روزنامه ایران: ناصرالدین شاه قاجار، اکثر اوقات سال را با اردویی که اردوی همایونی نام داشت در سفر و شکار به سر میبرد و چون دوری از زنان را نیز بر نمیتافت، در این سفرها، اردوی حرمسرا هم با تجهیزاتی جداگانه و بالطبع هزینهای گزاف در جوار وی حرکت میکرده است. ولی در سفرهای سه گانه فرنگستان (نخستین سفر در سال 1252 ه.ش - ۱۸۷۳ م. سفر دوم در سال 1257ه.ش -۱۸۷۸ م. سومین سفراز سال 1268تا 1269ه.ش-۱۸۸۹ م) همراه بردن زنان به دلایل متعدد امکانپذیر نبود، با این حال در غیاب حرمسرا ازنظارت و تماشای زنان فرنگی غافل نبوده و درجشنها و میهمانیهایی که به افتخار او ترتیب داده میشد و ملاقات هایی که با سردمداران اروپا داشته به شرح و توصیف زنان بلند پایه فرنگستان، زنان کوچه و بازار و همین طور زنان تماشاخانهای و هنرمندان پرداخته است، که در این مختصر به توصیف او از زنان بلند پایه فرنگستان بسنده میشود:
روسیه:
من و امپراتور هم خوب راه میرفتیم و صحبت میکردیم تا رسیدیم به اتاق زن امپراتور... زن امپراتور معلوم است پیر است و خوش صحبت و زن با وقار بسیار استخوانداری است.با امپراطریس دست دادیم... امپراطریس از آن وقت که دیدم پیرتر شده.دندانهایش زرد شده، صورت لاغری دارد، اما زن محترم و امپراطریس و مادر ولیعهد و خیلی شأن دارد. زن حاکم حاجی طرخان آمد به حضور، زن میان سنی است، اما سابقاً بد نبوده است، زن چاقی بود. مدتی پاریس بوده است، فرانسه میدانست گفتند هرزه هم هست، زن حاکم مسکو که نایب دالغوروکی است زن شیرینی بود، گردنبند برلیان اعلایی داشت. زن گران دوک سرخ برادر امپراتور مرحوم عموی این امپراتور بسیار زن میان بالای طناز سرخ و سفید، به اندازه، نه چاق نه لاغر، لطیف خیلی خوبی است، از خوشگل های خوب فرنگستان است.برعکس این پیر زن بسیار کثیف پدر سوخته نحس نجس، موهای سفید، لاغر، دراز خیلی بدی هم بود که زن قسطنطین برادر امپراتور است.خود قسطنطین در قرم است. الحمدلله که از زنش دور است.
آلمان:
صبح برخاسته رفتم دیدن امپراطریس آگوستا که تازه آمده است.رفتم اتاق امپراطریس که در همان عمارت پادشاه است، زن پیری است، هفتاد سال دارد، بسیار بدگل است، بزک کرده بود، سفیدآب زده بود. ابروی نازکی سیاه جعلی درست کرده بود، گردنبندهای الماس برلیان خوب داشت، نشسته صحبت کردیم. این زن زیاد حرف میزد.متصل و طور غریبی حرف میزند. مثل اینکه گریه میکند، ما را برد این اتاق آن اتاق گرداند، اسبابهای خوب داشت، بعداً هر طور بود از چنگش خلاص شده رفتم خانه ولیعهد دیدن زنش که دختر ملکه انگلیس است دست راست زن ولیعهد یعنی ساعدش جای زخم کهنه داشت، بسیار مکروه، چون لباس نامناسب پوشیده بود[پیدا بود]، اولاد اول پادشاه انگلیس است.بدگل نیست.خوب زنی است. زن بیسمارک [صدراعظم آلمان]بسیار بسیار بدگل است، بیچاره بیسمارک... دختر بیسمارک که رسیده است ، بدگل است ولی بینمک نیست. با امپراطریس دست داده احوالپرسی کردیم، سه نفر از زنهای محترم پهلوی امپراطریس هم در اتاق بودند، اما همه بدگل بودند، خود امپراطریس هم بدگل بود، صورت دراز، قد بلندی به قدر قد من داشت و رنگ زرد، اما خوش صحبت و بسیار گرم و مهربان بود، روی صندلی نشسته صحبت کردیم.
