مسعود رایگان: گیشه، معضل سینما است
نمایش کمدی «دو مرد در یک اتاق»، به کارگردانی مسعود رایگان و با بازی اردلان شجاعکاوه و خسرو شهراز، از ابتدای دیماه به مدت ١٠ شب از ساعت ١٩:٣٠ در تالار حافظ روی صحنه میرود.
شما پیش از این هم نمایش «دو مرد در یکاتاق» را در تالار باروک اجرا کردید، آیا از آن راضی هستید؟
بله. راضی هستم چون هدف این بود که مدیران و مسئولان بیایند و آن را ببینند و خودشان بنابر انجام وظیفهشان دراینباره سفارش بدهند. هدف، ترغیب مسئولان بود که درباره ایدز با حساسیت بیشتری کار کنند.
چرا الان دوباره سراغش رفتهاید؟
اینبار با اردلان شجاعکاوه و خسرو شهراز کار کردهام و نسبت به اجرای سال ٩٢ که آن اجرا هم تروتمیز بود، کمی متفاوت است. بعد از آن اجرا ما یکسالونیم رایزنی کردیم که این نمایش به شهرستانها برود و در نهایت به کمک وزارت بهداشت این امکان فراهم شد و از آن استقبال بینظیری شد. در شهرهای شاهرود، سنندج، زابل و اصفهان آن را اجرا کردیم. ما در زابل این نمایش را برای سربازانی که مرزبانی میکردند به نمایش گذاشتیم که فوقالعاده تحتتأثیر قرار گرفتند. سربازان زیادی به دیدنش آمدند و جالبتر اینکه ما چون در شهرستانها با محرومیت فرهنگی مواجه هستیم، بازتاب نمایش یک اتاق فوقالعاده بود چون بهراحتی میتوانستند با مقوله ایدز آشنا شوند و با این کار ارتباط برقرار کنند.
در سالن حافظ اجرایتان چگونه است؟
متأسفانه ما بعد از اینکه اجراهای شهرستان را تمام کردیم، دیگر از چتر حمایتی برخوردار نیستیم و باید که بنا بر تلاشهای سالن حافظ و سایت تیوال بتوانیم مردم را جذب این مقوله حساس و بهروز کنیم. متأسفانه الان داستان گیشه و سالنها هم برای اهالی تئاتر معضل شده است. در ایرانشهر نسبت ٢٠ به ٨٠ و ٣٠ به ٧٠ برقرار بود که الان این نسبت برداشته شده است.
در «حافظ» چگونه اجرا میکنید؟
به صورت گیشه است، البته مرکز هنرهای نمایشی که نسبت به کار و بنده لطف داشتهاند، قولهای مساعدی دادهاند که تا این ١٠ اجرا تمام میشود، کمکهایی هم به گروه بشود.
با توجه به حساسیت موضوع ایدز، این حمایت چقدر برای وزارت بهداشت جالب بوده است؟
حدود یکسالواندی طول کشید، رایزنی کردیم که حمایت لازم را جذب کنیم و توانستیم به شهرستانها و دانشگاههای علوم پزشکی برویم و برای دانشجویان و حتی مردم عادی اجرا بگذاریم. درواقع این زنگ خطری است که در ارتباط با پیشگیری و درمان و خیلی چیزهای دیگر در دهه ٨٠ قرن بیستم میلادی در اروپا، آمریکا و استرالیا به صدا درآمده و ما چیزی حدود سیوچندسال از آن عقب افتادهایم. حتی برای نخستینبار نمایش دو مرد در یک اتاق به سفارش سازمان ملل به این دو نویسنده و بازیگر سوئدی و فنلاندی، نوشته و کار شد. این دو هم مأموریت یافتند که درباره ایدز مردم را آگاه کنند و بعد خودشان را در موقعیت قرار میدهند که اگر ایدز وارد زندگی شخصیشان بشود چه خواهد شد. این یکی از بهترین نمایشنامههاست که جنبه آموزشی هم دارد، اما ما چندان بر جنبه آموزشیاش تأکید نکردهایم چون این متن یک درام است و آنچه باید گفته شود، در لابهلای لایههای متن گنجانده شده و این اطلاعات خیلی هوشیارانه در اختیار مخاطب قرار میگیرد.
دانشجویان پزشکی هم تحتتأثیر این درام قرار گرفتند؟
خیلی زیاد. اطلاعاتی در این درام وجود دارد که همه را متأثر میکند، چنانچه در سنندج یک تیم پزشکی تشکیل شده که اشخاص را به صورت ناشناس آزمایش میکند و این برای اولینبار در کل دنیاست که چنین چیزی در ارتباط با تئاتر دارد اتفاق میافتد. چون این کار تأثیراتش فوقالعاده بوده است. همچنین این پزشکان درباره ایدز با مخاطبان صحبت میکنند و به پرسشها پاسخ میدهند که درباره روشهای انتقال ویروس کاملا صحبت میکنند برای اینکه چنین ضرورتی را حس میکنند.
آیا در ایران ما از دوره وحشت آگاهیبخشی درباره ایدز عبور کردهایم؟
من هنوز بنا بر اطلاعاتی که نمیدانم صحتوسقمش چگونه است، نمیدانم چه باید گفت، اما بنابرهمین اطلاعات، در حدود ٧٠هزار ایدزی داریم که خودشان نیز نمیدانند. همچنین کودکان و نوزادانی که طبق آمار با ایدز به دنیا میآیند و ما در کشور جوانی هستیم که باید برنامه سالم و سازندهای دراینباره داشته باشیم. این مسئله هم همانند بقیه بیماریها باید باشفافیت دربارهاش اطلاعرسانی شود چنانچه وقتی میگوییم دیابت، بعد هم میگوییم شکر کمتر مصرف کنیم، چون بعدش باید پا قطع شود و هزار بیماری دیگر از آن بیرون میآید. یا راجع به کمبود آب باید با صراحت صحبت کنیم و همچنین درباره بیماریهای خاص که فکر میکنم ایدز هم یکی از این بیماریهاست. باید دراینباره اطلاعرسانی و نمایشنامههایی نوشته و اجرا شود. ما با این نمایش توانستهایم فعلا کلید در بسته را پیدا کنیم که بشود این را باز کرد.
خودتان حتما از این پیگیری احساس خوشایندی دارید؟
این وظیفه ملی من و خانم رویا تیموریان است که این مسئله را پیگیری کنیم و تمام بار مسائل مالیاش را به جان خریدیم و با نبودن بودجه اندکاندک پیش رفته و توانستهایم آن را به سرانجام برسانیم.
آیا توانستهاید برای تداوم این راه نهادهای ذیربط را آماده حمایتهای بعدی کنید؟
هنوز داریم فعالیت میکنیم. هرچه نهاد و ارگان مرتبط بوده را در جریان گذاشتهایم و به نظرم الان هم شهرداری تهران میتواند خیلی از مشکلات را حل کند بهخصوص در حوزه سلامت و حوزه اجتماعی میتواند دراینباره اقدام و در این راستا حرکت کند و خیلی از کارمندان شهرداری را با خرید کلی بلیتها دعوت کند که این نمایش را ببینند. این حتی خودش کفایت میکند که این اجرا را پیشخرید کنند.
احتمال دارد این اجرا همچنان ادامه داشته باشد؟
بله من الان دارم این طرح را مطرح میکنم که دیگر گروههای تئاتری هم پا پیش بگذارند و این مأموریت را در سراسر ایران ادامه دهند که این نمایش را در شهرستانهای مختلف اجرا کنند؛ یعنی آنها خواهند آمد و کارگردانیاش با من خواهد بود و آنها بازیگران این کار برای شهرهای مختلف خواهند شد.
آیا در این رابطه با نهادهای مربوطه ارتباط گرفتهاید که همچنان در تولید آثار اینچنینی پیشگام شوند؟
بله. آموزشوپرورش. ما فقط در تعداد کمی از دانشگاههای علوم پزشکی این نمایش را اجرا کردهایم و همچنان میشود آن را در کارخانهها برای کارگران شریف اجرا کرد که برایشان دیدن این ماجرا جذاب است و این نمایش در همهجا میتواند اجرا شود، چون این قدرت را دارد که با مخاطبانش ارتباط بگیرد.
اهمیت و بازتاب کار برای بازیگران چگونه بوده است؟
این دو بسیار از کار لذت میبرند و با جان و دل و عشق و علاقه دارند بازی میکنند و دلشان میخواهد با صرف انرژی بیشتر به شکل بهتری این مهم به مخاطبانش تبیین شود.
در حافظ برای جذب مخاطب اقدام خاصی میکنید؟
فقط تیوال کار پیشفروش و تبلیغات را عهدهدار است و در این سالن روی همه باز است؛ برای همه افراد بالای ١٨ سال. اگر قدرت این را داشتم به شکل مجانی کار را تقدیم به همه میکردم که فقط در تیوال با انجام یک تیک محل نشستنشان را مشخص کنند.
این نمایش و بلافاصله بعد از آن یک نمایش دیگر را کار میکنید که خیلی با هم متفاوت هستند؟
بله دو قطب کاملا مخالف هستند که دومی از ١٠ دیماه اجرا میشود. نمایش دوم، فرشته مرگ است که فضا و شیوه متفاوتی در اجرا دارد.
ضمن تسلیت، درباره نیما طباطبایی، خواهرزاده خانم رویا تیموریان، همسر گرامیتان، برایمان بگویید؟
او یک جوان سرشار از انرژی بود و نمیدانم چه بگویم که مرگ او دردی را بر دل ما گذاشت که به این زودیها التیام نمییابد. او کارگردان فیلم مستند من ناصر حجازی هستم، بود و این روزها داشت فیلمنامه بعدیاش را مینوشت و حتی در بیمارستان در ارتباط با دندانپزشکی فیلم ساخت. او سالها دستیار کارگردان و برنامهریز و عاشق سینما بود. بیماریاش سرطان بود که نمیخواهم این مرگ را ربطش بدهم به مسئلهای که این روزها گریبانگیر ما شده و نمیخواهم چالش ایجاد کنم. او دو سال پیش تحت درمان بود و دکترش تشخیص داد که بیماریاش بدخیم است، اما درمانش کامل نبوده و باید بعد از عمل حتما پرتودرمانی و شیمیدرمانیاش انجام میشده که اگر میشد، روزگارش این نبود. خوشبختانه در بیمارستان ایرانمهر، کارکنان، پرستاران و پزشکان خیلی انرژی صرف کردند و برای او گریهها کردند و من از زحمات آنان و بهویژه تیم پزشکیاش، دکتر برزویه، دکتر خسروی و... تشکر و قدردانی میکنم. متأسفانه برخی از پزشکان آنطور که باید، برای بیمارانشان وقت نمیگذارند و از مسئولیتشان شانه خالی میکنند و... .
دیدگاه تان را بنویسید