خانم بازیگر: از دست رسانه‌ها خیلی دلخورم! +عکس

کد خبر: 637979

فریده سپاه‌منصور گفت: من درباره شهدا خیلی حرف دارم از دست رسانه‌ها و تلویزیون خیلی دلخورم که حرمت‌ها را نگه نمی‌دارند آقای آذرنگ که کار را به من پیشنهاد دادند با کمال میل قبول کردم.

خانم بازیگر: از دست رسانه‌ها خیلی دلخورم! +عکس
خبرگزاری فارس: بهمن ماه جاری نمایش «ترن» به نویسندگی و کارگردانی حمید آذرنگ در سالن اصلی مجموعه تاترشهر روی صحنه رفت و این نمایش توسط نمایندگان آتش‌نشان‌های قهرمان افتتاح شد. بهرنگ علوی و حسین سلیمانی، فریده سپاه‌منصور و مهراوه شریفی‌نیا، فرید سجادی‌حسینی، نادر برهانی مرند،‌ نسیم ادبی، خسرو احمدی، وحید آقاپور، سیدعلی صالحی، علی عامل هاشمی، سیاوش جامع بازیگران این نمایش به کارگردانی حمیدرضا آذرنگ هستند. همچنین فرشاد فزونی هم آهنگسازی نمایش «ترن» را برعهده دارد.
سپاه منصور
این نمایشنامه با تغییراتی چند سال پیش توسط نیما دهقان روی صحنه رفت و اکنون نیز خود آذرنگ کارگردانی و نویسندگی آن را بر عهده دارد. آذرنگ همچنین سال پیش نمایش هتلی‌ها را روی صحنه برد، در آخرین نمایش‌اش در مقام بازیگری در نمایش «افسون معبد سوخته» با کارگردانی کیومرث مرادی و نویسندگی نغمه ثمینی حضور داشت که در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفت. میزگرد نمایش «ترن» با حضور حمیدرضا آذرنگ، کارگردان و نویسنده، فریده سپاه منصور، سجاد حسینی، سیدعلی صالحی و بهرنگ علوی درخبرگزاری فارس برگزار شد که مشروح بخش نخست آن منتشر می‌شود: به عنوان سوال نخست با توجه به اینکه ترن یک بار دیگر هم به صحنه رفته بود بفرمایید که چطور شد دوباره ترن را این بار در مقام کارگردان و نویسنده به صحنه بردید؟ آذرنگ: یک اتفاقاتی در گذشته افتاد که نشان میداد همه چیز نارس و ناکام مانده و اجرا هم به دل گروه و عوامل نچسبید و حالمان غریب بود، منتها مشکل من با متن کار بود که تکه پاره شده بود و حرف منسجمی را ارائه نمی‌کرد. آن زمان کار دچار سلیقه‌هایی شد، من تمایل داشتم دوباره با فراغت خاطر اجرا بروم تا امسال که با مرکز هنرهای نمایشی و رییس تئاتر شهر صحبت‌هایی مطرح شد ما هم تلاش کردیم صمیمانه کار را جلو ببریم و خوشبختانه کمترین مشکل ایجاد شد. چطور شد که تصمیم به نوشتن نمایش ترن گرفتید آیا سفارشی در کار بود یا ایده خاص و دغدغه‌هایی برایتان وجود داشت؟ آذرنگ: من همیشه یک طرحی در ذهنم بود که یک قطار در حال آمدن است، یک نفر در آن است که فرمانده و قهرمان جنگ درحال بازگشت است و قرار است برای او استقبال بی نظیری در نظر بگیرند تا اینکه وی در ایستگاه آخر پیاده می‌شود در نهایت مبنا همان فراموشکاری بود منتها ما برای اینکه قصه‌ها بیشتر و جامعه شمول تر شود، قصه‌ چند سرباز را روایت کردیم. خانم سپاه منصور از حضورتان در نمایش ترن بگویید، شما معمولا با آقای کیانی همکاری می‌کنید و این تجربه حتما برایتان متفاوت بوده است.... سپاه منصور: باید بگویم که من و آقای آذرنگ قبلا در کار «اهل قبور» با هم همبازی بودیم. درست است من با آقای کیانی کار می‌کنم البته پیشنهاد بهتری نداشتم و مطمئنا وقتی آقای آذرنگ به من پیشنهاد دادند من هم قبول کردم. من درباره شهدا خیلی حرف دارم از دست رسانه‌ها و تلویزیون خیلی دلخورم که حرمت‌ها را نگه نمی‌دارند آقای آذرنگ که کار را به من پیشنهاد دادند با کمال میل قبول کردم. چرا از رسانه‌ها دلخور هستید؟ سپاه منصور: چون شهدا دست مایه هر تبلیغ یا شعاری نباید باشند من می‌گویم که شهدا حرمت دارند و نباید تجارتی برای ما شوند. مردم باید هدایت شوند درست است که گاهی برخی از ما افراطی یا تفریطی رفتار می‌کنیم، اما بهرحال رسانه‌ها نقش اساسی در باور و فرهنگ سازی مردم دارند، رسانه‌ها باید به مردم یاد بدهند که حرمت نگه دارند. متأسفانه خیلی از ما زحمت نمی‌کشیم و پولی خرج نمی‌کنیم بنابراین کار هنری هم که ارائه می‌دهیم مردم را جذب نمی‌کند بعد از مردم هم توقع داریم که کارهای ما را بپسندند. آقای آذرنگ این فرصت را به ما دادند که به خانه‌های خانواده شهدا برویم و با یک چاقوی جراحی بشکافیم و از خصوصی ترین مسائل در خانه خانواده‌های شهدا حرف بزنیم که خیلی از ما اگر با آن درگیر نباشیم آن را نمی‌بینیم و من با افتخار در این نمایش بازی کردم. چرا قبول کردید در نمایش دفاع مقدسی کار کنید؟ سپاه منصور: شاید پاسخم تکراری باشد اما من این نمایشنامه را که خواندم دردم آمد هر کس که درد آشنا باشد درک می‌کند خوب است که گاهی دردمان بیاید و سرسری از کنار همه چیز نگذریم خوب است گاهی تلنگری یا کشیده‌ای به صورت خودمان بزنیم به نظر من شاید آقای آذرنگ نخواسته این کار را بکند اما این اتفاق افتاده است. یک سؤال مهم این است که عده‌ای از دوره اول و این دوره نمایش ترن معتقد هستند که نمایش درحال سیاه نمایی کردن است و می‌خواهد غرض ورزانه به خانواده شهدا و مسئولین و خدمت گزاران بپردازد. از نظر شما این اتفاق در حال افتادن است؟ چطور باید در کارهای نمایشی به خانواده شهدا پرداخت؟ این مسائل همیشه در نمایش‌ها به ویژه در نمایش‌های دفاع مقدسی مطرح بوده است حتی برخی این نمایش را ضد جنگ هم دانسته‌اند. جشنواره‌های زیادی درباره دفاع مقدس اطرافمان می‌بینیم که خروجی ندارند و عده‌ای می‌گویند نمایشنامه نویس و کار خلاق در این عرصه نمی‌بینیم چرا دیگر این اتفاقات نمی‌افتد این چارچوب از کجا باید شکل بگیرد از سلیقه یا قانون؟ آذرنگ: من اول از واژه ضد جنگ شروع می‌کنم که اساسا خلق این واژه ظلم بزرگ به مردم ما است، چون مفهومش در خود مستتر است یعنی آثاری که جنگ را نقد می‌کنند مورد دفاع ما قرار می‌گیرند؟ یا ما مدافع آثاری هستیم که جنگ را پلید می‌دانند؟ اگر اینطور است که با تفکرات جامعه و باورهایی که شعارش را می‌دهیم کارمان در تقابل است! اینطور نیست.. دفاع همیشه مقدس است مردم هیچگاه آن را فراموش نمی‌کنند من هم فراموش نمی‌کنم که زمانی خرمشهر آزاد شد پدرم چطور در خیابان‌ها شیرینی پخش می‌کرد به اعتقاد من دفاع همیشه مقدس است مردم هیچگاه آن را فراموش نمی‌کنند من هم فراموش نمی‌کنم که زمانی خرمشهر آزاد شد پدرم چطور در خیابان‌ها شیرینی پخش می‌کرد و خوشحال بود. تمام مردم ایران درگیر جنگ بودند، همه زخمی شده بودند بعد از این همه سال هنوز واژگان جنگی بر زبان مردم خوزستان است چرا عده‌ای نگاه‌های سلیقه‌ای دارند؟ چرا اسلحه‌هایمان را در برابر خودی کنار نمی‌گذاریم؟ یک ـ چند نفری هستند که احساس می‌کنند آنقدر بار بزرگی بر دوش دارند که در برابر این حجم عظیم مخاطب که هر شب این نمایش را می‌بینند و حالشان خوب می‌شود خودخواهانه نگاه‌های سلیقه‌ای خود را اعمال می‌کنند اینها بزرگترین لطمه را به باورها می‌زنند. آقای صالحی لطفا شما هم درباره نقشتان توضیح دهید و اینکه کار در یک اثر دفاع مقدسی چه حسی دارد؟ سجادی حسینی: به نظر من فیلم نامه، کارگردان و بازیگران این کار خیلی خوب بودند و من همه را می‌شناختم و بدون تردید جذب کار شدم و نقش را قبول کردم. اما درباره حسم باید بگویم که خیلی خوب بود. به نظر من انسان در شرایط جنگ و شهادت شرایط خاصی را تجربه می‌کند شناخت انسان و روحیات این انسان کار را غنی می‌کند. عده‌ای آنقدر کار دفاع مقدسی ساختند که کارها از رنگ و رو رفت اما من خودم کاری که درخور در عرصه سینما و عالی باشد ندیدم. دفعه نخست هم نبود که کار دفاع مقدسی می‌کردم و قبلا کارهایی مثل خط آتش داشتم. آقای صالحی شما تجربه کار در ترن را چطور دیدید؟ سیدعلی صالحی: بنده به دور از هر شعار و تظاهری باید بگویم که تعلق خاطر به دفاع مقدس دارم و اساسا این کارها را دوست دارم از سال گذشته تاکنون هم سه کار تئاتری داشتم که سومی‌شان ترن بود اما ترن را طور دیگری دوست دارم زمانی که چهار سال پیش کار را دیدم حسادت کردم که چرا خودم آن را بازی نمی‌کنم چون نگاه آن به جنگ یک طور دیگر است فقط اینطور نیست که دفاع مقدس و جنگ و شهدا بهانه‌ای برای نمایش شوند نگاه انسانی است. چهار سال پیش کار را دیدم حسادت کردم که چرا خودم آن را بازی نمی‌کنم چون نگاه آن به جنگ یک طور دیگر است البته از سر کار تلویزیونی قرعه دو ماه ما با هم زندگی کردیم و از شخصیت خوب و همکاری آقای آذرنگ بسیار راضی هستم زمانی که ایشان پیشنهاد کار دادند بدون هیچ حرفی گفتم هستم. با کاراکتر مشکلی نداشتید؟ سیدعلی صالحی: خیر البته ابتدا قرار بود نقش دیگری داشته باشم که بعد قرار شد نقش مهندس را داشته باشم خوشحالم که تأثیرگذار بود اما واقعا من آن کاراکتر کلاه بردار نیستم که اگر بودم لااقل یک متر خانه در سن 43 سالگی در تهران داشتم. بنابراین خوشحال هستم که این نمایش را بازی می‌کنم و مجبور نیستم که آن را تماشا کنم چون به شدت چنین چیزی برایم دشوار بود شعارم هم این بود که ما سوار شریف ترین ترن دنیا می‌شویم امیدوارم مردم ما را همراهی کنند. آقای علوی لطفا شما هم درباره نقشتان در کار صحبت کنید و اینکه فکر می‌کنید نظر جامعه هدف شما که پسران شهدا باشند درباره این نقش چطور است؟ بهرنگ علوی: من همیشه دوست داشتم یک کاری با موضوع دفاع مقدس انجام دهم تا علائقم را نشان دهم البته قبلا گفته بودم که اولویتم کار کردن با یک کارگردان جسور است چون از این بابت خیالم راحت است خیلی جاها دستم باز است آقای آذرنگ همیشه بازیگر مورد علاقه من بودند یک صحنه هم در جشنواره تئاتر فجر سال گذشته دوره وزارت آقای جنتی دیدم که به یک کارگردان برای درخواست کمک از دولت اعتراض کرد و گفت که تئاتری‌ها هیچگاه دستشان را جلوی کسی دراز نمی‌کنند من خیلی تحت الشعاع قرار گرفتم و این خیلی در ذهنم ماند. بدون اغراق می‌توانم بگویم که متن ترن حتی برای سینما هم نوشته نشده است و این کار خود یک جبهه فرهنگی محسوب می‌شود . من دوستانی از فرزندان شهید دارم اما همیشه تا پشت درب منزل با آنها دوست بودم اتفاقی که در این نمایشنامه رخ داده، ورود به زندگی خصوصی این خانواده‌ها است سوال های زیادی در دل فرزندان شهدا شاید باقی مانده باشد حتی در سینما هم من فیلمی ندیدم که به این امر بپردازد، این صحنه برای من خیلی درخشان بود. من دوستانی از فرزندان شهید دارم اما همیشه تا پشت درب منزل با آنها دوست بودم واژه آقازاده