زن ایلچی روسیه که مقیم ایتالیا است اینجا [بادن لمان] به هواخوری آمده است، بدون شوهرش، به به چه زنی بود، مثل جواهر، چانه گرد، چشم و ابرو بسیار با حالت، با نمک، خیلی صحبت کردیم. زن کنت ویستوم... نعوذبالله، مسلمان نشنود کافر نبیند..، اولاً سن خانم قریب به هشتاد است، در آن نهایت نهایت بدگلی است خانم که مافوق آن متصور نیست، در ایام جوانی هم خانم بدگل بوده است، کسی که در جوانی بدگل باشد در پیری معلوم است چه آدمی است، چشمهای کوچک مثل فیل کوچک، دماغش مثل خرطوم فیل کوچک، دهن فرو رفته، چانه بالا آمده، ابرو ابدا نیست، چین رو الی غیر النهایه، پیشانی بلند پر چین، موها رفته است به کله سر، به رنگهای مختلف، هفت رنگ بود... این ضعیفه با این تفصیل خودش را خوشگل میداند، غمزه میکرد، قر میداد، شکل خودش را به من نشان میداد، میگفت ببینید چقدر خوشگل است. خلاصه
اطریش:
امپراطریس [اطریش] اتفاقاً زنی بسیار خوب، خوشگل، خوش ترکیب بود و بسیار بسیار مهربان و برازنده امپراطریس اطریش بود.اما مزاجاً قدری علیل است.از این جهت اکثر اوقات خود را در فصول اربعه در خارج پایتخت میگذراند، سن امپراطریس به نظر من سی و پنج آمد، امپراطریس بسیار زن غمگینی بود با وجود علیلی مزاج بسیار خوب بود، خوش ترکیب، خوش گیس، دلچسب، با قر و فر، ما را که دید یک دفعه وارفته نگاههای عجیب میکرد و میگفت بسیار افسوس دارم که چرا این چند روز که اینجا بودی نیامدم.لبش را میگزید، گفت خواهش یک صورت عکس شما را دارم، گفتم صبح میفرستم، بسیار صحبت شد.زن تازه که برادر امپراتور گرفته است بسیار بسیار خوشگل است، خیلی خوب است، بر پدر آلمانها لعنت که همه خوشگل هستند.
هلند:
زن حاکم [آمستردام] که مادام تین هون است آمد جلو دست دادیم، رفتیم بالا... زن حاکم دست راست ما نشسته بود پیر است، پنجاه و پنج سال دارد، بدگل است، پر حرف میزد، دست و بازو و سینه و ساعدش تمام باز بود..
بلژیک:
زن پادشاه [بلژیک] از شاهزاده خانمهای اطریش است، اصلش از اهل مجار است، در نظر اول خوب به نظر میآید، اما هر چه دقت بشود بدگل میشود.. و بسیار مهربان، نزدیک به پیری است، جوانی خوب بوده است حالا هم خوب است، حالتی دارد. دست چپ من پادشاه نشسته بود، پهلوی او زن گرای نر[رئیس کارخانه سرنگسازی شهر لیژ نشسته بود]... زن گرای نر خیلی زن تلخی بود و بدگل، چشمهای در آمده آبی داشت، سرخ و سفید بود اما بدگل، پادشاه خیلی با زن گرای نر صحبت و اظهار تلطف میکرد. مسأله زن و احترام به آنها در فرنگستان چیز عجیبی است، مثلاً این زن یک زن صاحب کارخانه است مثل یک امپراطریس به این حرمت میگذاشتند...
انگلستان:
صبح از خواب برخاسته رفتیم برای قصر ویندزور Windsor که مقر ملکه ویکتوریای انگلیس است.دم قصر زیر پله پیاده شدیم، ملکه تا زیر پله استقبال کرد، پایین آمده دست ملکه را گرفتیم، بازو دادیم رفتیم بالا... ملکه برخاسته به دست خودشان نشان به ما زده و حمایلش را انداخت... نشانی که دادند مکلل به الماس بود... خلاصه نشان را با تعظیم زیاد گرفته ملکه ما را بوسه داد، ما هم او را بوسیدیم. نشستیم. من هم نشان و حمایل اختراعی آفتاب را مکلل به الماس با نشان تصویر خودم الماس به ملکه دادم، او هم با کمال احترام قبول کرد و زد به خودش.ملکه پنجاه و پنج سال چیزی بالا دارد، حالا هم برای شوهرش سیاه میپوشد، اما بسیار خوش بنیه و فربه و سرخ و سفید است، هیچ معلوم نیست که سالش این قدرهاست، دندانهایش هیچ عیب نکرده است قدش کوتاه است، گردن کوتاه کلفتی دارد، بسیار بسیار بشاش و خوش صورت است و مودب. خود الماس [کوه نور] را در لندن تراشیده برلیان کردهاند، ملکه سنجاق سینه کرده به سینه میزند، روزی که به ویندزور برای وداع ملکه رفته بودم به سینهاش زده بود، بسیار الماس خوبی است.[16 سال بعد] ملکه و دخترهایش و دام دنورها همه در پای پله ایستاده بودند،
ملکه عصای سیاهی در دست گرفته لباس سیاهی هم پوشیده بود، مختصر جواهر و مروارید هم به خود زده بود، پیاده شده با ملکه دست داده خیلی تعارفات، معانقه گرمی به عمل آمد. بعد عصای خود را به یکی از دام دنورها داده دست ما را گرفته از پله بالا رفتیم.حقیقتاً این وضع ملکه به نظر من خیلی با عظمت آمد. ملکه خیلی پیر شده، پلهها هم زیاد، ما هم با احتیاط بالا میرفتیم...گذشتیم به اتاقی که شانزده سال قبل همان جا رفتیم، وارد شدیم با ملکه در روی نیم تختی نشستیم، ملکم خان ترجمه میکرد و صحبت میکردیم، بعد ملکه چند نفر از اعیان را معرفی کرد. زن لردسالزبوری بسیار زن محترم قد کوتاه پلتیک دان عاقل خوبی است، تمام فنون پلتیک را میداند، در حقیقت وزیر خارجه است.برخاسته رفتیم به اتاق زنها، آنجا یک شطرنجی روی میز حاضر بود، پرسیدم از شماها کی بازی میتواند بکند، زن لرد سالزبوری که زن پیر ناقلای غریبی است و با آنکه سنی دارد خوش بنیه و گردن کلفت است، او گفت من حاضرم.نشستیم، شروع به بازی کردیم، با اینکه هم خود زن سالزبوری شطرنج میدانست و هم سایر اعیان و اشراف انگلیس بودند و به او یاد میدادند، چند بازی طول نکشید او را مات کرده و بازی را از
او بردم.
فرانسه:
صدر اعظم زنش را معرفی کرد، زنش بسیار زن متعفن پیر بسیار بد کثیف بود، دستی به خانم دادیم و بعد بازو به بازوی او دادیم داخل یک اتاق دیگر شدیم که آنجا زنها خیلی بدگلتر و بدتر بودند تمام هم زنهای وزیران بودند، همه کثیف و بدگل و متعفن، بخصوص زن وزیر داخله که خیلی بد و متعفن بود.این زنها را معرفی کردند، مجبوراً با همه دست دادیم و همین طور بازور و بازوی زن صدراعظم داخل اتاق شام شدیم.
... هر خانواده وخواهرها و مادر همه یک جور و یک رنگ لباس میپوشند، در فرنگ، مثلاً چهار خواهر است، هر چهار مثل هم باید لباس بپوشند، چیز خوبی است این رسم. جرمن باپس جواهری.. اینجا بود، زن بسیار خوب مقبول خوشگلی داشت که الحق دسته گلی بود توی پارک راه میرفت.زن طنازی بود چشم کبود، رنگ پریده، که با آن رنگ پریده یک آب رنگ خوبی داشت و خیلی جلوه میکرد.
٭٭٭
البته توصیف ناصرالدین شاه از زنان در سفرنامههایش به خانمهای بلند پایه اختصاص ندارد، بلکه او همچنان که در فوق اشاره شد زنان کوچه و بازار و زنان تماشاخانهای را از نظر دور نداشته و به وصف آنها پرداخته است مثلاً هنگام بازدید از پطرهوف روسیه اذعان میدارد خانمهای بسیار خوشگل داشت. توی باغ توی خیابانها میگشتند، مثل پری، اما چه فایده چه فایده ویا هنگام بازدید از نمایشگاهی در ورشوی لهستان نقل میکند که زنها و دخترها همین طور فال فال نشسته بودند. جاهای مخصوص داشتند [به]انواع صنایع حرف و... غیره و غیره مشغول بودند ولی صنایع عمده و صحیح خلقت خوشگل و مقبولی آنها بود که در حقیقت اکسپوزیسیون خوشگلها بود، الحق چند نفر خوشگل داشت که خیلی نقل داشت، افسوس که دست ما به آنها نمیرسید. خلاصه هه جا را گردش کردیم، دخترها دور ما را گرفته بودند میخندیدند و حرف میزدند. اینها بخشی و نمونهای بود از تجلیات ذهنی شخصی که 50 سال سرنوشت مُلک و ملت با اراده او رقم زده میشد. منابع: 1- کتاب روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر اول فرهنگستان به کوشش فاطمه قاضیها - سازمان اسناد ملی ایران سال 1377 2-کتاب روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه
در سفر دوم فرهنگستان به کوشش فاطمه قاضیها - سازمان اسناد ملی ایران سال 1379 3-کتاب روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر سوم فرهنگستان به کوشش دکتر محمد اسماعیل رضوانی و فاطمه قاضیها - سازمان اسناد ملی ایران سال
دیدگاه تان را بنویسید