سرویس فرهنگی فردا: جشنواره عمار از اواین دوره برگزاری خود نشان داده که حمایت از فیلمسازان جوان انقلاب اسلامی را به عنوان یکی از اصلیترین اهداف خود قرار داده است. مریمالسادات مومنزاده یکی از همین فیلمسازان جوان است که از اولین دورههای این جشنواره در آن حضور داشته است.
مومنزاده امسال با دو اثر «ویگن» و «یک خانم محترم» در جشنواره عمار حضور پیدا کرده است. به همین بهانه با او گفتوگو کردیم که در ادامه با هم میخوانیم:
در اين دوره از جشنواره فیلم عمار با چند اثر حضور پیدا کردید و موضوع این آثار چیست؟
در اين دوره جشنواره عمار، با دو اثر شركت كردهام. يكي به نام «ويگن» كه از نام آن پيدا است درباره شهيدي ارمني است؛ و اثر دوم من نيز «يك خانم محترم» نام دارد كه نام يك شهيدۀ خانم به نام «محترم خانم» است كه زمان رضاشاه شهيد شده است.
چه شد که تصمیم به تولید مستندی در مورد این شهید ارمنی گرفتید؟
همانطور كه پیش از این نيز گفتم، «ويگن» مستندي در مورد يك شهيد ارمني است كه ظاهر مستند ميگويد شخصیت اصلی، یک سربازي فراري بوده كه قصد رفتن به جبهه را نداشته و دائماً فرار ميكرده و قايم ميشده است. در پشت اين روايت ظاهري، نگاه ديگري نيز در كار هست كه دوستي مسلمان و ارمني آن را روايت ميكند؛ موضوعی که در مستند کاملاً پيدا است و نشان داده شده كه خانواده ارمني اين شهيد كه بين ٥٠ خانوادۀ مسلمان در روستا زندگي ميكنند، چگونه به يكديگر خدمات متقابلي ميدهند و با هم متحد هستند.
نگاه ديگری كه در كار وجود دارد و سعي كردهام به آن بپردازم، اشاره به فقه پويا است. شما در اين مستند ميبينيد كه مردم روستا از غذاي اين خانواده ارمني نميخورند و يا استكاني كه اينها لب زده باشند را لب نميزنند. حتما ميدانيد كه بعضی از فقها برای مسيحيان و حتي ظروف آنها را احتیاط قائل بودند ميدانستند و اجازه استفاده از ظروفشان را نميدادند. اما در اين مستند ما ميبينيم باوجود مسيحي بودن اين شهيد و مهمتر از آن، سرباز فراري بودن او، رهبري هيچ تفاوتي بين او و شهداي مسلمان قائل نميشوند و همانطور كه به ديدن خانوادههاي شهداي مسلماني يا ساير ارامنهاي كه داوطلبانه به جبهه رفتهاند و شهيد شدهاند ميروند، به ديدار خانواده اين سرباز فراري هم میروند؛ در حالی كه خانواده این شهید به شکل علنی ميگويد ما دلمان نميخواست فرزندمان به جبهه برود.
نكته جالبي كه در مورد فقه پويا منظورم بود اين است كه ميبينيم اولين كاري كه ميكنند اين است كه از ميوه، شيريني و چاي آنها هم خودشان ميل ميكنند و هم دوستانشان ابايي از خوردن ندارند و اين نشانگر آن است كه يك فقيه و مجتهد مطابق زمان خود پيش ميرود و اين موجب شگفتي خود خانواده شهيد هم ميشود بهطوریکه مادر شهيد با تعجب تاكيد ميكند: «ما چایدارچین درست كرده بوديم هم خودش و هم دوستان ایشان خوردند». اين موضوع آنقدر براي اينها عجيب و شوكه كننده بوده است كه چهبسا همين موضوع حلقه وصلي شده است كه اين خانواده هنوز هم باوجود گذشت ساليان مديد از شهادت فرزندشان، هنوز ارتباط خود را با مسلمانان قطع نكرده و با بافتن دستكش و دادن به سربازان و غيره در صحنه باقي ماندهاند. فقه پويا از اين جهت ميتواند معجزهگر باشد و نگاه من در اين اثر اين بوده است تا اين جنبه را نشان دهم و صرفا به روايت يك شهيد نپردازم.
یک خانم محترم چطور؟
كار بعدي من، «يك خانم محترم» نام دارد و وجهتسمیه آن اين است كه نام اين شهيد، «محترم خانم» است. ظاهر مستند از اين قرار است كه ما با آقاي ٩٠ سالهاي برخورد نمودهايم كه شاهد يك قتل بوده است؛ قتل مادربزرگش كه پس از واقعه كشف حجاب و زماني كه به سفر رفته بودند، مورد ضرب و شتم ماموران شاه قرار میگیرد و مادربزرگش فوت ميكند. اين آقا كه آن زمان ١٠-١٢ ساله است، همچنان صحنهها در ذهنش زنده هستند و هرگز نتوانسته آن خاطرات را فراموش كند و در اين مستند ماجرا را روايت ميكند.
