پرواز همای: موسیقی ام ایرانی است نه سنتی!
پرواز همای در زمره جوانانی است که در ایران هویتی مستقل و متفاوت در حوزه موسیقی دارد و ایدههایش در موسیقی جالب توجه است. بهکارگیری اشعار خاص که بسیاری از آنها را خود میسراید و تصویرسازی در موسیقی و تزریق حس شیدایی- آنگونه که خود روایت میکند- و حالوهوای عارفانه، مشخصاتی است که همای بهواسطه ترکیب آنها، سبکی خاص از موسیقی را ارائه کرده و معتقد است این سبک دارد به مرز پختگی میرسد.
روزنامه شرق: پرواز همای در زمره جوانانی است که در ایران هویتی مستقل و متفاوت در حوزه موسیقی دارد و ایدههایش در موسیقی جالب توجه است. بهکارگیری اشعار خاص که بسیاری از آنها را خود میسراید و تصویرسازی در موسیقی و تزریق حس شیدایی- آنگونه که خود روایت میکند- و حالوهوای عارفانه، مشخصاتی است که همای بهواسطه ترکیب آنها، سبکی خاص از موسیقی را ارائه کرده و معتقد است این سبک دارد به مرز پختگی میرسد. در گفتوگویی با او از زندگی و کارهایش پرسیدیم و مناسبات موسیقی قومی با موسیقی ایرانی را به بحث گذاشتیم. او در این گفتوگو که بعد از برگزاری کنسرت او در سنندج انجام شد همچنین از سویههای موسیقی ملی با موسیقی سنتی و نیز پتانسیلهای موسیقی کردی سخن گفت.
موسیقی شما میان چهرههای جوانی که در یک دهه اخیر معرفی شدند، کمی متفاوت است؛ هم از نظر سیگنالی که از طریق اشعار میفرستید و هم از نظر ترکیب سازها و تصویرسازی و حسوحال موسیقی. طبیعتا جنبههای فکری و ابعاد شخصیتی شما در ساختن این نوع موسیقی مؤثر است. کمی از ریشههای این موسیقی بگویید که سنتی است و عدهای به آن «پاپ» میگویند. البته شما در جایی به این نگاه اعتراض کرده بودید ولی نمیتوان جنبههای کولیانه و نگرش عارفانه در آثار شما را نادیده گرفت... .
موسیقی من درواقع ترکیبی از موسیقی فولکلور گیلان و موسیقی ایرانی است که هر دو را جداگانه آموزش دیدهام و با تکنیکهای تئاتر و بازیگری و صنعت ادبی که مخصوص به خود من است، آمیخته میشود. بیشتر شعرها را خودم سرودم، یا اگر از دیگران گرفتم، به فضای موسیقی خود نزدیک کردهام و با تکنیکی که خودم ساختهام، آن شیدایی را که در موسیقی ایرانی کمتر دیده میشود، به آن اضافه میکنم. دلم میخواهد مثل شیدایی در کمانچه کیهان کلهر باشد. احساس کردم این نگرش در موسیقی ایرانی کم است و سعی کردم آن را به موسیقی اضافه کنم. از طرفی سوژهها و شعرها و پیامها تکراری نباشد، خاص من باشد و شبیه هیچ خوانندهای دیگر نباشد و از طرفی حسوبوی موسیقی فولکلور هم در آن به مشام برسد. شعرها هم حالوهوایی دارد که از دل اجتماع برمیخیزد و خواسته شنیداری مردم است. سعی میکنم آنچه مردم دوست دارند، ارائه کنم. این سبک کمکم دارد به مرحله پختگی نزدیک میشود.
بههرحال، کار شما موسیقی سنتی است... .
نه، موسیقی صد درصد ایرانی است.
شما در جایی گفته بودید ردیفهای موسیقی ایرانی را مطرح میکنم... .
موسیقی سنتی که مربوط به ٣٠٠ سال پیش باشد و دیگران آن را اجرا میکنند، موسیقی سنتی نیست. من موسیقی ایرانی اجرا میکنم. همان موسیقی پیشین را به شیوه خودم و به سبک امروزی اجرا میکنم. ردیف را از اول اجرا نمیکنم. مثل دیگران نیستم که یک قطعه را آماده کنم و روی صحنه ببرم. آوازهایم را آهنگسازی میکنم و ملودیها را هم خودم میسازم. رابطه اشعار را با آن مشخص میکنم و در این رابطه، ترکیب سازها برای یک قطعه را در نظر دارم. سعی میکنم بداههنوازی را انجام ندهم، با وجود اینکه میتوانم. همیشه دوست دارم در پشت هر کار، فکر و داستانی وجود داشته باشد. چیدمان اشعار پشت سرهم حاوی موضوعی باشد که زنجیرهوار پیامی را به شنونده انتقال دهد. من برداشت خودم را از ردیف اجرا میکنم.
اما ریشه ردیفی دارد... .
صد درصد موسیقی ایرانی به حساب میآید که بخشی از آن ردیف است. من ردیف را اجرا نمیکنم، اما همه آنچه اجرا میکنم، در ردیف هم پیدا میشود.
در کارهای شما تصویرسازی هم مورد تحلیل و توجه عدهای از اهالی هنر قرار دارد. این نتیجه همان ذهنیت نقاشی و تئاتری شماست که به عرصه موسیقی آوردهاید؟
هنر را با نقاشی و بازیگری شروع کردم. تصویرسازی در درون من از کودکی شکل گرفت. علاوه بر نقاشی، شعرهایم را هم تصویرسازی میکنم. طبیعی است موسیقی و آوازی هم که اجرا میکنم، سعی میکنم تصویرسازی بیرونی و درونی در آن رعایت شده باشد. نقش شعرپردازی در کارهای من بهوضوح پیداست.
یعنی فکر میکنید این مناسبات تصویر و موسیقی به کار شما تفاوت و تمایز هنری داده است؟
قطعا همینطور است. رنگ تازهای ارائه میشود.
ظاهرا در مقطعی هم به دنبال سینما بودید... .
هنوز با سینما رابطه دارم. البته از نظر فعالیت سینمایی فقط یک فیلم کوتاه ساختم. اما هیچوقت جلوی دوربین بازی نکردم. زاویه دید من با سینما خیلی مثبت است. شاید اگر خواننده نمیشدم، دنبال سینما میرفتم و کارگردان میشدم.
چگونه همین هنرهای تصویری را در موسیقی به صورت عملی دخالت دادید؟
هنر، مجموعهای پیوسته در کنار هم است و همه روی هم اثر دارند. خیلی از نقاشان شاعر بودهاند. اگر کسی نقاش خوبی باشد، به نظرم پتانسیل این را دارد که شاعر خوبی هم بشود. شاعر خوب هم میتواند فعال عرصه موسیقی باشد. نگرش و بینش نسبت به هنر مهم است.
در معرفی شما میگویند برای رسیدن به هدف سختیهای زیادی متحمل شدهاید. روستازادهای هستید که کار و تلاش زیاد داشتید و برای ورود به دانشگاه با مشکل تأمین هزینه تحصیلی مواجه بودید. چه اراده و نیرویی پشت این اعتماد به نفس وجود داشت که شما را در رسیدن به هدف مطمئن میکرد؟
یک انرژی در درون آدمی وجود دارد که بدون خواست خودش، انسان را هدایت میکند. انگار هستی از کودکی این انرژی را در نهاد آدم گذاشته و او دارد میچرخد. این سختیها باعث میشود انسان این انرژی پنهان را کنترل و در مسیر درست هدایت کند تا استعداد شکوفا شود. سختیها آدم را خودساخته میکند. وقتی کوزهای را میسازند، هرچه گل آن را بیشتر به هم بزنند و شکل و وضعیت دهند، شکل بهتری از کوزه درمیآید. سختیهایی که ناخواسته کشیدم، برای من مسیری را هموار کرده و خودساختگی عجیبی در من به وجود آورده و این سختی و رنجکشیدن باعث شده از ذهن من اشعاری تراوش کند که آمیخته به رنج و درد و سختی باشد و درواقع این هنر به واسطه همین دردها با مردم ارتباط برقرار میکند و باعث میشود مردم آن را بپسندند.
