواره حضور پیدا کرده بودند، با دو برداشت تقریبا یک شکل از همین کلیشه پرتکرار سالهای اخیر سینمای ایران دست به خلق آثاری زدند که در بهترین حالت ممکن میشد آنها را جز آثار قابل تحمل جشنواره سیوپنجم دانست.
«یک روز بخصوص» که در آن همایون اسعدیان در قامت کارگردان و مازیار میری در قامت مجری طرح حضور پیدا کردهاند، داستان خبرنگار جوانی به نام حامد است که در میانه کار بر روی یک پرونده فساد مالی درگیر بیماری قلبی خواهر کوچکترش میشود و به واسطه نیاز اورژانسی خواهرش به عمل پیوند قلب مجبور میشود تا به سراغ افرادی برود که قصد داشته پرونده فساد مالیشان را افشا کند و با گرفتن پول از آنها و زدوبند با یک دلال اعضای بدن، نوبت پیوند قلب خواهرش را جلوتر بیندازد.
داستان «یک روز بخصوص» دقیقا از نقطهای آسیب میبیند که فیلمساز گمان میکرده قرار است به عنوان عامل جذاب و شوککننده فیلم برای مخاطبش باشد؛ یعنی جایی که حامد باید بین این خیر و شر تصمیم بگیرد و انتخاب کند که با شرافت زندگی کند و در مقابل رقیبانی که آنها نیز میخواهند با دادن پولی کلان در نوبتی جلوتر از دیگران از اهدای عضو استفاده کنند؛ خود را کنار بکشد تا حداقل گناه این کار بر گردن او نباشد یا آن که با این استدلال تکراری که اگر من این کار را نکنم، فردی دیگر آن را انجام خواهد داد خود را توجیه کند.
اما مشکل از آنجا آغاز میشود که فیلمساز فرصت طلایی پرداختن به سوژهای ناب همچون فسادهای موجود در سیستم درمانی کشور را که کمتر به آن پرداخته شده با کلیشهای نخنما شده عوض میکند و به جای عمق بخشیدن به شخصیت مهمی چون فرهاد اصلانی به عنوان دلال اعضای بدن و تبدیل آن به شاهکلید قصه، روایت اتفاقات را پیرامون تلاشهای حامد برای تهیه پول میچرخاند و نهایت اطلاعاتی که از شخصیت اصلانی به مخاطبش میدهد، اعترافات کوتاه او در مکالمهاش با حامد در ارتباط با شغل پیشینش و چگونگی ورود به کار دلالی اعضای بدن است.
جالب آن که نه تنها شخصیت اصلانی به عنوان نقشی که میتواند قصه را جذابتر و پیچیدهتر کند، به درستی پردازش نشده است بلکه سایر شخصیتهای فرعی قصه نیز آنگونه که باید و شاید به مخاطب معرفی نمیشوند تا مشخص شود اساسا نقش آنها در پیش بردن قصه اصلی چیست. این در حالی است که وقتی کارگردان از یک بازیگر حرفهای و آشنا برای مخاطب میخواهد یک نقش فرعی را ایفا کند، ناخواسته برای مخاطبانش این ذهنیت را به وجود آورده که او قرار است در داستانی که برایتان تعریف میکنم نقش مهمی داشته باشد اما در «یک روز بخصوص» این اتفاق برای کاراکتری که محسن کیایی ایفاگر نقش آن است؛ به وقوع نمیپیوندد و اصولا مشخص نیست که نقش این شخصیت در پیش بردن قصه فیلم چیست.
«یک روز بخصوص» میتوانست فیلمی صریح در ارتباط با یک مشکل اساسی در سیستم درمانی کشور باشد که نمایشدهنده درد گروه بزرگی از مردم جامعه باشد در حالی که سازندگان آن نمیخواستند و یا نتوانستند که هنجرهای برای فریاد این درد باشند و به جای آن یک درام کممایه و خنثی را به مخاطبنشان ارائه کردند.
دیدگاه تان را بنویسید