پای دلایل دیگری غیر از سینما در میان است
رابطه منتقد و فیلم مثل رابطه قفل و کلید است. شما فیلمی را میبینید و از آن لذت میبرید. چرا از دیدن آن محظوظ شدم؟ اینجا به عنوان منتقد باید کلید مناسب برای قفل فیلم را پیدا کنید. کلیدها همان دلایل شماست.
سرویس فرهنگی فردا؛ مازیار وکیلی:
یک
زمستان سال هشتاد و نه با دو دوست دیگر به تماشای جدایی نادر از سیمین نشستیم. ما سه نفر، سه آدم با سه زیست جهان متفاوت بودیم. در بسیاری از موارد نظرتی متضاد از هم داشتیم.سبک زندگی، ارزشها و آرمانهایمان شباهتی به هم نداشت. اما هر سه نفر روی این مسئله توافق نظر داشتیم که جدایی نادر از سیمین یک شاهکار سینمایی است. بعد از تماشای فیلم همگی هیجانزده بودیم و هر کدام از منظر خود به تحلیل فیلم پرداختیم. اما نکته مشترک در میان بحثهای آن شب ما این بود که جدایی نادر از سیمین یک شاهکار است .
دو
شش سال بعد با دوست دیگری به تماشای فروشنده نشستم. دوستم از فیلم خوشش آمده بود و من این بار از فیلم راضی نبودم. فیلم در نظرم ضعیفترین اثر کارگردان آن بود. سوالات زیادی در ذهنم میچرخید. چرا فروشنده را دوست ندارم؟ مگر این فیلم ساخته کارگردان جدایی نیست؟ مگر همان مضامین و جهانبینی آثار قبلی را ندارد؟ پس چرا این اثر بسیار ضعیفتر از جدایی نادر از سیمین است؟ مشکل فروشنده کجاست که آن را چندین پله پایینتر از آثار قبلی فرهادی قرار میدهد؟
سه
مشکل اصلی نقدهایی که این روزها نگاشته میشود مضمون زدگی است. نویسندگان به جای نقد و بررسی فیلمها فیلمسازان را مورد نقد و بررسی قرار میدهند و سعی میکنند با نسبت دادن صفات مختلف به یک فیلمساز او را در دستهبندیهای مورد پسند خودشان قرار دهند. فرهادی را روشنفکر خطاب میکنند و مهدویان را دولتی. این نوع نقدنویسی امری مذموم است. یک منتقد هنگام نقد فیلم نباید به حوزه مضمونی فیلم ورود کند. مضمون حوزهای ژلهای و سیال است. حتی دو برادر از یک خانواده هم یکجور به دنیا نگاه نمیکنند. هر کس میتواند با دیدگاه شخصی و منحصربهفرد خودش دنیا را تفسیر کند. به تعداد فیلمسازان مضمون وجود دارد و به تعداد آدمها عقیده. اگر بخواهیم به واسطه یک فیلم اندیشه و عقیده یک فیلمساز را نقد کنیم اسم این کار نقد فیلم نیست بلکه عقده گشایی است.سینما چهارچوب، ساختار و فرم خودش را دارد. اتفاقاً همین چهارچوب و ساختار هم کمک حال منتقد است برای نقد فیلم. توجه به مضمون بزرگترین آفت نقد فیلم است.
چهار
رابطه منتقد و فیلم مثل رابطه قفل و کلید است. شما فیلمی را میبینید و از آن لذت میبرید. سوال اصلی بعد از دیدن فیلم این است: چرا از دیدن آن محظوظ شدم؟ اینجاست که به عنوان منتقد باید کلید مناسب برای قفل فیلم را پیدا کنید. کلیدها همان دلایل شماست برای باز کردن قفل فیلم. زمانی که توانستید دلایل لذت بردن از یک فیلم را کشف کنید آن زمان است که به عنوان منتقد میتوانید قفل فیلم را باز کنید و علت لذت بردن از فیلم را دریابید. علتهای لذت بردن از یک فیلم، مضمونی و فرامتنی نیستند. هر چه هست درون خود فیلم است نه بیرون آن. هر چه هست مربوط به فرم اثر است نه مضمون آن. سینما مضمون نیست. فرم و چهارچوب و ساختار است.
پنج
این اواخر فیلم فلورنس فاستر جنکینز را دیدم. فیلم خوبی بود. طبق عادت همیشگی سوال مرسوم را بعد از اتمام فیلم از خودم پرسیدم. چرا از دیدن این فیلم لذت بردم؟ با کمی جست و جو متوجه شباهت بسیار نزدیک و غریب فلورنس فاستر جنکینز با اد وود شدم. با کشف این نکته به کلید مورد نظر دست یافتم و قفل فیلم گشوده شد. بعد از گشودن قفل فیلم، خود فیلم با من وارد گفت و گو شد و نقاط پنهان دیگرش را هم کشف کردم. درباره فروشنده هم همین اتفاق اُفتاد. فیلم خوب نبود. سوال مرسوم را از خودم پرسیدم. چرا فیلم را دوست نداشتم؟ به دنبال کلید گشتم و آن را یافتم. کلید اصلی فقدان ابهام و ساختار مکانیکی درام بود. با پیدا کردن این کلید ضعفهای دیگر فیلم هم خود به خود آشکار شد. این نوع مواجهه با فیلمها تنها راهحل منصفانه برای کشف و ارزشگذاری آنهاست.
شش
هیچ عقل سلیمی ایستاده در غبار را بد نمیداند. کما اینکه صفت خوب و عالی را به فروشنده الصاق نمیکند. اگر چنین اتفاقی بیاُفتد پای دلایل دیگری غیر از سینما در میان است.
دیدگاه تان را بنویسید