در آثار شما نشانههایی از ادبیات عرفانی و واژگانی مانند زاهد دیوانه، ساقه انگور، آتش و دوزخ، میخانه و مطرب و... فراوان به چشم میخورد و بهنوعی شکل کولیانه و در مواقعی هویت خانقاهی به کارها میبخشید. آیا این هویتطلبی هنری در خانواده شما ریشه دارد؟ یا گرایش و علاقه شخصی است؟
این نوع ادبیاتی که من در موسیقیام استفاده میکنم، هم جنبه فنی دارد و هم جنبه قلبی و درونی. بخش فنیآن، این است كه تلاش میکنم واژههایی با هجای بلند و روان استفاده کنم، بهویژه واژههایی که حالت عرفانی و شیدایی در خود نهفته دارند. مردم نگاه عارفانه به مسائل را خیلی میپسندند. من هم سعی میکنم اگر عارف نیستم، راه و سبک عارفان را دنبال کنم و مرید آنها باشم. بههمیندلیل سعی کردهام از فضای ادبی عارفانه استفاده کنم. گوش مردم با این عبارات و واژگان آشناست و آن را دوست دارند. از نظر ادبی معانی چندپهلویی دارند و ذهن مردم از نظر تاریخی با آن آشناست. در ادبیات کهن ما هم بسیار به آن توجه و پرداخته شده است. بااینحال، تلاش من این است با زبان امروزی و خیلی روان از این گنجینهها استفاده کنم.
این نوع ادبیات بیشتر نزد عرفا و درویشان شاعرپیشه و کهنسالان اهل دل کاربرد داشته است. شما در جوانی و خیلی زود در این فضا قرار گرفتید. اگر بخواهم سؤال را انتقادی مطرح کنم، آیا فکر نمیکنید ادای بزرگان را درمیآورید و خود را در زمره بزرگان عارفپیشه و دنیادیده معرفی میکنید؟
از آنجا که من در ١٢، ١٣ سالگی با ادبیات انس گرفتم و آثار بسیاری از مشاهیر و بزرگان ادبیات کلاسیک و جدید ایران را در سینه دارم، ذهنم خیلی زود با این فضا پیوند خورد. استادان خیلی مهمی در ادبیات داشتهام و همچنان هم بر سر کلاسهای بزرگان مینشینم که نقش مهمی در شکلدادن این اندیشه عارفانه در ذهن من دارند. این استادان شناخت خوبی از فردوسی، سعدی، مولانا، خاقانی، خیام و عطار دارند. علاقه به همین نامها و سرکلاسنشستنها، نگاه من را به ادبیات ساخته است.
نگاهی هم به موسی و شبان مولانا دارید. البته نیمنگاه به نظرم صحیحتر است. نه...؟!
پنج، شش بیت از داستان موسی و شبان را نگه داشته و خودم حدود ٧٠ بیت به آن اضافه کردهام و اپرایی هم براین اساس ساختم که در لسآنجلس آمریکا اجرا شد.
چرا غیر از شعر، دیگر کارهای موسیقی را هم خود شما انجام میدهید؟ آیا کار دیگران شما را راضی نمیکند؟
حساس هستم. آهنگسازی و تنظیم کارها را خودم انجام میدهم. حتی اگر برای ارکستر سمفونیک هم بنویسم، خودم در کار دخالت میکنم.
سالهایی هم در خارج از کشور بودید و نام شما برای رسانهها هم حاشیههای خبری زیادی ساخت. اینجا قصد تکرار آن حاشیهها را نداریم. بحث فعالیت محتوایی مدنظر ماست. فعالیت هنری را در خارج از کشور چگونه دنبال میکردید؟
معمولا برای کنسرت به خارج از کشور میرفتم، اما از دو سال گذشته تحصیل در رشته آواز کلاسیک - اپرا- را در ایتالیا شروع کردهام که مرکز آموزش آواز دنیاست. بهترین خوانندههای دنیا همیشه از ایتالیا بودهاند، به خاطر ادبیاتشان و دانشی که در زمینه موسیقی آوازی دارند و اپراهایی که در آنجا نوشته شده است. به همین دلیل از اول شروع کردم.
از نظر استادان آنجا، صدای شما قابلیت اپرا را دارد؟
صد درصد. امتحان ورودی سختی میگیرند.
در دانشگاه تحصیل میکنید یا دورههای آموزشی خارج از دانشگاه؟
دانشگاه. از کارشناسی شروع کردهام و امیدوارم بتوانم تا مقطع دکترا ادامه دهم.
شما که در تهران مدرک کارشناسی را با محوریت پیانو و سهتار گرفته بودید... .
بله، موسیقی سنتی ایران خواندم، اما در ایتالیا موسیقی کلاسیک را دنبال میکنم که با دنیای موسیقی ایران خیلی تفاوت دارد. وقتی وارد آن دنیا شدم، متوجه شدم وقتم را در ایران به بطالت گذراندهام.
چطور؟
وقتی وارد فضای موسیقی کلاسیک در اروپا میشوید، تازه میفهمید در اینجا معلمان نهفقط به تو آواز یاد نمیدهند، بلکه در بیشتر موارد صدایی را هم که دارید، خراب میکنند.
فکر نمیکنید این موضعگیری خیلی جوانانه باشد؟
این اتفاق باید بیفتد. ممکن است مواضع و پاسخی هم به دنبال داشته باشد. داشته است. بههرحال، بزرگانی برای موسیقی ایرانی زحمت کشیدهاند و اینگونه همه را خطاب یک سخن انتقادی قراردادن، شاید به عدهای جفا باشد. دست بزرگان را میبوسیم. کسی منکر این نیست که زحمت کشیدهاند. اما این روند اشتباه در آموزش موسیقی نباید تا آخر عمر و تاریخ موسیقی ادامه داشته باشد. باید پیشگیری شود و راه صحیح آموزش خوانندگی را باب کنند و از این راه به دیگران آموزش دهند. نظر من این است افرادی که الان به شیوه سنتی آموزش میدهند، بیشتر صداها را خراب میکنند؛ یعنی خوانندگی را آموزش نمیدهند. استادان بزرگی هستند و آواز را میشناسند، اما آوازخوان نیستند. آوازخواندن را باید خوانندهها یاد دهند. استاد شجریان به دیگران آواز یاد دهند، نه اینکه افرادی که نه محبوبیتی دارند و نه خواننده هستند و نه تکنیکهای خوانندگی را میدانند. اینها نمیتوانند علم خواندن را به مردم آموزش دهند. جسارتا در جایی یاد نگرفتهاند که الان بخواهند آموزش دهند. بیشتر ردیف را میشناسند و با دانش ردیف موسیقی ایرانی آشنا هستند. البته تأکید میکنم علم ِخواندن بلد نیستند، نه علم موسیقی و ردیف ایرانی. خواننده نیستند، دانندهاند. آوازخوان نیستند، آوازدان هستند.
نمیتوانید با تبصره و مادهای برای افرادی استثنا قائل شوید؟
داریم. تعدادی خواننده نسل جدید داریم که بیشتر روی استعداد و توانایی شخصی خودشان متکی هستند. جوانهای زیادی داریم که استعدادهايی عالی دارند، اما بعد از اینکه چند سال در ایران در کلاسهای آواز شرکت میکنند، متوجه میشوند چیزی یاد نگرفتهاند؛ خیلی صداها از بچگی عالی است، اما بعد از شرکت در کلاسها به جایی نمیرسند. خوانندگی که فقط صدا نیست، فاکتورهای زیادی دارد که بسیاری از معلمان آوازی ما ندارند. اگر داشتند، خودشان خواننده میشدند. اگر لالایی بلدی چرا خودت خوابت نمیبرد؟ حکایت همین است. خیلی از این افرادی که الان آواز تدریس میکنند، خودشان اثری نخواندهاند که مردم دوست داشته باشند. نمیخواهم اسم ببرم که بگویند جوسازی میکند اما کدامیک از خوانندهها اثری را خواندهاند که مردم زمزه کنند؟ آقایان صدیف؟ ناصحپور؟ صالح عظیمی؟ این عزیزان چنانکه عرض کردم آواز را میشناسند، اما خواننده آواز نیستند. بنابراین نمیتوانند به مردم خوانندگی آموزش دهند. خوانندگی یک علم پیچیده و پرپیچوخمتر از علم پزشکی است. اینگونه نیست هرکس لبش را بگشاید، خواننده شود. یک پیانیست تا کارش به مرحله اجرا برسد، باید هزار نوع تکنیکياد بگیرد.
آموزش در ایران نمیتواند مقدمهای برای ورود به عرصه کلاسیک باشد؟ شما مصداق تجربه خوب برای پاسخ به این سؤال هستید. آیا آنچه در ایران آموختید در اروپا به عنوان مقدمه به کار شما نیامد؟
نه، اصلا. باید یکی خوانندگی را بیاموزد و بعد نزد امثال صالح عظیمی و صدیف برود و از آنها ردیف بیاموزد. من ارزش این استادان را کم نمیکنم. آنها یک منبع هستند. مخزن گنج اسرارند. اما شما باید اول یاد بگیرید چگونه بخوانید. بعد نزد این استادان بروید و ردیف را بیاموزید.
چون این روش را صحیح میدانید، افراد دیگری را به ایتالیا معرفی کردید؟
بله، مثل خانم یلدا عباسی و تعدادی دیگر از شاگردان خودم كه دارند به ایتالیا روی میآورند تا علم خواندن را یاد بگیرند.
همزمان با شما؟
نه، بعد از من آمدند. معمولا دوستان و شاگردان مستعدی که علاقه داشتهاند، هدایت کردهام به ایتالیا بیایند و بعد از آموزش، راهنمای دیگران هم باشند. البته خوانندههای دیگری هم هستند که در اتریش و ایتالیا درس خواندهاند و در ایران آموزش میدهند. پیشنهاد میکنم خوانندهها بدون استثنا علم آواز کلاسیک را یاد بگیرند.
شما توجهی هم به موسیقی زادگاهتان دارید. پایههای موسیقی محلی را از فولکلور میگیرید یا آثار جدید ارائه میکنید؟
بله، از فولکلور میگیرم. از استاد فریدون پوررضا که یکی از استادان موسیقی فولکلور بود، درسهای خوبی آموختم. ایشان از تعزیهخوانهای قدیمی ایران بود و ردیفهایی که در سینه داشتند، بکر و کمنظیر بود. معمولا تعزیهخوانها، ردیف را از استادان دیگر بهتر میشناسند، چون از دوران صفویه به بعد، موسیقی بیشتر قالب مذهبی به خود گرفت و برای زندهماندن، سینهبهسینه چرخید. من موسیقی گیلان را با ترکمن ترکیب کردم، موسیقی کردی کرمانجی خراسان را کار کردهام و در کنسرت سنندج هم کردی خواندم.
معمولا افکار عمومی در مناطق قومی که موسیقی مخصوص مناطق خود را دارند، دلخوشی از کسانی ندارد که قطعات موسیقی این مناطق را با لباس جدید و زبان فارسی در قالب موسیقی سنتی یا به قول شما، موسیقی ایراني اجرا میکنند... .
من از این کارها نمیکنم. معمولا همان اصل موسیقی را به زبان محلی اجرا میکنم. اگر به زبان کردی مقام یا تصنیفی بخوانم، کسی نمیگوید چرا همای به زبان کردی میخواند. سعی میکنم حتی زبان و ادبیات آنها را هم یاد بگیرم اگر زبان اصلی را یاد بگیرم، سعی میکنم به افتخار مردم در کنسرتها یک قطعه هم موسیقی آن منطقه را بخوانم و البته سعی میکنم صحیح بخوانم.
برخی فعالان یا پژوهشگران موسیقی قومی نگران خاموششدن چراغ این سرمایهها هستند، در ذهن شما نسبت به این مسائل چه میگذرد؟ آیا شما هم دغدغهای مشابه دارید؟
معتقد به پاکشدن این موسیقیها نیستم، بنابراین نگرانی ندارم. البته کسی هم نیستم که نگران باشم. اما معمولا هر فرهنگی وقتی زبان و آداب لباسپوشیدن و ادبیات و گفتار مخصوص به خودش را دارد، به نظرم موسیقیاش هم دارد و از بین نمیرود.
دیدگاه تان را بنویسید