شاید قشنگ باشد واژه‌ای که می‌توانست برازنده فرزندان شهدا باشد اما توسط افراد دیگری جایگزین شد و عملا فرزندان شهید هیچ ادعایی ندارند و سرشان را هم بلند نمی‌کنند و هیچگاه سهم خواه از چیزی نبودند. بنابراین شاید سوز فرزند یک شهید در دیالوگ‌های من حس شود این حرف‌ها و سوزها بین یک پدر و پسر گفته می‌شود در یکی از شب‌های اجرا فرزند شهید سرلشکرهوانیروز به تماشای نمایش آمده بود و مرا در آغوش گرفت و دستم را بوسید من جا خورده بودم و او گفت که لحظه به لحظه زندگی او را روایت کردیم من به او گفتم من باید دست شما را ببوسم و خوشحالم که شاید اندکی توانستم ادای دین به فرزندان شهدا بکنم. آذرنگ: در این شب‌ها شاید باور نکنید که چه تعداد فرزندان شهید سوالاتی را برای ما مطرح کردند و خواستند که آنها را در نمایشنامه اضافه کنیم من بغضم می‌گیرد یکی از دوستان من که فرزند شهید است از من اجازه گرفت که فردا یک صندلی برای پدرش بگیرد و عکس پدرش را در کنارش برای نمایش بگذارد و این اتفاق در نمایش ما می‌افتد و من خوشحال هستم که پدرش را آنقدر به او نزدیک کردم که حضور او را احساس می‌کند من هم چیز بیشتری نمی‌خواهم. متأسفم برای خودم و مردم سرزمینم، که یک عده قضاوت‌هایشان جلوتر از خودشان است یک سایتی که مسئول فروش بلیط است در شب‌های اول اجرا که سالن پر بود برای آسیب زدن به ما کارهایی کردند که عجیب بود چرا باید دنبال یک اتفاقی باشیم که همدیگر را ویران کنیم و هنوز احساس کنیم جنگ ادامه دارد؟ باید نگران این اسلحه دست گرفتن باشیم باید ترسید از روزی که این اسلحه‌ها ماشه‌اش به روی همدیگر کشیده شود. من تلاش کردم یک نگاه انسان دوستانه در این کار داشته باشم شعار دفاع مقدس نمی‌دهم، به همین نگاه انسانی همین قدری که به من و گروه می‌رسد ، راضی هستم. در متن ممیزی هم صورت گرفت؟ آذرنگ: متن ما در سال 91 ، 100 صفحه بود گروه ممیزی صفحه 45 نوشته بودند که همینجا متن تمام شود همین نقشی که فرزند شهید بود و اینقدر هم تأثیرگذار بوده آن زمان به دلیل نگاه‌های شخصی از متن بیرون آورده شد، همین اتفاق برای نمایش خنکا هم افتاد با اینکه شش جایزه را این نمایش در جشنواره فجر گرفت و همین نمایش برایش در آبادان اتفاقاتی از جمله شکستن دکور، انداختن سوسک در صحنه ، قطع برق و ...رخ داد من این صحنه را زیر نور موبایل تماشاچی‌ها اجرا کردم. چرا باید کار دفاع مقدسی برای من یک انگ شود؟ عده‌ای باید بگویند که فلانی می‌خواهد کاسب کاری کند! دوستی که نماینده بخشی از جامعه ما است کامنت گذاشته که تنها دلیل اجرای این کار پول در آوردن است! من از این دوست دعوت می‌کنم ابتدا کار را تماشا کند اصلا اگر بخواهیم پول هم در بیاوریم مگر اشکالی دارد؟ این حق ما است که از کنار تئاتر که حرفه‌مان است پول در بیاوریم ببینید ما را به کجا رساندند تا مجبور شویم سرمان را بیندازیم پایین وقتی این دست کارها را انجام می‌دهیم! اسفند ماه سخت ترین شرایط اجرای نمایش به دلیل ترافیک و تئاتر و فیلم زدگی پس از جشنواره‌ها است اینکه ما بخواهیم کاری را تعریف کنیم در ژانر دفاع مقدس که جامعه را جذب کند، بهرحال این کار سخت است و ما هم از آنهایی نیستیم که پول و کباب و ساندویچ بدهیم و اتوبوسی عده‌ای را برای تماشای نمایش بیاوریم و توانش را هم نداریم چنین پول‌هایی خرج کنیم!
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت