روزنامه ایران: ۱- کمیت فیلمنامه بعضی از فیلمهای سینمایی لنگتر از آن است که بتوان تصور کرد. تعدادی از فیلمها سر و شکل قابل قبولی دارند، بازیهایشان آنقدر بد نیست که نتوان تحمل کرد و در مجموع تا حدی میتوان آنها را آبرومند دانست؛ اما همه اینها با یک اشکال بزرگ در فیلمنامه تباه میشوند. «آذر» محمد حمزهای هم از این قاعده مستثنی نیست، هرچند داستان تازهای برای ما روایت نمیشود و قبل از این هم فیلمهایی با محوریت زنان، ظلمی که بر آنها میرود و تلاشی که در غیاب همسر برای حفظ خانواده میکنند دیدهایم، اما تصمیمی که آذر در پایان این فیلم میگیرد، مبتنی بر کنش پیشین همسرش است. منتها کنشی که در فیلمنامه طراحی شده اشتباه آشکاری است که تماشاگر دقیقاً از همانجا حتی نمیتواند داستانی تکراری اما با اجرای نسبتاً معمولی را دنبال کند؛ یعنی اگر قرار باشد روندی را از نقطه الف تا ب و سپس پ دنبال کنیم و در این میان در نقطه ب اتفاقی بیفتد که موجد کنش و رویدادی در نقطه پ باشد، اگر اتفاق نقطه ب غیرقابل پذیرش و اشتباه تلقی شود، در نهایت کل این روند زیر سؤال خواهد رفت. کوشش کارگردان برای طرح موضوعاتی که هنوز در جامعهمان معضل
محسوب میشوند ارزشمند است. مسائلی نظیر کلیشههای جنسیتی، نگاههای مردسالارانه و … اما این تلاشها زمانی مؤثر واقع میشوند که در بستر صحیحی روایت شوند؛ نکتهای که در «آذر» رخ نداده است.
۲- محمدحسین مهدویان بعد از ساخت چندین مستند، مجموعه تلویزیونی «آخرین روزهای زمستان» و فیلم سینمایی «ایستاده در غبار»، حالا با «ماجرای نیمروز» بسرعت تبدیل به یک برند و استاندارد در سینمای ایران شده است. این اتفاق محصول سالها غور در اسناد و پژوهش در تاریخ معاصر و پشتکار و دقت فراوان در ارائه تصویری تاریخی با فرمی تازه است که اتفاقاً باعث شده انگیزههایی را بیدار کند و نوری بر صحنههای مهمی از تاریخ کشورمان بتاباند.
«ماجرای نیمروز» هم مثل ساختههای قبلی مهدویان داستانی پرچالش را روایت میکند؛ این بار نه در بحرانهای جنگ، بلکه در دهه ۶۰ که نامش بهتنهایی برای بسیاری یادآور تنش، التهاب و آشوب است. محور فیلم درباره خیانتهای سازمان مجاهدین خلق است و روزی که وارد فاز نظامی و به «منافقین» تبدیل میشود.
فیلمساز در این فیلم هم با ظرافتی مثال زدنی به جزئیات توجه کرده و با بهره بردن از فیلمبرداری نگاتیو همه مصائب را برای فضاسازی دقیق به جان خریده تا مخاطب هر چه بیشتر در اتمسفر فیلم غرق شود. با توجه به فراوانی حوادث سال ۶۰ و ترور و وحشتی که روی کشورمان خیمه زده بود، یکی از تمهیدهایی که برای مطلع کردن مخاطب در این فیلم به کار گرفته شده، استفاده از تلویزیونی است که در محل کار نیروهای امنیتی اطلاعات سپاه وجود دارد. این تلویزیون با استفاده از اخبار واقعی که در همان زمان از صدا و سیما پخش شده، خبرها را به تماشاگر منتقل میکند. از این دست ساز و کارها در «ماجرای نیمروز» که مخاطب را به درستترین شکل ممکن با فیلم همراه میکند زیاد است، اما فیلم با وجود همه نقاط قوت که هر تماشاگر را به خود خیره میکند، کاستیهایی هم دارد. آن طور که فیلم به ما میگوید قرار است، ماجرای انفجار دفتر نخستوزیری و حزب جمهوری اسلامی را که منجر به شهادت شهیدان دکتر بهشتی، رجایی و باهنر شد دنبال کنیم. اما کثرت حوادث فرعی که ظاهراً کارگردان خواسته به هر قیمتی به همه آنها بپردازد (که البته برای نمایش التهابات آن دوره لازم است) باعث شده تا
فیلمنامه با وجود همه جذابیتهایی که دارد گاهی دچار پریشانی شود. تأکید بیش از حد بر نماهای مستندگونه هم در برخی سکانسها بارِ دراماتیک فیلم را کمرنگ کرده است. گذشته از اینها، فیلمساز عامدانه از نزدیکی به عناصر منافقین اجتناب کرده و ما بیشتر شاهد تلاشهای نیروهای امنیتی هستیم که داستان را روایت میکنند و به همین علت چراغی در تاریکیهای سازمان مجاهدین و مغز متفکر آنها نظیر مسعود رجوی و موسی خیابانی و مکانهایی که در آنها مشغول فعالیت هستند روشن نمیشود؛ اگر این اتفاق صورت میگرفت با روایت همهجانبهتر و کاملتری روبهرو میبودیم. «ماجرای نیمروز» در مجموع اثری روایی و جسورانه از تاریخ است که قطعاً دستاوردهای فرخنده بعدی را در سینمای مان به همراه خواهد داشت.
۳-«خوب، بد، جلف» نخستین فیلم پیمان قاسم خانی گیشه را نشانه گرفته است؛ با بازیگرهایی که قبلاً مخاطب در پای تلویزیون نشانده بودند و ارجاعاتی که برخی از همین مجموعهها میدهد. فیلمی که فیلمنامه چندان پیچیده و قدرتمندی ندارد و پر از شوخیهای کلامی و اکتهای کمیک است که طبعاً فروش آن را در گیشه تضمین میکند. فیلم چیزی بیش از این نیست و کارگردان هم حتماً این را میداند.
دیدگاه تان را بنویسید