شهر: اگر بخواهیم فهرستی از «پدیدهها» در سینمای ایران به خصوص در سالهای پس از انقلاب گردآوری کنیم حتما باید یکی از ردیفهای این فهرست را به محمدرضا گلزار اختصاص دهیم. بازیگری که شهرتش از عالم موسیقی و همراهی با گروه آرین، با حضور مقابل دوربین ضریب و شتابی دوچندان پیدا کرد و مسیری را پیش پای او گذشت که حالا خوانندگی هر از گاهش، حکم تفنن را پیدا کرده و انگار نه انگار که خاستگاه او موسیقی بود نه سینما! اما گلزار این مسیر را چگونه پیموده است و امروز و پس از 4 سال دوریاش از پرده سینماها، چه بازگشتی را تجربه میکند؟ ملاقات سینمایی در خزرشهر ملاقات با ایرج قادری در خزرشهر برای دعوت به نخستین کنسرت رسمی گروه نوپای «آریان» در فروردینماه سال 79 را میتوان نقطه عزیمت محمدرضا گلزار به سینما دانست. ملاقاتی که به ارائه دعوتی متقابل از سوی مرحوم قادری برای نقشآفرینی یک جوان خوش سیما در فیلم سینمایی «سام و نرگس» منتهی شد و از آن به بعد بود که آرامآرام معجزه شهرت رخ نمایی کرد. اولین تجربه نقشآفرینی گلزار بر پرده سینما با «سام و نرگس» در آخرین سال دهه هفتاد به ثبت رسید تا او نه در قامت یک موزسین جوان که در مقام یک
بازیگر خوش سیما و نوظهور وارد دهه هشتاد شود. از میان خیل پیشنهادات او سه تجربه به نسبت متفاوت «شام آخر»، «زمانه» و «بالای شهر، پایین شهر» را در همان سال 80 پشت سر گذاشت. یک بازیگر تازهکار و مخاطب پسند گزینهای نبود که تهیهکنندگان و فیلمسازان به راحتی آن را نادیده بگیرند و اینگونه او بود که او در همان سالهای نخست ورود به سینما به سرعت تبدیل به بازیگری پر کار شد و در سال 81 هم دو فیلم «زهرعسل» و «چشمان سیاه» در کارنامهاش به ثبت رسید. این سیرتقریبا بدون وقفه و با اندکی فراز و فرود در تعداد نقشآفرینی در هر سال، تا پایان دهه 80 ادامه پیدا کرد. در این سالها سال 82 را میتوان سال طلایی کارنامه گلزار تا به امروز توصیف کرد. سالی که دو فیلم مهم که یکی از دل از مخاطبان سینما برد و دیگری دل از منتقدان، با نقشآفرینی او روانه پرده شدند؛ «کما» و «بوتیک». «کما» جایگاه این چهره جوان به عنوان یک «بازیگر پولساز» را در معادلات اقتصادی سینمای ایران تثبیت کرد و همزمان «بوتیک» تبدیل به فیلم محبوب منتقدان شد و این فرصت را در اختیار گلزار گذاشت تا کمی جدیتر زیر ذرهبین منتقدان و رسانهها قرار بگیرد. آغاز سیر نزول در
سینما و گیشه به رغم این توفیق اما معادلهای که برخی از تهیهکنندگان بر مبنای خروجی گیشهها برای «پولسازی با گلزار» طراحی کردند اما چند متغییر اشتباه داشت و به همین دلیل خیلی زود ورق برگشت و گلزار در کمتر از نیم دهه طعم شکست در گیشه را هم تجربه کرد! «کلاغپر» در سال 86 و «دو خواهر» در سال 87 را میتوان نقطه شروع این سیر سقوط دانست. انتشار خبر دستمزد میلیارد برای نقشآفرینی تنها در سه دقیقه از فیلم «دموکراسی تو روز روشن» هم پازل این بیاعتمادی را کامل کرد و آرامآرام گلزار اعتبار خود برای تضمین فروش در گیشه را از دست داد؛ شکست مطلق دو فیلم «در امتداد شهر» و «من و تو» نقطه پایان این فصل از تجربیات سینمایی گلزار بود که منجر به دوری موقت او از عرصه بازیگری هم شد. اینگونه شد که در مرز دهههای 80 و 90 دیگر گلزار نه یک موزیسین ناآشنا در یک بند ناشناخته موسیقی، که یک چهره کاملا شناخته شده بود؛ سوپراستاری که آرامآرام شاهد زوال اعتبارش نزد علاقمندان و مخاطبانش بود. ناکامی در حضور موثر در متن هم همواره بهترین فرصت برای خودنمایی «حاشیهها» است! نام گلزار در این مقطع همنشین اخبار و حواشی مستند بر شنیدهها بود و
