«پدرانه»های سینمای ایران +تصاویر
فهرست فیلم های پدرانه در سینمای ایران برخلاف فیلم های مادرانه اصلا بلند بالا نیست. با این حال همین فهرست کوتاه لحظه های شیرین مردانه و پدرانه زیبایی را برایمان خلق کرده اند.
به نام پدر، ابراهیم حاتمی کیا
«عراق تا اینجا اومده بود. داشت می رسید جلو تا اینجا. ما اینجا سنگر دیده بانی داشتیم. همین جا! من به خاطر اون نامردا... من اینجا رو مین کاشتم. دنیا چرا اینطوری میشه مرتضی؟ کی به کیه؟ من تاوان چیو باید پس بدم؟ چی رو؟ حبیبه کجا بود؟ این پا رو بگیر پای حبیبه م رو بهم پس بده! به خودت قسم راضیم. خداااا! خدااااا! من یک پدرم من نمی تونم زجر حبیبه رو تحمل کنم. من جنگیدم نه اون! من اعتقاد داشتم نه اون. این پا رو بگیر پای حبیبه رو بهم پس بده» این دیالوگ های ماندگار را وقتی از دهان پرویز پرستویی در نقش یک پدر بسیجی و رزمنده می شنویم که دخترش حبیبه پایش را به خاطر گذاشتن روی مین هایی که پدرش در زمان جنگ مجبور به گذاشتن آنها بوده از دست می دهد. «به نام پدر» ساخته ابراهیم حاتمی کیا در سال ۸۴ یکی از پدرانه ترین فیلم های سینمای ایران است.
بوی پیراهن یوسف، ابراهیم حاتمی کیا
حتی اگر سالها قبل این فیلم را دیده باشید وقتی نام آن را می شنوید اولین صحنه ای که یادتان خواهد آمد و هرگز فراموشش نمی کنید دویدن های «علی نصیریان» در نقش پدر است که هنگام رسیدن کاروان اسرا فرزندش را میان آنها پیدا کند. بوی پیراهن یوسف و موسیقی بی نظیرش از جمله فیلم های پدرانه در سینمای ایران است که به خوبی توانسته دلبستگی یک پدر به فرزند مفقود شده اش را نشان دهد.
دهلیز، بهروز شعیبی
رضا عطاران در نقش پدر معلمی است که چند سال قبل در یک درگیری خیابانی ناخواسته کسی را به قتل می رساند و حالا همسرش شیوا در تمام این سالها تلاش کرده است که پسرشان امیرعلی را در غیاب پدرش بزرگ کند و برای جلوگیری از قصاص نفس، رضایت خانواده مقتول را بگیرد. اما امیرعلی حالا در هفت سالگی می فهمد که پدر دارد و پدرش به خاطر کاری که انجام داده در زندان است. شکل گیری روابطه این پدرو پسر در زندان و تداوم در روزهایی که پدر از زندان مرخضی گرفته است یک پدرانه آرام و نجیب را رقم زده است.
«- چرا آقاهه هولت داد نزدیش؟- چون عصبانی بود.- اون به ما فحش داد- ازش ناراحت شدی؟- اوهوم- ولی ما باید معذرت خواهی می کردیم.- اون در روی ما بست.- بعضی وقتها نمی بخشند.- چرا باید بریم معذرت خواهی کنیم؟ چون کار بدی کردیم.- ما رو که نمی بخشند.»
حوض نقاشی، مازیار میری
دوپدرو مادر کم توان ذهنی با بازی شهاب حسینی و نگار جواهریان پسر سالمی به نام سهیل دارند. سهیل دانش آموز مقطع دبستان است و هرچه بزرگتر می شود فاصله اش با پدرو مادرش بیشتر می شود. به طوری که دوست ندارد با آنها زندگی کند. تلاش مادر و به خصوص پدر سهیل برای اینکه برای فرزندشان والدین بهتری باشند لحظات عاطفی زیادی در فیلم ایجاد کرده است. به خصوص زمانی که سعی می کنند درست کردن پیتزا غذای موردعلاقه فرزندشان را یاد بگیرند. اما عاطفی ترین لحظه این فیلم سینمایی که لحظه کاملا پدرانه است.، وقتی است که پدر سهیل به مدرسه پسرش می رود و زیرپنجره از پسرش به خاطر اینکه او پدرش شده عذرخواهی می کند: « - ببخشــــید که بابات شدم سهیل... خدا تورو یهویی داد خب ... اولش که شبیه بچه قورباغه بودی .. همه گفتن شبیــــــه باباش شد.اما خوبه یواش یواش قشنگ شدی... مثــــــــل مریم ... گریه نکن ! نه نه.... گریه کن ,... فقط سرتو بالا بگیر گریه کن!!!....مثل مرد ! »
طلا و مس، همایون اسعدیان
آقاسید رضا با بازی بهروز شعیبی طلبه جوانی است که برای شرکت در کلاسهای اخلاق یکی از اساتید مشهور به تهران آمده است. اما بیماری زهرا سادات همسرش با بازی نگار جواهریان روند زندگی آنها را تغییر می دهد. آقا سید تمام تلاشش را می کند تا در نبود و بیماری مادر بچه ها احساس کمبود و ناراحتی نداشته باشند. لحظه رقصیدن و یا به قول سیدرضا نای نای کردنش برای شاد کردن بچه ها یکی از لحظات شیرین و پدرانه این فیلم تحسین شده است با اینکه ما این لحظه را نمی بینیم.
