سرویس فرهنگی فردا؛ محسن غلامی (قلعه سیدی): گپ زدن از سریالهای ایرانی گاها عذابیست واقعا. نه اینکه کلهم بد باشند نه؛ هراز گاهی یکی دوتا مجموعه بامخاطب میآیند ولی خیلی کماند. برخی هم واقعا افتضاح و روی مخ. هیججوره توی کتت نمیرود اینی که مثلا الان روی آنتن هست دقیقا دردش چیست؟ البته شما حرف بنده را جدی نگیرید چون بالاخره به تریج قبای برخی دوستان ممکن است بربخورد.
پس لحن منِ نویسنده را آرام بدانید؛ منتقد و خشونت؟ میگفتم! گوش شیطان کر ولی بعید میدانم سر وکارتان به کلانتری و بیمارستان و از این جور جاها نکشیده باشد. اینقدر این جاها خاص است که نمیشود ازشان حرف زد چه برسد به شوخی و تیکه انداختن. ما که ریختمان به کلانتری نمیخورد یعنی تا الان نخورده ولی بیمارستان و اورژانس و اینها چرا. نکند همین متن هم پایمان را به کلانتری باز کند؟
امیدوارم لااقل آقای پزشکی، خانم پرستاری و بقیه رفقا به اضافه بچههای فیلمساز تلویزیون، این چند خط را نبینند وگرنه به قولی «خر بیار و باقالی بار کن». برویم سروقت سوژه اصلی خودمان پس بگذارید از سریال بامزه «پرستاران» بنویسم. فعلا که روی آنتن است و مایه تعجب یکی مثل من شده البته در جایگاه مریض نه روزنامهنگار!
چه قدر اینها خوبند؛ پرسنل بیمارستانِ توی سریال را میگویم، چه باحال. دمشان گرم. یادم هست در یکی از قسمتها مریضی با اصرار خودش به هردلیل قصد داشت که قید تخت بیمارستان را بزند و برود خانهاش. این وسط ندیدید که سرپرستار و پزشک چه دیالوگی که بینشان رد و بدل نشد. یکباره یاد قربانصدقههای مادربزرگ خدابیامرزم افتادم که چقدر دلسوزم شده.
البته این چیزی که من روی آنتن دیدم؛ در واقع فیلم بود. پس واقعی نبود وگرنه شاخم بیرون میزند از این همه دلسوزی برای بیمار و اربابرجوع. ولش کن بحث را سیاسی نکنیم به قول دوستان، وگرنه حسابمان به خیلیها میافتد. اصلا ما شوخی میکنیم؛ کی به کیست!
مگر احدی جرأت دارد بگوید آقای فیلمساز و بقیه، بالای چشمتان ابروست؟ خب ما هم مجبوریم این سریالها را ببینیم حتی اگر داستانش زیادی لوس و غیرواقعی باشد. اسمش «پرستاران» است ولی چرا همه چیز و همهکس توی این مجموعه هستند جز پرستار. یک دوتا پرستار میبینیم چقدر نیز شل و وارفته انصافا.
برای مثال هم که باشد همان سکانسی را بخاطر بیاوریم که فاطمه گودرزی دارد به پیرزن بیهوش توی خیابان، تنفس مصنوعی میدهد با آن شمارشهای مسخرهوار و بقیه ماجرا که دیدهاید. اینجاهاست که آدم دلش میخواهد خودش و تلویزیون از خجالت یکهو محو شوند.
برویم سراغ چکشکاری مجموعه «پرستاران». گرچه زدن توی سر فیلمها، کار شاقی نیست مثل تعریفکردنهای الکی میماند. ولی چه کنیم که برخی از اینها حرص درآرند مثل این مجموعه. نمیفهمم که چکاریست قصه را از مجموعه پرطرفدار خارجی کپی کنیم؟ مرض داریم مگر اسم و رسم بقیه را نیز توی چشم مخاطب نابود میکنیم.
من هنوز از قصه این سریال چیزی نفهمیدهام واقعا که دقیقا حرفش چیست؟ مثلا قرار است شمایی از قشر پرستار و غیره را تصویر کند ولی کلهم سکانسهای اغراقشده لوس و ننوریست که اسمش را میشود گذاشت مجیزگویی. همه نیز دارند از تصمیمات و برنامههای وزارت بهداشت تمجید میکنند داخل این مجموعه.
«پرستاران» به آگهی تبلیغی بیشتر میخورد تا قصهگویی پر از حادثه. ابدا اینجا خبری از قصههای جورواجوری که توی اورژانس و بیمارستان به عینه میبینیم، نیست. چه لوکیشن به دردنخوری نیز دارد. حال داشتی لطفا کمی داستان برای این مخاطبِ بیچاره بگو لااقل!
این به کنار؛ چرا بازیها یکجوریند؟ کست بازیگری بنظر من یکی واقعا واویلاس. خصوصا این پسر و دخترهای دانشجوی پرستاری، یک طرف و ماجرای مثلا عاشقانه پسر خانم پرستار و غیره نیز طرف دیگر. قضیه دقیقا این وسط چیست؟ آدمی را شرمنده خودش میکند با این بازی و بازی گرفتنها.
اگرچه اینها ربطی به ماجرای پزشکی و غیره ندارد، لابد برای جذابیت بیشتر سریال است. به هرحال وقتی داستان افت وخیزی ندارد و بیهیچ اتفاقیست، لابد باید دست به دامن این عشقبازیهای لوس و الکی شد. حالا شما این مجموعه خودی را قیاس کنید با نمونه خارجیاش. مقایسه نکنیم بهتر است انصافا یک دنیا تفاوت دارند. پرستارانِ خارجی با آن همه سانسور و بلاملایی که در آنتن سرش میآمد ولی از حق نگذریم، بازهم جذاب بود.
خدایی تبلیغ اسپانسر کردن و استریلیزه کردن جامعه پزشکی و حتی به رخ کشیدن اقدامات بهداشتی دولتیها، مرد میخواهد و سواد درست و حسابی. نگرانم این وسط دم از جامعهشناسی تبلیغات و مدلهای ارتباطی در عالم تصویری و تعاملی بزنم، دوستان دولتی و سیما، مخشان سوت بکشد که منِ نویسنده متن، چه مینویسم؟ پس بیخیالش اصلا.
بپردازم به ساده نوشتن بلکه بفهمند چه آشی برای بیننده میپزند. علیرضا افخمی و یک دوتا افخمی دیگر که اسمشان تیتراژ را قبضه کرده، دیگر رمق ندارند. قصه که نباشد کاری دیگر نمیشود کرد. راستی محمدرضا تختشید چکاره هست؟ واقعا کارگردان است؟ اگر سریالسازی اینجوریست که من و رفقا نیز آستین بالا بزنیم.
برگردم کمی عقبتر؛ به چندسکانس و کشمکشهای داخل بیمارستان. اینجا چقدر همهچیز خوب است و برای مریض فرش قرمز پهن میکنند، نه غرغری، نه مریض بیتختی، نه کممحلی، نه خشی روی صورت دختربچه و نه راهندادن مریضِ بیپول و ... به ما چه؛ نه؟ شما فکر کنید که این داستان کاملا واقعیست!
خارج از شوخی؛ چرا اینقدر دستمال دست گرفتهایم و میخواهیم با سریالسازی آنهم جلوی کلی بیننده، فضا را گل و بلبل نشان دهیم. با ادعای حقوق کم پرستار و بیخوابی و تعهد کاری، میخواهید توی سر مردم بزنید و منت بگذارید با این نوع چاپلوسی از دم و دستگاه وزارتخانهای و بهداشتی. نکنید لطفا. سریال ساختن که اینطوری نیست.
فیلمساز و قصهنویسی که از ماورا بیاید و بشود مبلّغ، آش شل قلمکاری میسازد که بیا و ببین. مثال بزنم، «اسم شخصیتش یادم نیست فکر کنم رامین! پسر خانم سرپرستاری که قرار است سرکار برود با مثلا حقوق چهارمیلیونی. چه آه و نالهای به راه میاندازد که ما فقیریم و ذلیل با این حقوق کم. نامزد خیالیاش درآمد چهارمیلیون تومان را بهانه میکند که بدبخت است و ندار. با او ازدواج نمیکنم چون گرسنه میمانم...»
خب! ماهاییم که لابد حقوق نجومی میگیریم و ماهی خدامیلیون تومان البته به زعم سازندگان پشت پرده این سریال، که حقوق چندمیلیونی ماهانه آنان برابر است با بدبختی و فقریشان. انگار این جماعت فیلمساز، داخل این جامعه نیستند یا شاید پولشان از پارو بالا میرود. خواب دیدن و رویاپردازی چیز خوبیست واقعا.
حرصم از اینجاست که این مجموعه به اصطلاح پزشکی را وزارت بهداشت ساخته و نه سیما. چون تلویزیون بهانه است. صرفا نیز برای استریلیزه کردن فضاییست که از این چندساله از معضلات پزشکی و داخل فضاهای درمانی، براه افتاده و هر ازگاهی، خبری ازش رسانهای میشود. کافیست صفحه حوادث روزنامهها را بخوانیم و یا گذرتان به بیمارستان و امثالهم بیفتد(فلانی میگفتد؛ خدا نصیب گرگ بیابان نکند چه رسد به آدمی که پایش به بیمارستان باز شود)
مجموعه «پرستاران» بجای افتادن در دام مجیزگویی و تملق، کاش میرفت سراغ حوادث دنیای پزشکی و اورژانس. با یک تیر دو نشان میزد. یعنی هم برای بیننده قصه میگفت و حوادث آن را وارد سریالسازی میکرد و هم چه میدانم خودش را نقد و فضا را آرامتر میکرد. اینطور کسی خرده نمیگرفت. لااقل میگفتیم داستانش جذاب است و ماجراهایش نیز واقعی. نه اینکه مثل الان توی هپروت سیر کند.
شخصا از ایده مجموعه بدم نمیآید حتی از سکانسچینی کارگردان برای طراحی و نمایش ماجرا ولی اشکالش همان بود که گفتم که کلهم زیر سر فیلمنامه مندرآوردی آن است. اینجور نوشتن، دیگر خیلی سفارشیست طوری که داد میزند که من آگهی تبلیغاتی هستم.
«پرستاران» را نیز مانند بقیه تولیدات میبینیم. مردم فضای بیمارستان و غیره را تجربه کردهاند. پس بگذاریم خودشان تشخیص دهند چه کسی راست میگوید؛ ما یا سفارشدهندگان این سریالهای تلویزیونی.
دیدگاه تان را بنویسید