خودکشی در فراری/ در ستایش تنابنده و عدالت

کد خبر: 624631

تقارن نام خودرو فراری با دختر فراری توجه برانگیز است. دلیل آن در داستان فیلم به خوبی مشخص می شود. از هنرمندی داوود نژاد همین که تمام فیلم با دختر فراری همراه هستیم و آخر هم خودرو فراری را نمی بینیم. چون سرنوشت دختر به ماشین دیگری گره می خورد.

خودکشی در فراری/ در ستایش تنابنده و عدالت
فیلم سینمایی فراری
سرویس فرهنگی فردا: فیلم سینمایی فراری در چهارمین روز جشنواره فیلم فجر در برج میلاد به نمایش درآمد در ادامه دو نقد بر این فیلم را میخوانید:
درستایش تنابنده و عدالت خواهی!
محمد مهدی شیخ صراف
تمام بار فیلم بر دوش محسن تنابنده است. و او این بار را تا پایان بر دوش می کشد. او یک روایت دهه نودی از حاج کاظم! بچه جبهه ای که با پیکانش در تهران مسافر کشی می کند و جانباز همرزمش روی تخت در خانه است. شرینی شخصیت او با لهجه قمی و شوخی هایی که اجازه نمی دهد فیلم خسته کننده شود. اما این بار به جای عباس او باید یک دختر روستازاده دهه هشتادی که کل زندگی اش در گوشی اش و رویای اتوموبیل فراری و صاحبش خلاصه شده است. با بازی متفاوتی که کسی انتظارش را از ترلان پروانه نداشت هم از هنرهای داوود نژاد است. اینکه اصل فیلم را از اول تا پایان همین دو بازیگر با شخصیت پردازی هنرمندانه و کامل بر دوش می کشند و همه رفتار آنها در مدار منطقی فیلم به درستی رسوب کرده است.
تقارن نام خودرو فراری با دختر فراری توجه برانگیز است. دلیل آن در داستان فیلم به خوبی مشخص می شود. از هنرمندی داوود نژاد همین که تمام فیلم با دختر فراری همراه هستیم و آخر هم خودرو فراری را نمی بینیم. چون سرنوشت دختر با ماشین بی ام و آقازاده صاحب فراری گره می خورد.
داوود نژاد دغدغه عدالت دارد. او به آنچه در جامعه جریان یافته اعتراض دارد اما این اعتراض در دل داستان تنیده است. در آنچه اتفاق می افتد. در سرداری که روی تخت گوشه خانه افتاده و حسرتش کشیدن یک نخ سیگار است و مسئولانی که مثل خودرو فراری نمی بینیمشان اما رد پای آقازاده هایشان در فیلم هست. در ویلای دکتر ارجمندی و خاطره الاچیق، در پیگیری امنیتی پرونده او، در خانه کاخ مانندی که درش را باز نمی کنند، در محافظان موتور سوار آقازاده و... نگاه بهت زده تنابنده. و سکانس پایانی که او به زندگی اش باز می گردد. زندگی آبرومندانه ای که ما تنها شاهد یک صبح تا شب آن بودیم.
فیلم سینمایی فراری علیرضا داوود نژاد
خود کشی
سید حسام الدین حسینی
فیلم، قصه یک دختر فّراری شهرستانی است که در جستجوی یک اتومبیل فِراری به تهران آمده است. هوشمندی فیلم‌نامه نویس در انتخاب فِراری و تاکید مکرر فیلم بر این نکته که از این ماشین فقط یکی در ایران هست تکلیف همه را روشن کرده است. ما می‌دانیم صاحب ماشین یک بچه پولدار معمولی نیست. طرف آقازاده است و این چیزی است که فیلم را مهم می‌کند.
قسمت زیادی از تصاویر و یکی دو نفر از شخصیت‌های فیلم به کل زیادی اند. تنابنده مهمترین شخصیت قصه است که چیزی جز نقی معمولی پایتخت نیست. ساختار خیابانی فیلم اجازه شخصیت سازی نمی دهد. گفتگوی مستقیم آدم ها با دوربین که ما نمی دانیم با پلیس است یا نه آزار دهنده و بی خاصیت است. فیلم در گفتن حرف مهمش لکنت دارد و این فیلم را به چیزی عقب تر از گزارش خبری و بی خاصیت تر از صفحه حوادث تبدیل می کند.
تمهیدات فیلم نامه ای خوبی برای پیش برد قصه در نظر گرفته شده است. اما داوودنژاد از پس ساختن این تمهیدات برنیامده است. قرار دادن شخصیت حاجی با بازی سیامک صفری در تضاد با آقازاده فیلم خوب و تحسین برانگیز است. انتخاب فراری و تاکید بر تک بودنش هم. اما شتاب زدگی و محافظه کاری در نمایش پدرِ آقازاده فیلم یا حتی خود آقازاده فیلم را به ضد خود تبدیل کرده. این نقض غرض جایی به اوج می رسد که در سکانس پایانی وقتی تنابنده به خانه دختر مراجعه می کند مادر می گوید ما اصلا چنین دختری نداشتیم. این یعنی تقلیل مسئله عدالت به تربیت و محافظت از کسانی که در واقع مقصر اصلی اند. البته واضح است این به معنای این نیست که این قربانیان هیچ سهمی در سرنوشت خود ندارند.
فیلم آنقدر در گفتن حرفش محاظه کار و الکن است که همان آقازاده های پورش سوار و فِراری سوار هم برایش دست می زنند و از این معضلات اجتماعی ابراز تاسف می کنند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت