برای خوشبختی باید همین اندازه لوس و احمق بود!/ تغییراتی که پاشه آشیل یک اقتباس سینمایی شدند
فیلم خشک سالی و دروغ فیلمی متوسط است که از یک نمایش مشهور اقتباس شده و این بزرگترین جفا به آن نمایش است. نمایشی که در فیلم تمام ظرفیتهای بالقوهاش را از دست داده است...
سرویس فرهنگی فردا؛ مازیار وکیلی: خشک سالی و دروغ یکی از پرطرفدارترین نمایشهای چند سال اخیر تئاتر ایران است. نمایشی با سه اجرا در هفت سال گذشته که مخاطبان بسیاری را به خود جلب کرد و یکی از پربینندهترین نمایشهای این سالها بود. نمایشنامه این اثر قابل تامل است. با نگاهی دقیق و جزئینگر به بررسی دروغ در روابط انسانها و زوجهای متاهل میپردازد. نمایشی است به شدت مینیمال با دیالوگهایی طنزآمیز و پینگپنگی و اجراهای تاثیرگذار بازیگران (منهای باران کوثری). این نمایش انقدر طرفدار داشت که دو بار دیگر هم اجرا شود و باز هم مورداستقبال گیرد.
زمانی که قرار شد اقتباسی سینمایی از این اثر انجام پذیرد بهترین گزینه برای اقتباس از نمایشنامه خود محمد یعقوبی بود. یعقوبی برای تبدیل نمایشنامه به فیلمنامه تغییراتی را در متن اصلی ایجاد کرده که اکثر این تغییرات بدل به پاشنه آشیل فیلم شده است.
اولین و مهمترین تغییرات اعمالی یعقوبی، عینیت بخشیدن به شخصیتهایی است که یا در نمایش حضور نداشتند یا حضورشان صرفاً مجازی بوده. اولین شخصیت عینیت یافته افشین همسر سابق آلا است. افشین در نمایشنامه فقط در یک تماس تلفنی با آرش(برادر آلا)حضور دارد. عدم حضور افشین در نمایش باعث شده که تماشاگر شخصیت او را تخیل کند و بتواند خودش ویژگیهایی برای او در ذهنش ترسیم نماید. اما در فیلم ما افشین را میبینیم و این راه تخیل ما را میبندد. مشکل اصلی دیدن افشین این است که ویژگی خاصی ندارد و شبیه بسیاری از شوهرهای متعصب سالهای اخیر فیلمها و سریالها است که به علت استفاده بیش از حد تکراری شدهاند.
تنها کارکرد روایی افشین در فیلم دادن خبر رابطه امید با آلا همسر میترا است. این خبر میتوانست از دهها راه دیگر به میترا برسد بدون اینکه احتیاج باشد چنین شخصیت بیرنگ و بو و تکراری به فیلمنامه اضافه شود. جدای از بازی بد بازیگر نقش افشین صحنههایی که با حضور او به فیلم اضافه شده نه تنها کاربردی در داستان ندارند، بلکه به شدت تکراری و تلویزیونی هستند و تماشاگر را زده میکنند. نقطه اوج چنین صحنهای، صحنه کلانتری است که یادآور دهها صحنه اینچنینی در سینما و تلویزیون است.
شخصیت زائد بعدی که در اجرای تئاتری حضور ندارد ولی اینجا حضور پیدا کرده است، گیتی دوست میترا است. گیتی فیلم چیزی جز مشتی دیالوگ سطحی و تکراری نیست. دیالوگهایی که گیتی بیان میکند چیزی است در حد چک کردن گوشی شوهر و تعقیب کردن او برای اینکه معلوم شود با کس دیگری ارتباط دارد یا نه. دیالوگهایی چنین سطحی توسط بازیگر نقش گیتی به بدترین شکل ممکن بیان میشود، بدون هیچ ظرافت و جذابیتی.
این در حالی است که ویژگی اصلی نمایشنامه خشک سالی و دروغ دیالوگهای با طراوت آن بود. آخرین شخصیت عینیت یافته فیلم که در اجرای تئاتری حضوری مجازی دارد ولی در فیلم حضوری عینی پیدا کرده نامزد آرش است. حضور او در اجرای تئاتری حضوری مجازی است. ما او را مثل افشین از طریق تماسهای تلفنیاش میشناسیم و مهمترین علت حضورش بررسی دیدگاههای آرش درباره مسئله ازدواج است. اما در فیلم حضور او محدود به یکی دو سکانس شده است. بدون اینکه کارکرد خاصی در درام داشته باشد و یا چیزی به مسیر داستان اضافه کند. صرفاً چند دیالوگ میگوید و تمام میشود.
این سه شخصیت پاشنهآشیل اصلی فیلم هستند. مشکلی که اضافه شدن این سه شخصیت ایجاد میکند گرفتن ابهام جاری نمایش از فیلم است. یعقوبی در آنجا با دقتی شگرف و با تمرکز کامل روابط زناشویی و علت ختم آن به تراژدی را بررسی میکرد. اما در فیلم با وجود این سه شخصیت این فاجعه در حد هوسرانی و لج و لجبازی مردان باقی میماند، پایان فیلم بزرگترین نقطه ضعف فیلم در برابر نمایش است.
پایان به ظاهر خوش و احمقانه فیلم که همه چیز را به نفع میترا به پایان میرساند یک رفع تکلیف اساسی است. اگر به جای ماجرای بچهدار شدن میترا که در فیلم میبینیم همان قضیه خودکشی صوری نمایش در فیلمنامه استفاده میشد نتیجه بسیار بهتر از کار در میآمد. خودکشی به شخصیت ضعیف و لوس میترا بیشتر میخورد تا ماجرای مهمی مثل مادر شدن.
پایان فیلم یک ایراد اساسی دیگر هم دارد و آن این است که همه چیز در پایان به نفع میترا تمام میشود. میترا احمقترین و مزاحمترین شخصیت فیلم و نمایش است. لوس، بی مبالات و حراف است و پایان فیلم ناخودآگاه این موضوع را القا میکند که برای خوشبختی و احیاناً رستگاری باید همین اندازه لوس و احمق بود. جابهجایی زمانی برخی پردههای نمایش در فیلم هم آفت بعدی است که گریبان یعقوبی را گرفته است. در نمایش بگومگوی آرش و آلا و لو رفتن رابطه امید و آلا قبل از صحنه مهمانی است و در فیلم بعد از آن. وجود این صحنه قبل از صحنه مهمانی در نمایش کارکرد منطقی دارد.هم گرهگشایی را به خوبی انجام میدهد و هم ما را برای انفجار میترا در صحنه بعد آماده میکند و رفتار میترا را منطقی جلوه میدهد. اما در فیلم این صحنه به بعد از صحنه مهمانی موکول شده و همین جا به جایی باعث شده این صحنه هیچ کاربردی نداشته باشد.
فیلم خشک سالی و دروغ چند پله پایینتر از نمایش اصلی میایستد. علت آن هم تفاوت مدیوم سینما با تئاتر است، هم اشتباهات محمد یعقوبی در اقتباس از نمایشنامه خودش و هم عدم اعتماد به نفس کارگردان اثر در برگردان سینمایی کار. علیزاده کار خاصی برای برگردان سینمایی متن یعقوبی انجام نداده است. بیش از حد به متن تکیه کرده و درهای خلاقیت را به روی خودش بسته است. فیلم خشک سالی و دروغ فیلمی متوسط است که از یک نمایش مشهور اقتباس شده و این بزرگترین جفا به آن نمایش است. نمایشی که در فیلم تمام ظرفیتهای بالقوهاش را از دست داده است.
دیدگاه تان را بنویسید