فرشته ها باهم می آیند، حامد محمدی
یک روحانی جوان به نام «احمد» با همسرش « لیلا» در تهران زندگی ساده ای دارند تا اینکه لیلا متوجه می شود سه قلو باردار است. حالا احمد باید تمام تلاشش را بکند تا بتواند از عهده خرج سه قلوها بر بیاید. طوری که مجبور می شود در یک فیلم سینمایی به ناچار در نقش یک روحانی بازی کند. کاری که با واکنش منفی دوستانش روبرو می شود. تلاش پدرانه احمد برای تامین معاش زندگی و مهربانی های همسرانه اش لحظات شیرینی را در این فیلم خلق کرده است. تا فرشته ها باهم می آیند یک فیلم دوست داشتنی باشد. یکی از لحظات به یاد ماندنی این فیلم جایی است که احمد بعد از بازی در فیلم سینمایی مورد سرزنش دیگر طلبه ها قرار می گیرد و در جواب می گوید: « مرد باید نوکر زن و بچه اش باشه».
نفوذی، احمد کاوری، مهدی فیوضی
«فریدون کیان» با بازی «امیرجعفری» همراه با عده ای از اسیران ایرانی جا مانده در عراق در سال ۱۳۸۲ وارد کشور می شود. اما بلافاصله توسط نیروی وزارت اطلاعات دستگیر می شود. دلیل این دستگیری شهرت کیان به جاسوسی از اسرای ایرانی و عضویت در سازمان منافقین است که منجر به شهادت عده زیادی از اسرا شده است. بدنام بودن او در کشور موجب این می شود که فرزندش نام فامیلی خود را تغییر دهد تا نام پدر همراه او نباشد. اما قصه اینطور ادامه نمی یابد. در نهایت متوجه می شویم کیان در ماموریتی قرار گرفته است و خود یکی از رزمندگان انقلاب اسلامی است. همین موضوع روابط پدر و پسر را به شدت تغییر می دهد تا فیلم نفوذی نیز از جمله فیلم های پدرانه سینمای ایران باشد.
دستهای خالی، ابوالقاسم طالبی
یک پدر آزاده با بازی خسرو شکیبایی که موجی شده است بعد از سالها به خانه بر می گردد. اما موجی شدن این پدر همواره کار دستش می دهد طوری که جشن ورودی که خانواده برایش تدارک دیده حالش را خراب می کند. در یک پاپوش یک قتل به گردن دخترش می افتد و حالا پدر باید برای اعدام نشدن دخترش تلاش کند. لحظات رضایت گرفتن پدر و سروکله زدنش با پدر مقتول که برعکس او هیچ اعتقاداتی ندارد و در خواست عجیبش برای رضایت دادن، لحظات زیبایی را در فیلم ایجاد کرده است تا یکی از فیلم های پدرانه سینمای ایران باشد.
آقایوسف، علی رفیعی
آقا یوسف (مهدی هاشمی) یک معلم باز نشسته است که برای تامین معاش خانواده اش کارگری می کند. اما این موضوع را از دخترش پنهان کرده است. او هر روز کیف به دست و به بهانه رفتن به مدرسه از خانه بیرون می آید اما در خانه های مختلف کار می کند. یک روز که در خانه ای مشغول کار است صدای دخترش (هانیه توسلی) را روی پیغام گیر آن خانه می شنود و متوجه ارتباط دخترش با آن خانواده می شود. رفتارهای پدرانه آقا یوسف و دغدغه هایش در طول فیلم و لحظه متوجه شدن دخترش آقا یوسف را تبدیل به یکی از پدرانه های سینما کرده است.
پدر، مجید مجیدی
در این فیلم این بار به جای یک «پدر» پای یک «ناپدری» در میان است. ناپدری که در ابتدا به خاطر لجبازی های زیاد پسر رابطه خوبی با پسر همسرش ندارد. اما این رابطه به مرور ترمیم می شود و تبدیل به یک رابطه پدرو پسری تمام عیار می شود. زیباترین لحظه این فیلم زمانی است که ناپدری با بازی علی کاسبی در بیابان بی آب و علف حالش خراب می شود و بی حال به گوشه ای می افتد و پسر برای نجاتش لباس هایش را خیس می کند و به صورت ناپدری می چکاند و وقتی می فهمد این کار افاقه نمی کند او را با سختی روی زمین می کشد و در رودخانه می اندازد تا حالش خوب شود. در نهایت عکسی از جیب ناپدری بر کف رودخانه می افتد که عکس خانوادگی شان را نشان می دهد.
آواز گنجشک ها، مجید مجیدی
دغدغه معاش همراه همیشگی پدرها بوده است. حالا پدر روستایی به نام کریم کارگر بخش پرورش شتر مرغ هاست. اما گم شدن یکی از شترمرغ ها باعث می شود که از کار اخراج شود و برای تامین معاش به شهر بیاید و با موتور مسافرکشی کند. یکی از ایده های کسب و کار پرورش ماهی قرمز است که آنها را با سختی در یک دبه به شهر می آورند. اما دمر شدن دبه باعث مردن همه ماهی ها می شود و همگی گرفته و بی حال سوار بر وانت بر می گردند. یکی از سکانس های طلایی و پدرانه فیلم زمانی است که کریم وقتی ناراحتی و به هم ریختگی بچه ها را می بیند پشت وانت شروع به خواندن یک آواز ترکی می کند و همگی باهم دست می زنند تا از بین رفتن ماهی تبدیل به غصه و اندوه بزرگی نشود.
دیدگاه تان را بنویسید