این پایان باز است یا ول؟/ نیم ساعت گم‌شده «سد معبر»

کد خبر: 626850

این فیلم‌نامه بد باعث شده اجرای قرایی هم به چشم نیاید. اجرای قرایی بد نیست. معلوم است کارگردانی و ریتم را می‌شناسد و بلد است با یک فیلم‌نامه پر دیالوگ چکار کند. اما مشکل از قرایی نیست، از فیلم‌نامه است. از داستانی است که رها می‌شود.

این پایان باز است یا ول؟/ نیم ساعت گم‌شده «سد معبر»

این پایان باز است یا ول؟/ نیم ساعت «سد معبر» گم‌شده

سرویس فرهنگی فردا؛ مازیار وکیلی:‌ سد معبر خوب شروع می‌شود. خوش ریتم و سرحال. دیالوگ‌‌های خوبی دارد و شخصیت‌ها ملموس هستند. هر چند می‌توان به این دیالوگ محور بودن انتقاد داشت اما باقی اجزا انقدر خوب هستند که نشود این مسئله را یک ضعف عمده به حساب آورد. بهداد کنترل شده و فضای بین شخصیت‌ها خوب از کار درآمده. روابط آدم‌ها ملموس و جذاب است. سکانس دعوای بهداد و فلاح جلب نظر می‌کند و غیر از آن آدم‌های سد معبر شهرداری هم ملموس هستند. صحنه تصادف اجرای بدی ندارد. بی‌منطقی باران کوثری را هم درباره خرید کامیون می‌توان به حسن‌های دیگر فیلم بخشید.

اما اُفت فیلم از بعد از صحنه تصادف شروع می‌شود. جایی که بهداد قرار است بین دو راهی نگه‌داشتن کیف یا پس دادنش گرفتار شود. داشتیم روی مضمون نخ‌نمای اخلاقی فیلم فکر می‌کردیم که ناگهان فیلم تمام شد. به همین راحتی و به همین بی‌منطقی. اصلاً چرا فیلم تمام شد؟ چرا باران کوثری رفت سراغ سقط بچه؟ ماجرای خرید کامیون انقدر مهم است که باران کوثری سراغ سقط بچه برود؟ کلی سوال و ابهام و مسئله در ذهنمان می‌چرخد که چراغ‌های سالن‌های سینما روشن می‌شود و تیتراژ پایانی بالا می‌آید.

این پایان باز است یا ول؟ فیلم نیم ساعت گم‌شده دارد. پایان فیلم جز این‌که نیم ساعت از فیلم گم شده باشد هیچ توجیه دیگری ندارد. اصلاً چرا فیلم بعد از یک دعوای باسمه‌ای تمام می‌شود؟ تمام می‌شود کلمه مناسبی نیست. رسماً روی هوا می‌رود. سعید روستایی که کج‌دار و مریض نوشته‌اش را تا آن‌جا پیش برده بود. چرا بهداد را وارد آن چالش اخلاقی بزرگ نکرد؟ چرا انقدر ترسو از ماجرای اصلی فرار کرد؟ چرا جایی که باید حرف اصلی‌اش را می‌زد، نزد؟

سد معبر خیلی ابتر است. در شکل فعلی و با این پایان فیلمی است درباره یک‌سری آدم که با هم دعوا می‌کنند. اما دلایلشان برای دعوا خیلی ساده‌انگارانه است. این همه دیالوگ پر از نیش و کنایه و دو پهلو برای خرید یک کامیون؟ برای پیدا کردن یک گوشی؟ خب وقتی همه این‌ها حل شد و ماجرا و خط قصه داشت جان می‌گرفت و وارد یک چالش اخلاقی جذاب می‌شد چرا تمام شد؟ آن نیم ساعتی که باید می‌بود و نیست به فیلم انقدر ضربه مهلکی وارد آورده که تماشاگر را دچار بهت و حیرت می‌کند. نمی‌دانم روستایی حواسش نبوده یا منظور خاصی داشته که داستان را به این شکل تمام کرده است.

این فیلم‌نامه بد باعث شده اجرای قرایی هم به چشم نیاید. اجرای قرایی بد نیست. معلوم است کارگردانی و ریتم را می‌شناسد و بلد است با یک فیلم‌نامه پر دیالوگ چکار کند. اما مشکل از قرایی نیست، از فیلم‌نامه است. از داستانی است که رها می‌شود و تعریف نمی‌شود تا ما با آن ارتباط برقرار کنیم. ابد و یک روز با تمام اشکالاتش فیلم‌نامه‌ای داشت که صاحب چهارچوب بود. آدم‌هایش با هویت بودند. آن خانه و جغرافیای آن محل هویت داشت. اما این‌جا همه چیز سردستی نگاشته شده. شاید کسی از دیالوگ‌نویسی روستایی خوشش بیاید. اما دیالوگ‌نویسی و خلق یکی دو شخصیت جذاب داستان نمی‌سازد.

فیلم در شکل فعلی زیادی روی هوا است. با این پایان‌بندی انگیزه شخصیت‌ها هم برای انجام اعمالشان زیر سوال می‌رود. رفتار کوثری و اعمال بهداد بی‌جواب می‌ماند. چرا از آن وجه موذی‌گری بهداد استفاده نمی‌شود. چرا او که تلکه بگیر است به یک گوشی و نوشیدنی خنک و یکی دوتا پیرهن قانع می‌شود؟ سعد معبر از آن حسرت‌هایی است که ناراحتی به همراه ندارد. حاصل این حسرت بهت و شگفتی است. بهت و شگفتی از نیم ساعتی که باید در فیلم‌نامه باشد و نیست. بهت و شگفتی از کاندیداتوری این فیلم‌نامه برای سیمرغ و بهت و شگفتی بابت ساخت چنین داستان ابتری.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت