جام جم: جمشید جهانزاده که دهه 60 برای بازی در نقشهای منفی به شهرت رسید، این روزها بیشتر وقت خود را به تدریس و نوشتن سپری میکند. او در آثاری مانند برده رقصان، دسیسه، جنگ نفتکشها، خط آتش، کشتی آنجلیکا و... بازی کرده است. جهانزاده به قول خودش یکی از خوششانسهایی است که از ابتدا روزگار به او روی خوش نشان داده و مسیر زندگیاش جوری پیش رفته که همه چیز طبق خواستههایش ردیف شده است. شاید او میدانسته طبق شرایطی که دارد، چگونه در زندگی هدفگذاری کند برای همین الان از زندگی راضی است. با او درباره مسیر زندگیاش همصحبت شدیم. متولد گچساران هستید؛ شهری کوچک در جنوب کشور، چطور شد که به بازیگری علاقهمند شدید؟ پدر و پدربزرگم در شرکت نفت گچساران کار میکردند و من 12 فروردین 1330 در این شهر متولد شدم. شش سال اول مدرسه را در این شهر سپری کردم. در آن زمان شرکت نفت در همه شهرهای نفتخیز از جمله گچساران سالنهای سینمایی ساخته بود و در طول سال برای کارمندانش فیلم نمایش میداد. گاهی فیلمهایی را در این سالنها اکران میکردند که حتی در تهران روی پرده نرفته بود. از بچگی با سینما و فیلم آشنا شدم. سینما برایم خیلی جذاب و
شگفتانگیز بود. شرکت نفت از گروههای تئاتری هم دعوت میکرد که به شهرهای جنوب بیایند و نمایشهایی را روی صحنه ببرند که یادم هست خانم و آقای اسکویی با گروهی که داشتند به گچساران هم میآمدند و برای ما نمایش اجرا میکردند. همه اینها باعث شد بازیگری برایم به یک هدف تبدیل شود. یعنی تماشای فیلم باعث شد از بچگی حرفه خود را انتخاب کنید؟ در آن دوره در شهری مانند گچساران جذابترین سرگرمی که وجود داشت، سینما بود و تماشای فیلم درهای تخیل را روی ذهن ما باز میکرد. خودم را جای قهرمان فیلمها میگذاشتم و با آنها زندگی میکردم. بزرگتر که شدم تصمیم گرفتم بازیگر شوم و قهرمانانی را که در ذهن داشتم، مقابل دوربین یا روی صحنه تئاتر اجرا کنم. خارجیها هم در گچساران زندگی میکردند؟ بله. گاهی که با پدرم به محل کارش که پمپ بنزین بود، میرفتم، خارجیهایی را میدیدم که به آنجا میآمدند. پدرم به واسطه صحبت کردن با آنها زبان انگلیسیاش خوب شده بود و میتوانست کمی صحبت کند. چطور شد به تهران آمدید؟ در دوره دبیرستان تئاترهایی را در مدرسه اجرا میکردیم و بعد از دیپلم به سربازی رفتم و سپس کنکور دادم و وارد دانشگاه هنرهای دراماتیک شده و
وارد عرصه هنر و بازیگری شدم. دوران جنگ در جنوب نبودید؟ نه! خیلی سال قبل از جنگ از گچساران به تهران آمدم. برای ورود به دوره دبیرستان بورسیهای وجود داشت که من امتحان دادم و توانستم با استفاده از این بورسیه به تهران بیایم. بورسیه به این شکل بود که ما بعد از ورود به تهران در خانوادههای شرکت نفت که خودشان تمایل داشتند، ساکن میشدیم. من شش سال دوران دبیرستان را در تهران و در کنار خانواده دیگری زندگی کردم. شرکت نفت برای حضور ما در این خانهها به صاحبان آنها پول خوبی میداد. سالی یک بار هم ما را به فروشگاهی بزرگ میبردند و ما لباسهای یک سال را با پول شرکت نفت میخریدیم. در تهران هم به سینما رفتن ادامه دادید؟ در گچساران هفتهای یک بار به سینما میرفتیم، چون شهرمان فقط یک سینما داشت و هفتهای یک بار فیلم جدید میآورد، اما در تهران سالنهای سینما خیلی زیاد بود و فیلمهای متنوعی اکران میکردند، به همین دلیل من بیشتر به سینما میرفتم و علاقهام به سینما و بازیگری خیلی بیشتر شد. آن زمان شرکت نفت ماهی 30 تومان به ما پول توجیبی میداد و با همین پول میتوانستم هر فیلمی را که دوست داشتم در سینماها تماشا کنم. پس
نوجوانی و دوران دانشآموزی راحتی داشتید! زندگی بعد از این دوره هم بر وفق مراد بود؟ بله خدا را شکر! تنها دانشگاهی که برای ورود به آن امتحان دادم، دانشگاه هنرهای دراماتیک بود که قبول شدم. دانشگاه هم کمکهزینه تحصیلی به ما میداد و شرایط زندگی سخت نبود. در دانشگاه با همسرم فرزانه نشاطخو آشنا شدم و حدود 40 سال قبل با هم ازدواج کردیم و خوشبختانه همچنان عاشقانه با هم زندگی میکنیم. در دورهای شما بیشتر برای بازی در نقشهای منفی به شهرت رسیدید. در دهه 60 بیشتر نقشهای منفی را به من پیشنهاد میدادند. در حرفه بازیگری وقتی در یک نقش به اصطلاح جا میافتی، همه برای اجرای همان نقش به سراغت میآیند و کلیشه میشوی. در اوایل دهه 60 در تله تئاتر برده رقصان بازی کردم که خیلی مورد توجه قرار گرفت. در فیلم دسیسه هم نقش منفی بازی کردم که استقبال زیادی از آن شد. در دهه 60 و سالهای اولیه بعد از پیروزی انقلاب شانس این را داشتم که مورد توجه تهیهکنندگان و کارگردانان قرار بگیرم و نقشهای خوبی را هم بازی کردم. قبل از ورود به دنیای بازیگری چشماندازی برای این حرفه داشتید؟ به بازیگری علاقهمند بودم و همین که به دانشگاه راه پیدا
کردم برایم کافی بود، چون میدانستم مسیرم را مشخص میکند. از مسیری که طی کردهاید، راضی هستید؟ بله! همه چیز خوب است و سرنوشت تا الان خیلی خوب با من راه آمده و من هم آن را پذیرفتهام. به جز بازیگری، تدریس هم میکنم و کتاب هم مینویسم به همین دلیل بیکاری یا کم کاری در حرفه بازیگری، چندان به زندگیام آسیب نمیزند.
دیدگاه تان را بنویسید