حتی سرطان هم مانع ازدواج این زوج نشد/ عقد در بیمارستان با وجود ابتلا به سرطان بدخیم! +عکس

کد خبر: 530635

فرشاد در ادامه گفت: من و همسرم برای آزمایش های لازم پیش از ازدواج به آزمایشگاه رفتیم. اما هنگام گرفتن جواب آزمایش گفتند که که باید خانواده همسرم برای گرفتن این جواب آزمایش بیایند. من هم با وجود تعجب بسیار آنها را مطلع کردم. چند روزی گذشت و از آنها خبری نشد. برای همین به خانه آنها رفتم و خواهر همسرم به من گفت که خانواده همسرم به همراه او به یکی از بیمارستان های تهران رفته اند.

حتی سرطان هم مانع ازدواج این زوج نشد/ عقد در بیمارستان با وجود ابتلا به سرطان بدخیم! +عکس
حتی سرطان هم مانع ازدواج این زوج نشد/ چه چیزی فرشاد را ثابت قدم نگه داشت؟ +عکس
سرویس فرهنگی فردا: ماه عسل با رونمایی از تیتراژ ابتدایی برنامه با صدای محسن یگانه به استقبال ماه مبارک رمضان رفت. پس از پخش تیتراژ و پشت صحنه ماه عسل نوبت به دعوت از مهمانان رسید. زوج جوان قزوینی که با مشقت زیاد به هم رسیده بودند مهمان این برنامه شدند. ماجرای رسیدن این زوج جوان به یکدیگر علیخانی از مهمانانش راجع به نحوه آشنایی شان سوال پرسید و فرشاد گفت: «ماه رمضان بود و من نزدیک افطار به صف نانوایی رفتم. آخرین نفر همسرم بود که 5 عدد نان خرید و بعد از آن نانوایی اعلام کرد که نان تمام شده است. من هم اعتراض کردم و گفتم اگر به این خانم نان کمتری می دادید قطعا به همه نان می رسید. همسرم دوتا از نان هایش را به من داد. بعد از چند روز برای کپی گرفتن از برگه ای به دفتر خدمات کامپیوتری محله مان رفتم و ایشان را دیدم که در آن مغازه کار می کرد. به مرور زمان مهرشان به دلم نشست و تصمیم گرفتم تا با مادر و خواهر بزرگترم به خواستگاری ایشان برویم. اما متاسفانه خانواده همسرم راضی نبودند و می گفتند که دختر ما خواستگار دارد. از قضا خواستگار ایشان یکی از اقوام مادر همسرم بود. یک روز تصمیم گرفتم که با پدر همسرم جدی صحبت کنم. مجددا درب منزل همسرم رفتم و به پدرشان گفتم که من به دخترشان علاقه مند هستم و قول می دهم که او را خوشبخت کنم. در همین حال همسر فرشاد ادامه داد: پدرم از من پرسید که فرشاد را می شناسم و او را دوست دارم یا نه؟ من هم در پاسخ گفتم که او را دوست دارم و اگر با او ازدواج نکنم با هیچ کس دیگری نیز ازدواج نخواهم کرد. اطلاع از بیماری سرطان فرشاد در ادامه گفت: من و همسرم برای آزمایش های لازم پیش از ازدواج به آزمایشگاه رفتیم. اما هنگام گرفتن جواب آزمایش گفتند که که باید خانواده همسرم برای گرفتن این جواب آزمایش بیایند. من هم با وجود تعجب بسیار آنها را مطلع کردم. چند روزی گذشت و از آنها خبری نشد. برای همین به خانه آنها رفتم و خواهر همسرم به من گفت که خانواده همسرم به همراه او به یکی از بیمارستان های تهران رفته اند. آدرس بیمارستان را از او گرفتم و راهی تهران شدم. وقتی رسیدم مادر همسرم را دیدم که چشمانش پر از اشک بود، پدر همسرم هم حال بهتری نداشت. دکتر همسرم می گفت که او بیشتر از 6 ماه زنده نمی ماند. اما من همچنان امید داشتم. فرشاد می دانست چه به سرش می آید فرشاد ادامه داد: من یک زن دایی داشتم که سرطان خون داشت و دایی من کفش آهنی به پا کرد واین بیمارستان و آن بیمارستان می رفت. می دانستم چه چیزی منتظر من است ولی کوتاه نیامدم و ادامه دادم. همسر فرشاد از بیماریش خبر نداشت در این میان احسان علیخانی از فرشاد پرسید که همسرت می دانست که بیماریش چیست؟ فرشاد در جواب گفت: خیر در جریان بیماریش نبود، به او گفته بودم که عفونتی در بدنت است و به زودی درمان خواهی شد. و من از روزهایی که در کنارش بودم لذت می بردم. تسلیم نمی شوم فرشاد در پاسخ به این سوال علیخانی که تسلیم نشدی؟ گفت: راستش را بخواهید هر روز که حال همسرم بدتر می شد من به حرف دکتر نزدیکتر می شدم تا که یک روز به عیادت زن دایی ام رفتم و دیدم که داییم با چه عشقی به او سوپ می دهد؟ دیدن این صحنه ها بود که مرا قوی تر کرد. بیماری بدتر شد فرشاد می گوید وقتی از خانومم نمونه برداری شد، منتظر جواب آزمایش بودیم که متاسفانه دکتر به ما گفت سرطان همسرم بدخیم است. بعد از سه ماه بستری شدن همسرم در بیمارستان ما با یکدیگر عقد کردیم. علیخانی از همسر فرشاد پرسید که بعد از شیمی درمانی و این همه ماجرا از اینکه سرطان گرفتید با خبر نشدید؟ او پاسخ داد: با علاقه ای که فرشاد نسبت به من داشت من به بیماری ام فکر نمی کردم و تصورم این بود که یک روز خوب خواهم شد. فرشاد ادامه داد: من دو تا زندگی داشتم یکی با خنده وقتی پیش ایشان بودم و دیگری با گریه در خلوت خودم. او ادامه داد: یک روز پیش دکتر قوام زاده رفتیم و او گفت روزهای سختی داری، برای شیمی درمانی اقدام کنید و اگر جواب نداد رادیو تراپی را شروع کنید. بعد از آن هم به مرکز پیوند مغز و استخوان بیایید. معجزه دیگری در راه است همسر فرشاد در ادامه گفت: وقتی که می خواستم پیوند مغز و استخوان کنم، گفتند که دیگر نمی توانی بچه دار شوی. ما به شدت ناراحت بودیم. در همین حال احسان علیخانی از دختر هفت ساله این زوج دعوت می کند که وارد صحنه شود. احسان علیخانی با عذرخواهی از فرشاد در ادامه گفت: شنیدیم معجزه دوم هم در راه است که باید از فرشاد مجسمه هایی جلوی دادگاه های خانواده گذاشت تا درس عبرتی شود برای کسانی که به خاطر رنگ پرده منزلشان باهم اختلاف پیدا می کنند! چه چیزی فرشاد را ثابت قدم نگه داشت؟ علیخانی در پایان پرسید چه چیزی به تو قوت قلب داد که جا نزنی؟ فرشاد در جواب گفت: توکل به خدا...
حتی سرطان هم مانع پیوند زوج «ماه عسل» نشد +عکس
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت