سرویس فرهنگی فردا؛ محمد صادق دهنادی: رسول خدا شخصیت بی پایانی است و برای جوامع ۱۴ قرن اخیر، همواره منبع الهام، فکر و حرکت بوده است. زندگی پیامبر نیز یک زندگی متنوع و ترکیبی از همه جنبههایی است که یک انسان برای حیات خویش بدان نیازمند است.
ترکیبی از معنویت و معاشرت، دنیا و آخرت؛ خواستنی ها و لذات خالص و در نهایت خردی آمیخته با تمام عواطف انسانی. تجربهی تنهایی و محبوبیت. فقر و غنا. دشواری و آرامش و دریک کلام همه چیزهایی که میتواند انسانی را به عنوان اسوه حسنه برای همه اقشار و آحاد اجتماع انسانی مطرح نماید.
گویی حضرت محمد (ص) یک هویت روان برای عبور از همه اعصار طراحی شده تا بتواند به انسان برای زندگی معنی بدهد. ایشان حتی شبیه انبیا دیگر نیست. اسوه حسنه برای خدایی بودنش هم باید رو به مردم باشد تا آدمی بتواند با نگاه به او تجدید تجربه انسان کامل را محال نداند.
قدیسانه از جامعه بشری رو در نمیکشد و گرچه زاهدترین عباد است و شب زنده داری بر او واجب است؛بدون همسر و خانواده و شغل و مسئولیت اجتماعی نیست. این طرح جامع بشری و نقش تعادل جوابگوی نیازهای همیشگی تاریخ بوده است، در عصری مردم به ستیز طاغوت چون او علم قیام بر می افراشتند و در زمانهای چون او رایت سلم و صلح بر میداشتند.
اما با این حال یکی از مهمترین سوالات این عصر که بیش از هر زمانه ای دیگر در معرض برداشتهای متفاوت از سیره و زندگی پیامبرند این است که چگونه پیامبر واقعی را می توان از میان صورتکهای جعلی که بنام او نمایش میدهند، باز شناخت؟
داعش و اسلام سکولار، دو سر طیفی است که ادعا می کند پیامبر را بهتر از دیگران میشناسند و سعی میکنند پیامبری را به جامعه معرفی کنند که میخواهند. به نظر میرسد سنگ محک این شناخت اصیل رجوع به اصول پیامبر است.
در سالهای اخیر توجه بسیاری از بزرگان -شاید به لحاظ شرایطی که جامعه اسلامی از آن رنج میبرده- متوجه اصل اخلاق شده است اما واقعیت آن است که نگاه به اخلاق به عنوان موضوعی که دربارهی آن دیدگاه های مختلف و بعضا عرفی وجود دارد، کشف اخلاق از دیدگاه پیامبر در زمان حاضر را نیز به سوالات بشر از اسلام کنونی افزوده است.
نگاه به آیات قرآن کریم و قول و فعل پیامبر و معصومین به عنوان تجسم قرآن راهنمای فهم این اصول است.بالاترین بحث اسلام و ویژگی خاص آن در برابر مکاتب و حتی ادیان نگره خاص آن به مقوله توحید است. برجسته ترین خط مفهومی قرآن نیز همین است. چه اینکه اگر توحید نباشد، اخلاق هم نسبی است و در سرزمین پلورالیسم خیمه میزند.
بدون توحید عدالت طلبی باشگاهی استبدادی برای شخصیت های چپ گرا و پوپولیست می شود و پرداختن به رفاه و آسایش بشر عاقبت در مرداب خور و خواب و شهوت اومانیست به گل خواهد نشست.
بدون توحید -فتوحات قرون اولیه مسلمانان- با کشورگشایی اسکندر چه فرقی دارد و بدون اعتقاد به یگانگی و شناخت درست صفات خداوند و سنت های پروردگار، تاریخ به جز به سمت تباهی و پوچی به کدام سمت روی میکند؟
بدون توحید حتی انفاق نوع دوستی دوای عذاب خودخواهی است و جهاد در قیافه داعشی اش تبدیل به یک راه برای فرافکنی ناهنجاری های روانی ضداجتماعی روانژندانه عده ای بیمار خواهد بود
در پرتو توحید است که عقل آدمی مفتاح سعادت او خواهد شد و او را به سمت عبودیت می برد و الا اگر توحید زمینه ی خردورزی انسان نباشد، همین عقل و علم است که او را به سمت انقراض می برد.
دشمنان پیامبر و یهودیان پنهان که از بدو اسلام در پی نابودی آن بودند ؛از هجرت تا لحظه ی درگذشت پیامبر در قالب نفاق همواره به دنبال از بین بردن جامه توحید از پیکره عقاید اسلامی بودند.
مهمترین نگرانی پیامبر اعظم در لحظه وفات نیز همین افتادن جامعه اسلامی به گوساله پرستی نوین بعد از وفات ایشان بود. روزهای آخر پیامبر برای راه توحید، به تلخی و ناکامی گذاشت. پیامبر نگران آن بود که توحید ذهنی جامعه با شرک عملی مسیر امت را از عبودیت به سمت سیاست بازی ببرد.
تاریخ اثبات کرد که دغدغه های پیامبر به جا بود. مشکل بعد از پیامبر حذف عبودیت از جان اسلام بود. این که نباشد مسیر سیاسی اسلام به سمت اداره یک تشکیلات عرفی می رود.
امروز هم شاید حلقه ی مفقوده فهم اسلام خالص تر هم سنجش معارف با محک توحید است.
دیدگاه تان را بنویسید