سرویس فرهنگی فردا: سالی که گذشت شگفتیسازان زیادی داشت؛ از شهدای مدافع حرم گرفته که برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) رنج و زحمت مبارزه در راه خدا و شهادت در غربت را به جان خریدند تا شهدای آتش نشان که جانشان را کف دستشان گرفتند و برای حفظ جان هموطنانشان به میان آتش و آوار رفتند.
فرارسیدن سال نو و فرصتی که خدواند برای آغاز یک سال جدید در اختیار ما قرار داده است؛ بهترین زمان برای شناختن بیشتر این شگفتیسازان است. کسانی که عمری در میان ما زندگی کردند و حالا بهترین فرصت برای الگو گرفتن از سیره عملی آنهاست.
ماهنامه همشهری پایداری در ویژه نامه نوروز امسال در پروندهای به معرفی تعدادی از شهدای مدافع حرم سال 95 پرداخته است که ما نیز بخشهایی از آن برای آشنایی بیشتر مخاطبانمان با این شهدای گرانقدر بازنشر خواهیم کرد.
حجتالاسلام محمد پورهنگ/ حوزه ي فعاليت: جهاد فرهنگي / محل شهادت: دمشق
دل رئوفي داشت. همهی آرامش وجودش در خدمت به ديگران خلاصه ميشد. ملبس به لباس روحانيت بود و با همهی كمالات و دانشي كه داشت، خود را طلبهاي ميديد كه در پي كسب علم است. او براي كمك به بچههاي سوري رفت تا دانشآموزان بيپناه را زير چتر حمايتي خود بگيرد. خدمت زيادي هم كرد تا جايي كه مزدوران با خوراندن آب زهرآلود، او را به شهادت رساندند.
مهريهام 14 سكه بود
شهريور 56 به دنيا آمد و شهريور 95 هم از دنيا رفت. ريحانه و فاطمه، دوقلوهاي او هستند كه وقت شهادت پدر دو سالشان هم نشده بود. همسرش تعريف ميكند: «زندگي من با حاجآقا زندگي رؤيايي بود. هیچكس باورش نميشد كه كسي در منصب روحانيت بتواند چنين روابط عاشقانهاي داشته باشد. روز خواستگاري، صداقتي در كلامش ديدم كه ناخواسته شيفتهاش شدم». او ادامه ميدهد: «آن روز محمد هر آنچه در دل داشت بازگو كرد. او شرايط مالي مطلوبي نداشت؛ طلبه بود. كارثابتي هم نداشت. اما ايمان و اعتقادات او برايم مهمتر از هر چيز بود. دربارهی ملاكها و معيارهايش گفت و اينكه براي امام حسين(ع) شايد لازم باشد فرش زير پايش را هم بفروشد. او صحبت ميكرد و من نيمهی گمشدهام را در وجودش پيدا ميكردم. دو ماه بعد روز 17 ربيعالاول در حرم حضرت عبدالعظيم(ع) عقد كرديم. خطبهی عقد را برادرش محمود كه او هم روحاني است، خواند. مهريهام 14 سكه بود كه بعدها آن را بخشيدم. دوست نداشتم بيشتر باشد. يك سال بعد هم زندگي مشتركمان را شروع كرديم.»
جشن در حرم امام رضا(ع)
همسر این شهید روحانی ادامه ميدهد: «بدون هيچ جشني زندگيمان را شروع كرديم. به مشهد رفتيم و به همهی دوستان و آشنايان پيامك فرستاديم كه اگر دوست داريد در جشن ازدواج ما شركت كنيد، در حرم حضرت رضا(ع) منتظر شما هستيم. وقتي از مشهد برگشتيم مهماني گرفتيم و اين شد مقدمهی زندگي ما. از هدايايي كه اقوام به ما داده بودند، ماشين خريديم و خانهاي هم در شهرري اجاره كرديم. ناگفته نماند در همان دوران عقد موقعيت كاري براي او در سپاه ايجاد شد. حقوق كمي بود، اما بركت داشت. چهار سال و هفت ماه با هم زندگي كرديم. طولش گرچه كم بود اما آنقدر عمق داشت كه اين روزها الگوي رفتاري زوجهاي جوان شود. او اهل كادو خريدن و اهداي گل بود. محمد خيلي شوخي ميكرد. با خنده و مزاح جو كسل خانوادگي را به فضاي شاد و دلنشين تبديل ميكرد. بااينكه سني نداشت اما همهی آشنايان از او راهنمايي ميخواستند.»
تقديرنامهي وزير فرهنگ سوريه
زينب تعريف ميكند: «وقتي جنگ سوريه علني شد تصميم به رفتن گرفت. گفت اگر دوست نداري نميروم اما جواب حضرت زهرا(س) را خودت بده... يك سال و سه ماه سوريه بود. احساس تكليف ميكرد. بهعنوان مستشار نظامي رفت، اما بيشتر كار فرهنگي ميكرد. دوست داشت راه دكتر چمران را برود. به خانوادههاي فقير سركشي ميكرد. وضعيت بهداشتي مدارس آنجا را سروسامان ميداد. انعكاس كارهاي او تا جايي پيچيد كه وزير فرهنگ آنجا متوجه خدماتش شد و در مراسمي به او لوح تقدير دادند.» خدمات او باعث شد كه مزدوران سوري، با آب آلوده او را مسموم و به شهادت رساندند.
18 بار در سال پابوسي امام رضا(ع)
دل رئوفي داشت. بين دوست و آشنا اگر كسي نياز به حمايتش داشت، پيشقدم ميشد. منتظر نميماند تا كسي نيازش را به او بگويد. امام رضا(ع) را خيلي دوست داشت. سالي 18 بار براي پابوسي به مشهد مقدس ميرفت. اگر كسي دلش ميخواست به زيارت آقا برود و پول نداشت، او را يا خودش ميبرد يا هزينه سفرش را تقبل ميكرد.
به كارگرها سركشي ميكرد
در قرارگاه سازندگي خاتمالانبيا(ص) بهعنوان نمايندهی وليفقيه مشغول به كار شد. حقوق مناسبي هم ميگرفت. او اتاق مخصوص به خودش را داشت اما هيچوقت داخل اتاقش نبود، ميگفت حيا ميكند از اينكه كارگرها زير آفتاب كار كنند و او زير كولر بنشيند. ميرفت و به آنها سركشي ميكرد. مقداري از حقوقش را براي يكي از كارگرها واريز ميكرد چرا كه اوضاع مالي خوبي نداشت.
دیدگاه تان را بنویسید