آنچه عرض كردم پوسته و ظاهر اين مستند است. اما آنچه هميشه برايم سوال بود و هیچگاه به پاسخ نميرسيدم و تنها پس از ديدن اين سوژه بود كه كمي متوجه ماجرا شدم، اين بود كه بههرحال رضاشاه خيلي كارها انجام داده است، اما هميشه اين سوال در ذهنم بود كه ما قبل از پهلوي اول و دوم و در زمان قاجار، چند جنگ داشتيم. يكي از آنها جنگ اول ايران با روسيه بود. در آن زمان با اینکه قاجارها پادشاهان خيّر و چندان خوبي برای کشور نبودند، مردم روستاها به طور داوطلبانه با بيل و كلنگ و هر آنچه در اختيار داشتند به دفاع از كشور پرداختند و جلوي تجاوز روسيه را گرفتند. دوره ديگري را هم داريم كه دوره انقلاب و پس از پهلوي است. در اين دوره نيز كه زمان زيادي از آن نگذشته و به سالهاي ٦٢-٦٥ جنگ خودمان بر ميگردد و همه خاطرمان هست، شاهد شكلگيري مثلا سپاه يكصد هزار نفره محمد(ص) هستيم كه مردم داوطلبانه در آن شركت ميكردند. چه در زمان قاجار و چه در زمان پس از پهلوي ما شاهد اين مشاركت مردمي هستيم. سوال اينجا است چه اتفاقي در دوره پهلوي افتاده كه مثلا در شهريور ١٣٢٠ كه نيروهاي خارجي به ايران حمله ميكنند، مردم هيچ دخالتي نميكنند و صرفا ورود
نيروهاي خارجي را نگاه ميكنند تا ايران اشغال ميشود؟!
گذشته از تمام اين حرفها، سوال اصلي من اين بود كه هرچه باشد رهبر اين كشور يك نظامي بوده است؛ يك قزاق، كه از تمام اسرار نظامي كشور با خبر بوده است و خودش براي كشور ارتش ساخته است كه ارتش چندان كوچكي هم نبوده و در مقايسه با امكانات آن دوره، امكانات بسيار خوبي را نيز براي اين ارتش فراهم كرده است. پس چرا با وجود این شرایط، ارتش آن دوران نتوانست ايستادگي كند و ظرف ٤٨ ساعت كشور سقوط كرد؟ ما پیش از این نيز در زمان قاجار جنگ داشتيم، پس چرا آن زمان چنين اتفاقي نيفتاد و مردم وارد كارزار شدند؟
شايد دليل آن اين باشد كه مشكلات متعددي كه از لحاظ فرهنگي، اقتصادي و غيره كه به دليل اشكالات رضاشاه در كنار خوبيهايش براي مردم به وجود آمده بود - مثلا پس از تشكيل مجلس كه دورههايي ٢ ساله داشت، با پايان يافتن يكي از دورههاي مجلس رضاشاه مداخله كرده و ميگويد، نمايندگان اين دوره خوب بودند و لذا فهرستي كه ميگويم مجددا بايد ابقا شوند.- حتي اگر فرض را بر اين بگيريم كه مردم در آن دوره چندان مطلع نبودند، باز هم اين موارد، موارد چندان كوچكي نيست كه بتوان به راحتي از آن گذشت. اين يك نمونه از لحاظ سياسي بود كه ذكر كردم. يا مثلا از لحاظ اقتصادي نيز شاهد اقداماتي مثل تصرف زمينهاي شمال به نفع شاه يا درباريان هستيم كه كارهاي درستي نبوده است. از بعد فرهنگي هم كه نگاه كنيم خيلي از روزنامهها بسته شدند، تعدادی از شعرا زنداني يا كشته شدند، يا مثلا همين كشف حجاب! اصلا فرض را بر اين ميگيريم كه حجاب چيز خوبي نيست و به حق بايد برداشته شود. اين امري کاملاً بديهي است كه چيزي كه ١٤٠٠ سال در گوشت و پوست و خون آدمها رسوخ كرده است، يك شبه و با دشنه و خنجر و باتوم و كتك از جامعه قابل حذف نيست و چهبسا همين فشارها بوده است كه
وقتي در سال ١٣٢٠ خارجيها به ايران حمله ميكنند، مردم بيتفاوت فقط نگاه ميكنند و ميخندند و هيچ اقدامي نميكنند تا كشور سقوط كند. نگاه ما در اين اثر از اين جنبه بوده است.
شما در دورههای قبلي جشنواره عمار هم حضور داشتهايد؟
بله. این اولين دورهای نيست که در جشنواره عمار شركت ميكنم و از همان دورههاي اول در اين جشنواره حضور داشتهام. فكر كنم سال دوم جشنواره بود كه ما با داستاني به نام «قصه حورا» شركت كرديم كه فانوس بهترين كارگرداني را از آن خود كرد. سال چهارم نيز با «يك عاشقانه آرام» در جشنواره حضور پيدا كردم كه آن اثر نيز جايزه گرفت. سال سوم هم شركت كردم كه برنده نشدم. امسال هم كه حضور پيدا كردهام و تا الان دو اثر برنده داشتهام.
دليل اینکه هرسال در جشنواره عمار شركت ميكنيد، چيست؟
ما يك استادي داشتيم كه هميشه ميگفت: ما اولا و بالذات هدفمان را كار براي جشنواره قرار نميدهيم. براي دل خودمان هم كار نميكنيم. اگر فقط براي جشنواره كار كنيد، صرفا متخصصين آن را خواهند ديد و اگر براي دلتان كار كنيد، بايد آن را در كمدتان بگذاريد! شما كار ميكنيد كه كارتان ديده شود. من تمام جشنوارهها را رصد ميكنم. در جشنوارههاي ديگر كه شركت ميكنم صرفا دوستانم را ميبينم؛ كساني كه متخصص اين زمينه هستند: مستندسازند، داستاننويساند، انيميشن ميسازند، صدابردارند، فیلمبردارند و ...! عموماً آدمهايي از همين طيف را ميبينم. اما يكي از خوبيهاي جشنوارۀ عمار، نه چون خودشان شعار «جشنواره مردمي عمار» سر ميدهند! من به اين شعارها كاري ندارم و صرفا استنباط خودم را ميگويم، این است که با سایر جشنوارهها در این زمینه تفاوت دارد و وقتي در آن شركت ميكنم، بسیاری از افرادی که به سراغم میآیند اصلا جزو متخصصین حوزه سینما نیستند و اين نشانگر آن است كه جشنواره عمار صرفا محل رجوع متخصصين نيست.
البته حضور متخصصين اتفاق بسيار خوبی است، چون بازخورد نظراتشان به كارگردان ميگويد که نقاط قوت و ضعف کارش چه بوده است اما مردمي بودن جشنواره عمار باعث ميشود احساس كني از تمامي طيفهاي جامعه؛ كه همگي خانوادههایی کاملاً معمولي هستند، آمدهاند و كار تو را ميبينند و از نزديك با تو حرف ميزنند.
دليل دوم من براي شركت در جشنواره عمار هم اين است كه در ساير جشنوارهها فيلمها بلوكه ميشوند! يعني فيلمهاي بسيار بسيار خوب و قدرتمندي ساخته ميشوند، ولي بديهي است كه يك انسان نميتواند تمام كار و زندگي خود را رها كند و از صبح تا شب روي صندليهاي جشنواره بنشيند و فقط فيلم ببيند! در نتيجه اگر بر فرض ١٠ فيلم را نتوانم ببينم، تا ابد ديگر قادر به ديدن آن فيلمها نيستم؛ مگر اتفاق خاصي بيفتد و تا چه شود در جايي مجددا اكران شود و بتوانيد آنها را ببينيد. نتيجه اینکه من متخصص كه كارم همين است و پيگر هستم بسياري از فيلمها را هرگز نميتوانم ببينم، چه برسد به مردم عادي كه مثل من پيگير هم نيستند. اما يكي از كارهاي زيباي جشنواره عمار اين است كه حتي آثاري كه هنوز به مرحله داوري نهايي نرسيدهاند، ولي توانستهاند تا مرحلهاي بالا بيايند را قالب بستههایی فرهنگی قرار داده و نه تنها در تهران و شهرهاي بزرگ، بلكه در دور افتادهترين نقاط كشور كه اصلا فكرش را هم نميكني ممكن است فيلم تو در آنجا نمايش داده شود، توزيع میکنند و اینگونه میتوانی مطمئن باشی که این آثار هم به دست مخاطبان حرفهای سینما میرسد و هم در اختیار
مخاطب عام قرار میگیرد.
اين همان سخن اول بنده است كه عرض كردم ما اول و بالذات نه براي جشنواره فيلم ميسازيم و نه براي دل خودمان، بلكه فيلم ميسازيم تا دیدگاهمان ديده شود و تاثير بگذاريم. با گذاشتن فيلم در كمد و گنجه و دادن آن به متخصصين كه تاثيري نخواهيم گذاشت. به نظر من اين بزرگترين نقطه قوت جشنوارۀ عمار است و اي كاش ساير جشنوارهها نيز همين كار را ميكردند. مخصوصا اینکه كار من چيز خاص و خارقالعادهای هم نيست. يك اثر معمولي است كه در تلويزيون و چند جاي ديگر پخش شده است و بديهي است دوست دارم ديده شود و تاثير آن بر روي مخاطب را ببينم.
دیدگاه تان را بنویسید