سرانجام هم به شایعه ممنوعالکاری و توقف موقت او در مسیر پرشتاب پرکاری در نقشآفرینی در سینما منتهی شد. توفیق اجباری دوری از سینما حاشیهها خیلی زود گلزار را از متن سینما دور کرد و پس از یک دوره حضور مستمر بر پرده او به ناگاه برای 4 سال در هیچ فیلمی دیده نشد. مهمترین مشخصه این دوران که از سال 90 آغاز و تا همین امروز هم ادامه دارد، در کارنامه هنری محمدرضا گلزار تلاش برای بازتعریف نسبت خود با سینما و اساسا عالم تصویر است. گویی سیر منتهی به تجربه تلخ شکست در گیشه در پایان دهه هشتاد همچون تلنگری گلزار را به این جمعبندی درباره کارنامهاش رساند که با این دست فرمان نمیتواند به آرزوهایش در سینما برسد. وقتی پای انتخاب متفاوت به میان میآید میتوان منتظر شگفتی هم بود. اینکه گلزار پس از یک دهه بازی در میدان «مقتصدان سینمایی» سراغ فیلمنامههای جدیتری همچون «دلم میخواد!»، «مادر قلب اتمی» و «خشکسالی و دروغ» رفته است به روشنی نشان میدهد که او «قصد تغییر» داشته تا شاید بتواند با تکرار خاطره خوش «بوتیک» نسبت خود با منتقدان سینمایی را اصلاح کند. این دورخیز فینفسه اتفاقی مبارک در کارنامه این بازیگر است اما هنوز هیچ
یک از این تجربههای متفاوت رونمایی نشده تا بتواند قضاوتی درباره درخشش یا ناکامی در آنها داشت. بازخوردهای اکران «خشکسالی و دروغ» امیدوارکننده است و گلزار هم خود به خوبی متوجه فرصتهایی که باید غنیمت بشمارد هست و این حتما یک نقطه طلایی در کارنامه چهرهای است که بیش از «سوپراستار» بودن حالا دغدغه «بازیگر» بودن دارد. دورخیز گلزار برای خروج از کما حالا همه چیز در گرو استمرار انتخابهای درست و پرهیز از هیجان است. گلزار همزمان با فیلمهایی که اشاره کردیم قرار است نشان دهنده سبک تازهای از حضور بر پرده در کارنامه سینمایی او باشد، در پروژه پرحاشیه «سلام بمبئی» هم ایفای نقش کرده که مختصات خبری آن به شدت یادآور فیلمهای غالب در کارنامه این بازیگر در نیمه دوم دهه 80 است. فیلمی که از همین امروز آن را از شانسهای اصلی رکوردشکتی در گیشه میتوان دانست و در عین حال میتواند بسیاری از امیدها به تغییر مسیر حرفهای این بازیگر را نقش بر آب کند. اشتباه نشود، حکایت فقط بازی در یک فیلم طنز و اصرار برای مواجهه با گلزار در فیلمهای روشنفکرانه نیست. در کارنامه گلزار فیلمهای کمدی آبرومندی همچون «کما»، «توفیق اجباری» و «آتش بس»
هست که الزاما نقشی در فرآیند سقوط او در پایان دهه هشتاد نداشتند اما فیلمی که بخواهد نقصهای فیلمنامهای و سینماییاش را با پارامترهای «گیشه پسند» پرکند، حتما کمیتش برای ماندگاری خواهد لنگید! کاش «سلام بمبئی» اینگونه نباشد!
دیدگاه تان را بنویسید