شعر: سکوت بم

کد خبر: 606796

درست است در عزایت خانه ای نیست| به چشم تو یکی کاشانه ای نیست|| صبوری کن تو بر داغ جدایی| که تو در آسمان حق رهایی

سرویس فرهنگی فردا؛ صفیه رضایی: این شعر در تاریخ 11 دی ماه 1382 و همزمان با فاجعه زلزله بم سروده شده است.

شنیدم بر سکوتت غم رسیده که ماتم بر نگاه بم رسیده

شنیدم اشک چشمانت شده خون که ایران در غمت هر لحظه محزون

سراسر قلبم از داغت پر از درد بهار شادی ام شد پر غم و سرد

به اشک جان تو آتش دمیده به قلب و روح من هم آن رسیده

چگونه در غمت غمخوار باشم؟ به جای یار تو همیار باشم؟

دل من از زمانه پر شکایت چرا کرده به تو این بد جنایت

نکن گریه،نکن ناله،فغانی بگو لعنت به تو ای دنیای فانی

همه یاران تو پرواز کردند به رویت قلب من هم باز کردند

منم در این غمت غمخوار دیگر کنم جان را فدا، بی بال و بی سر

مکن ناله و گریه بر زمانه چرا کرده تو ویران، کوی و خانه

شکیبا و باش و عاشق باش و تنها وفا تو از که دیدی جان شیدا

درست است در عزایت خانه ای نیست به چشم تو یکی کاشانه ای نیست

صبوری کن تو بر داغ جدایی که تو در آسمان حق رهایی

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت