«فروشنده» اثری درخشان البته برای یک جوان نو رسیده!

کد خبر: 565168

فروشنده برای کارگردانی مثل فرهادی بیشتر یک سیاه مشق است تا فیلمی سرپا. سیاه مشقی مبتنی بر الگوهای امتحان پس داده شده و تکراری با معماهایی که بیشتر به قطعات پازل کودکان می‌ماند.

«فروشنده» اثری درخشان البته برای یک جوان نو رسیده!

سرویس فرهنگی فردا؛ مازیار وکیلی: اصغر فرهادی را چه دوست داشته باشیم چه نه، نمی‌توانیم توانایی‌هایش را در خلق درام و تبدیل آن درام به فیلم سینمایی انکار کنیم.

اصغر فرهادی یکی از معدود کارگردان‌هایی است که صاحب نگاه ویژه خودش شده است و توانسته آن نگاه ویژه را با زبانی جهان‌شمول بیان کند. وی از چهارشنبه‌سوری به بعد الگویی پیدا کرد که به شدت منحصر به فرد بود. او توانست داستان‌هایی معمایی را با اجرایی واقع‌گرا و مستندگونه تلفیق کند و به نتایج خیره‌کننده‌ای برسد.

فیلمنامه‌های فرهادی به شدت کلاسیک و منطبق بر الگوهای سید فیلدی بودند. پر از معماهای جذاب. پراز گره‌افکنی و گره‌گشایی، پر از کش‌مکش و تعلیق. این فیلمنامه‌ها پر از جرئیات جذابی بودند که فرهادی برای حل معماهای فیلم‌هایش از آنها استفاده می‌کرد. مثل پاره شدن کیسه زباله به دست دختر کوچک راضیه در جدایی و یا استفاده به جا از فندکی که روح انگیز ابتدا در خانه زن همسایه و بعد در ماشین مرتضی می‌بیند.

فروشنده

سلب قدرت قضاوت از تماشاگر

نمونه‌هایی از این دست در فیلم‌های فرهادی بسیار است. فرهادی با تیزهوشی تمام ابهام عجیبی را به فیلم‌هایش تزریق می‌کند و قدرت قضاوت را از تماشاگر سلب و او را وادار می‌کند همراه با تماشای فیلم مشارکتی فعال در روند اتفاقات فیلم داشته باشد. مشکل اصلی فروشنده از همین جا آغاز می‌شود، فیلم آن ابهام ویرانگر فیلم‌های قبلی فرهادی را ندارد.

ابهامی که باعث می‌شد قضاوت تماشاگران به چالش کشیده شود. انتخاب ترمه میان پدر و مادرش، چگونگی و کیفیت زندگی مرتضی و همسرش بعد از آن روز طولانی و چرایی جدایی الی از نامزدش ابهام‌هایی بودند که قضاوت تماشاگر را به چالش می‌کشیدند.

اما در فروشنده خبری از آن ابهام‌ها نیست. فیلم از ابتدا تا انتها و بدون هیچ ابهامی در کنار عماد پیش می‌رود و صرفاً به کشف مرد متعرض می‌پردازد. این اتکای بیش از حد به طرح یک داستان معمایی باعث شده فیلم‌ساز خلق ابهام را فراموش کند. برای همین هم هست بعد از پیدا کردن مرد متعرض توسط عماد فیلم عملاً به پایان می‌رسد و ادامه‌اش غیرضروری است.

آن فصل بیهوده و کش دار

آن فصل پایانی بیهوده و کش‌دار که هیچ تعلیقی هم خلق نمی‌کند به کل زائد به نظر می‌رسد. کما اینکه قرار نیست تماشاگر هم به سیاق آثار قبلی فرهادی دست به انتخاب بزند و در قضاوتش دچار تردید شود. فیلم، فیلم عماد است و فیلم‌ساز هم در کنار عماد است و مسئله عماد را هم حل کرده، پس تماشاگر باید نگران چه چیز باشد که به واسطه آن چنین فصل زائدی را تحمل کند؟ فصلی که در آن اتفاق خاصی هم نمی‌اُفتد جز به هم خوردن حال پیرمرد که محمتمل‌ترین و دم دستی‌ترین گزینه ممکن است.

