وقتی همه چیز «امکان مینا» سست است/ فاصله کوتاه کمال تبریزی با ناکامی

کد خبر: 560418

وقتی مهم‌ترین علت ادامه یک داستان آنقدر سست باشد خودبه‌خود سایر وقایع این داستان هم احمقانه می‌شود و اصل وجودی فیلم زیر سوال می‌رود. پایان فیلم هم درگیر چنین آفتی است.

وقتی همه چیز «امکان مینا» سست است/ فاصله کوتاه کمال تبریزی با ناکامی

امکان مینا

سرویس فرهنگی فردا؛ مازیار وکیلی: کمال تبریزی سعی می‌کند قبل از هر چیز فیلم‌ساز حرفه‌ای باشد. در تمام مدیوم‌ها کار می‌کند و سعی می‌کند یک اثر استاندارد و حرفه‌ای بسازد. این اولین ویژگی و شاید مهم‌ترین ویژگی کمال تبریزی باشد. از درام اجتماعی تا کمدی جنجال برانگیز، از سریال پرخرج تاریخی تا ملودرامی در حمایت از محیط‌ زیست در کارنامه تبریزی به چشم می‌خورد.

این پروژه‌ها گاهی موفق بوده‌اند و گاهی نه اما شکست یا پیروزی پروژه‌ها هیچ‌وقت باعث اخلال در کار تبریزی نشده است. تبریزی کارش را تداوم بخشیده و پیش رفته فارغ از موفقیت یا شکست پروژه‌ها. این موضوع دومین ویژگی کمال تبریزی است. تبریزی در کارش تداوم دارد و تقریباً در تمامی این سال‌ها روی بورس بوده است یا سریالی در حال پخش داشته، یا فیلمی روی پرده. آن زمانی هم که در سینما و تلویزیون مشغول نبوده به شبکه نمایش خانگی سرزده و سریالی برای آن شبکه ساخته است.

ادامه افت کیفیت تبریزی

ویژگی بعدی تبریزی جنجال برانگیزی او و پروژه‌هایش است. از توقیف در مسلخ عشق تا ساخت اولین کمدی جنگی در سینمای ایران و از فیلم جنجالی مارمولک تا ساخت سریالی با موضوع دختران فراری از خانه، همگی پروژه‌های جنجال‌برانگیز تبریزی بوده‌اند. تقریباً تمام پروژه‌های تبریزی با حاشیه گره خورده است. این موضوع سومین ویژگی آثار تبریزی است.

تبریزی این سال‌ها حواشی و جنجال سال‌های دورتر را ندارد. پروژه‌هایش سر و صدای قبل را ندارند. این بی‌حاشیه بودن باعث اُفت کیفیت آثار او هم شده است. امکان مینا آخرین نمونه و مثال این اُفت کیفی است. امکان مینا قرار بوده یک تریلر پرهیجان با پس‌زمینه سیاسی باشد.

امکان مینا

نبود هیجان در یک درام جاسوسی

مشکل اصلی فیلم در نبود همین هیجان است. از جایی که ارتباط مینا با منافقین لو می‌رود فیلم‌نامه تمام می‌شود. ایستایی مرگبار فیلم‌نامه و درجا زدنش باعث شده فیلم هیجانی برای پیگیری بیشتر نداشته باشد. راهی که فیلم‌نامه‌نویسان این اثر برای فرار از رکود پیدا کرده‌اند واکنش‌های مهران به خیانت مینا است. واکنش‌هایی که چنان غیرعقلانی و به دور از واقعیت است که بیننده را از این حجم حماقت به تحیر می‌اندازد. علت اینکه مهران مینا را می‌دزدد و در خانه امنی که مینا برای منافقین پیدا کرده پنهان می‌کند هیچ‌وقت معلوم نمی‌شود. در حالی که به مصطفی مامور امنیتی این پرونده قول داده دست از پا خطا نکند و فقط رفتاری عادی داشته باشد.

شاید برخی از تماشاگران بگویند واکنش مهران برای رهایی مینا از این مخمصه بوده است. طرح این موضوع توجیه خوبی برای رفتارهای بعدی مهران نیست. چرا مهران بعد از گرفتن قول امان‌نامه از مصطفی خودش یک تنه و مثل سوپرمن به خانه منافقین می‌رود و با آنها درگیر می‌شود؟ آیا این عمل دور از ذهن از فرط عشق است؟ یا شاید قرار است ما فداکاری یک مرد برای زندگی‌اش را با این رفتار متوجه بشویم؟ ماجرا از آنجایی کودکانه می‌شود که یک تیم امنیتی عریض و طویل که قرار است یک تیم تروریستی منافقین را منهدم کند به راحتی به یک غریبه اجازه می‌دهد وارد تیمشان شود و حتی با آنها همکاری کند.

آیا راه دیگری جز ورود مهران به تیم اطلاعاتی برای عدم دخالت او در ماجرا وجود نداشت؟ حتماً باید او وارد این بازی می‌شد تا مسئله حل شود؟ از یک منظر می‌توان گفت بله، مهران باید وارد این تیم می‌شد چون اگر وارد این تیم نمی‌شد فیلم عملا پایان یافته بود و ادامه پیدا نمی‌کرد. اما از منظر عقلانی این کار یک تیم امنیتی که قرار است چنین عملیات پیچیده‌ای را پیش ببرد هیچ توجیهی ندارد.

وقتی همه چیز سست است

وقتی مهم‌ترین علت ادامه یک داستان آنقدر سست باشد خودبه‌خود سایر وقایع این داستان هم احمقانه می‌شود و اصل وجودی فیلم زیر سوال می‌رود. پایان فیلم هم درگیر چنین آفتی است. آن مامور رده‌بالای سازمان منافقین که همه این ماجراها برای دستگیری او اتفاق افتاده است چنان ابلهانه به دام می‌اُفتد که مایه خنده تماشاگران می‌شود.

امکان مینا

بیایید نحوه به دام اُفتادن او را مرور کنیم، مامور وارد خانه امن مینا می‌شود. یک لیست خرید بلندبالا به مینا می‌دهد و بعد از او تقاضای غذا می‌کند مینا سینی غذا را آماده می‌کند و نزد او می‌آورد. سینی را می‌اندازد و دو تیر به پای مامور شلیک می‌کند. سیانورها را از دست مامور قاپ می‌زند و تمام.

آیا منافقین اینقدر ابله بودند؟!

آیا یک مامور رده بالای سازمان منافقین آنقدر ابله است که به همین راحتی گیر بیفتد؟ آیا آن مامور نمی‌توانست از راه دیگری متوجه خطر موجود شود تا آنقدر ساده گیر نیفتد؟ اصلاً چرا سازمان منافقین با آن سابقه طولانی امنیتی چنین عضو کم‌تجربه‌ای را برای این ماموریت انتخاب کرده است؟ اگر جواب این سوال‌ها منفی است پس این چیزی که ما می‌بینیم چه دلیلی دارد و اگر مثبت است چرا برای دستگیری‌اش این همه ماجرا اتفاق می‌اُفتد و چنین گروه بزرگی مامور می‌شود. اگر منافقین انقدر ابله و ساده بودند که دستگیری‌شان لطفی نداشته است.

این ضربه مهلک دیگری است که فیلم‌نامه به فیلم می‌زند. نکته خنده‌دار بعدی تغییر ناگهانی مینا است. یکی از پیچیده‌ترین کارهایی که سازمان منافقین با اعضایش می‌کند شست و شوی مغزی اعضا و تغییر دیدگاه آن‌ها است. این مسئله آنقدر پیچیده است و شدت دارد که بسیاری از اعضای این سازمان مسخ می‌شوند و واقعیت را انکار می‌کنند. بعد مینا که سه سال است با این سازمان همکاری می‌کند و مادرش هم ظاهراً یکی از اعضای فعال سازمان است چگونه با چند دیالوگ مهران چنان متحول می‌شود که حاضر به همکاری با بچه‌های اطلاعات می‌شود؟

اشکالات روی کاغذ فیلم انقدر زیاد است که شکست این فیلم قبل از پیش تولید معلوم بوده، عجیب است که تبریزی فیلمنامه‌ای با چنین مشکلات عظیم روایی و سیر و روند احمقانه را برای ساخت انتخاب کرده است. وگرنه فیلم اجرای بدی ندارد و تبریزی سعی کرده با طراحی دقیق فضا و محیط دهه شصت و چند غافلگیری فنی فیلم را نجات دهد، ولی عملاً نتوانسته از حجم بلاهت فیلم‌نامه بکاهد. امکان مینا در کارنامه تبریزی نه دستاوردی محسوب می‌شود نه افتخاری، فقط این موضوع را اثبات می‌کند که انتخاب‌های او دچار اختلال شده است و او فاصله چندانی با ناکامی ندارد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت