سرویس فرهنگی فردا؛ امیرعلی کیانی: از میان فیلمهایی که این روزها روی پرده است یتیمخانه ایران، با فاصلهی زیادی از سایر آثار، اثری متفاوت و البته بهت برانگیز است. روایت جنایتی فراموش شده که ظاهرا به عمد به فراموش خانه تاریخ سپرده شده است. داستان ایستادگی مردانی که استعمار پیر تا دندان مسلح را، اسیر تدبیر و امید خود میسازند. فیلمی مملو از فراز نشیب با روایتی روان و هیجانانگیز.
آموختنی از این فیلم بسیار است. اما تزویر بیگانه و برنامه ریزی بلند مدت او برای در هم کوبیدن اراده ملتها و به خواری کشاندنشان از سویی و خودفروشی عناصر داخلی در برابر این تزویر و حقهبازی، برخی از مولفههای اساسی فیلم را تشکیل میدهد.
طالبی که در داستان قلادههای طلا سعی کرد بسیاری از هنجارها و ملاحظه کاریهای موجود را بشکند، اینک ما را به دل تاریخ میبرد. اثر او به زیبایی و روانی مخاطب را با عمق درد، رنج، ملتهای ستم دیده از طرفی و ظلم و ستم مستکبرین از طرف دیگر آشنا میسازد.
از داستان فیلم که بگذریم چند نکته جدیترِ «فرا فیلمی» بودن این اثرخود را نمایان میسازد. اول برنامه بلندمدت استکبار و استعمار برای به اضمحلال کشاندن ملتهاست. در کاخ استعمار گر پیر، اربابان زر و زور و تزویر گرد هم میآیند و پیک بدست شاهرگ حیات ملت ایران را شناسایی میکنند. همچون گذشته و بنا به اصول نانوشته این فرقه، برای به زانو کشاندن ملتها لازم نیست حتما گلوله شلیک کرد یا هزینه گزافی پرداخت و اگر قرار بر چنین چیزی هم باشد همان ملت با زبونی باید از جیب خود چنین چیزی را بپردازد. میتوان تدبیری کرد و با اندک زحمتی آن ها را به جان هم انداخت و زیر سقف خانه خودفروشان وطنی گوشت بره به نیش کشید. داستان همان خردل خورادن چرچیل به سگ است که سیاست و پلشتی استعمار پیر، بهت شرق و غرب آن روز(روزولت و استالین) را بر میانگیزد.
همچنین تذکاری است که استکبار به هیچ کس رحم نمیکند. موفقیتهای خود را با زحمت به دست میآورد؛ نه با تن پروری لردهای کثیف انگلیسی. پیمودن هزاران کیلومتر برای پیش برد اهداف برتانیای ملعون با عشق انجام میشود و البته در این راه سربازان کوچک و بزرگ ملکه اندکی تردید به دل خود راه نمیدهند. البته این استواری بر هدف نکتهای است که بهراستی باید آن را ستود و از آن درسها گرفت.
درد آلودترین بخش فیلم، خود فروشی منور الفکرهایی است که درد مردم هم وطن، بیگانهترین عنصر در زندگانی و حیات و ممات آنهاست. برای اینان که در هر عصری فراواناند چپاول ملتهای مستضعف هدف است حتی فراتر از آن آرمان مقدس است. اگر چه هر روز در رنگ و لعابی حاضر میشوند. گاهی در لباس روز نامه به دستان و بسا در لباس متولیان فلان صندوق ذخیره قشری زحمت کش.
بسا داستان امروز سوریه مصداق بارزِ امروزی فیلم یتیمخانه ایران است. باشد دهها سال بعد قلمهای سوری روان شود و اسناد نشان دهد برای به ویرانه تبدیل کردن عراق و افغانستان و سوریه دهها سال قبل مستر هنفرها با چهرهای از مردم بومی، بومیتر به درون کشورها نفوذ میکردند و نبض حیات آنها را شناسایی میکردند و سپس با اندک هزینهای، کرور کرور هزینه و درآمد کسب میکردند و جام به دست، بدبختی ملتها و زبونی آنها را کمدیوار به نظاره مینشستند و پیک سلامتی سر میکشیدند!
یتیمخانه ایران، همانند هر فیلمی قطعا ایرادات فنی و حرفهای هم دارد اما داستان فیلم در برابر چشمان هر بیننده آنقدر با اهمیت است که خود به خود مسایل فنی به کنار میرود؛ دست کم در بار اول، و این نیز دلیلی کم اهمیت بر اینکه باری دیگر و با جمع دوستانی بیشتر به تماشای فیلم بنشینیم.
شب یلدای امسال بر خلاف سالهای قبل که کتاب هدیه دادن را پیشه کردم، دوستان دانشجوی خود را به تماشای این فیلم مهمان خواهم کرد. به شرط آنکه در شهرم سالنی برای فیلم خالی شود!
یا کاش میشد امسال این فیلم را در خانه به همراه تمام ملت به تماشا نشست.
دیدگاه تان را بنویسید