فروشنده

بروز چنین مشکلاتی در فیلم به خاطر فقدان همان ابهامی است که در فیلم وجود ندارد. نبودن همین ابهام باعث شده فیلم چنین مکانیکی و چیده‌شده به نظر برسد. هر چقدر هم که فیلم‌ساز تلاش کرده اجرای بی تاکیدی داشته باشد باز هم نتوانسته از قابل پیش‌بینی بودن فیلمش جلوگیری کند. درست جایی که رعنا از عماد در تئاتر جدا و در خانه تنها می‌شود مشخص است اتفاقی در راه است.

الگوی همیشگی فرهادی تکراری شده

به نظر می‌رسد الگوی همیشگی فرهادی کمی تکراری شده و زنگار گرفته است. دیگر او نیست که به تماشاگر رودست می‌زند. دست او در فروشنده کاملاً رو شده است. در کل فیلم منتظر بودم تا عماد دچار یک استحاله مرگبار شود و از خودش خشونت عنان‌گسیخته‌ای نشان دهد اما واکنش‌های عماد در حد کل‌کل با یکی از شاگردان و کوبیدن کیف روی وسایل خانه باقی می‌ماند.

واکنش‌هایی که قابل مقایسه با فاجعه اتفاق اُفتاده برای همسر عماد نیست. فیلم البته تک فصل‌های درخشانی هم دارد، مثل سکانس خوردن ماکارونی یا اولین برخورد پیرمرد متعرض با عماد. فصل‌هایی که اتفاقاً فرهادی کمی متفاوت از الگوهای پیشین خود عمل کرده و در مورد اول با طنز مناسب آن پسربچه شیرین زبان و در فصل دوم با تکیه بر ضعف و ناتوانی پیرمرد متعرض شکل متفاوتی به این فصول بخشیده است.

فروشنده

مکانیکی و بی روح

فروشنده تکراری است و فرهادی هیچ تلاشی برای فرار از این تکرار نکرده است. تکراری که باعث شده کل فیلم مکانیکی و بی‌روح به نظر برسد. فرهادی به الگوهای گذشته‌اش تکیه کرده و همین تکیه بیش از حد به آن الگوها باعث شده فیلم کاملاً معمولی به نظر برسد. بدتر آنکه شخصیت‌های فرعی به ظاهر پرتعداد فیلم هم در حد سیاهی‌لشگر باقی می‌مانند و تاثیری در کلیت ماجرا ندارند.

از رفقای عماد و رعنا بگیر تا بابک و شاگردهای مدرسه همه و همه صرفاً حضور دارند و تاثیری در روند ماجرا ندارند. خصوصاً بابک که ظرفیت‌های مغفول مانده بسیاری برای به چالش کشیدن عماد داشت. اما به جز یک پیغام روی پیغام‌گیر مستاجر قبلی خانه و یک برخورد پرکنایه و ساده روی صحنه تئاتر چه استفاده دیگری از بابک شده اسـت؟ حتی همسایه‌ها هم که استفاده درخشانی از آنها در جدایی شده بود اینجا فقط رعنا را به بیمارستان می‌رسانند و چندتایی دیالوگ می‌گویند و تمام.

اثری درخشان البته برای یک جوان نورسیده

فروشنده برای کارگردانی مثل فرهادی بیشتر یک سیاه مشق است تا فیلمی سرپا. سیاه مشقی مبتنی بر الگوهای امتحان پس داده شده و تکراری با معماهایی که بیشتر به قطعات پازل کودکان می‌ماند. فروشنده می‌توانست برای یک فیلم‌ساز جوان و نورسیده اثری درخشان باشد، اما برای فرهادی گامی بزرگ به پس است. گامی حتی عقب‌تر از گذشته.

فروشنده

فرهادی با درباره الی، جدایی و چهارشنبه‌سوری چنان توقعات را از خودش بالا برده که ساخت اثری صرفاً(شاید) خوش ساخت برایش دست‌آوردی محسوب نشود. فروشنده چنین فیلمی است. تکراری، ملال‌آور و خالی از ابهام و تعلیق. فرهادی باید برای فیلم بعدی‌اش فکر ایده‌های بکرتری باشد. ایده‌هایی که باعث شد جدایی و درباره الی چنان نفس‌‌گیر و درخشان از کار در بیاید که تماشاگر را دچار تردید در بدیهی‌ترین قضاوت‌هایش کند. اگر فرهادی به ایده‌های نویی نرسد بعید نیست کارنامه‌اش پر شود از آثار متوسطی مثل فروشنده.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت