«بادیگارد» و سینمای آرمانمحور / آیا سیاستمدارهای امروز ارزش جان فدا کردن دارند؟
تازه ترین اثر ابراهیم حاتمی کیا مانند آژانس شیشه ای حرفش به روز است، فیلمسازی که نگران فاصله گرفتن اعتقاد از وظیفه در نظام است این بار بادیگارد را خلق می کند. محافظی که ترس از بادیگارد شدن دارد و می ترسد شغل او از اعتقادش فاصله بگیرد.
سرویس فرهنگی فردا ؛ یاسر فریادرس: در روزگاری که فیلمسازان با تجربه، فیلمهایشان مورد توجه مخاطبان سینما قرار نمی گیرد و هر کدام از آثارشان ضربه ای به سابقه فیلمسازی آن هاست. ابراهیم حاتمی کیا با فیلم جدیدش از این آسیب دور مانده است.
شاید نقطه قوت بادیگارد که او را به دومین فیلم برگزیده تماشاگران جشنواره فجر سی و چهارم تبدیل کرد - آن هم با آن اختلاف کم نسبت به فیلم اول- دغدغه مندی حاتمی کیا است که هنوز حرف های زیادی برای بیان در کالبد سینما دارد و به همین جهتم شاید مهمترین آسیبی که متوجه فیلمسازان کهنه کار سینما است، ته کشیدن حرف های سینمایی آن هاست.
در این میان حاتمی کیا در سالهای اخیر نشان داده است در فرم و محتوا همواره رو به جلو حرکت کرده است. او در فیلم هایش زبان حال خود را بیان می کند بدون اینکه بیانیه صادر کند؛ حرف های صریح و بی پرده اش در قالب درام و سینما بیان می کند.
برخی از منتقدان بادیگارد را تکرار آژانس شیشه ای می دانند، چه آنکه بازی درخشان پرویز پرستویی وجه مشترک قهرمان هر دو فیلم ان. حال آنکه شباهت این دو قصه به قول خود فیلمساز بیان مانیفستی آن است و اگر حاج حیدر با حاج کاظم مقایسه می شود دلیلش خالق مشترک آن هاست که قاعدتا کلیت فکری مشخصی دارد وگرنه در شیوه روایت و قصه گویی بین بادیگارد و آژانس زمین تا آسمان فرق است.
به قول خود فیلم ساز بادیگارد فرزند فیلم«چ» است و «چ»، فرزند گزارش یک جشن و هرکدام از فیلم ها حاصل فیلم قبلی است اما نمی شود این فیلم ها را کپی هم دانست.
اگرچه ممکن است برخی، برداشت حاتمی کیا را از وضعیت سیاسی جامعه درست ندانند اما نفس اینکه سینمای او حرف جدی برای بیان دارد ارزشمند است، به علاوه اینکه دفاع او از جان مایه قصه اش هم شنیدنی و قابل دفاع است. در واقع شک کردن به این موضوع که شخصیت های سیاسی امروز نسبت به سیاستمدارانی چون شهید بهشتی و شهید رجایی - حتی اگر انسان هایی شریف هم باشند- ارزش فداکردن جان را دارند؟ بسیار قابل تامل است و دردمندی سوژه از این حیث بسیار قابل باور است.
فیلم حاتمی کیا اما فقط در این مرحله یعنی بیان مساله توقف نمی کند و ناامیدی را خیلی زود از دهن مخاطب پاک می کند؛ او شخصیت های قابل احترام دیگری را به جای سیاستمداران امروزی معرفی می کند که ستون های یک کشور به دست آن هاست، هر چند آن ها «تلخی های» خاص خود را دارند.
از این رو فیلم سخن خود فیلم ساز است که می گوید: من محافظ سینمای انقلاب هستم و برای اعتقادم فیلم میسازم اما تلخی هم دارم و مثل خیل کثیر فیلمسازان نقش بادیگاردی برای سینما ندارم که از روی وظیفه ی مادی برای انقلاب فیلم بسازم.
جان کلام حاتمی کیا این است که یک فیلمساز معتقد اگر تلخی هم داشته باشد دست آخر داخل همان نظام جای می گیرد و پی جای پر منفعت دیگری نمی گردد.
در چنین شرایطی است که حاج حیدر ذبیحی- قهرمان فیلم- در شرایطی که از شغل خود اخراج شده است و وظیفه ای ندارد جان خود را پای اعتقادش می گذارد کاری که به ظاهر برای سیاستمداران دهه ی نودی نمی کرد و فقط در نقش یک بادیگارد ظاهر می شد.
فیلم خوش ریتم و قصه گوی حاتمی کیا را باید با دقت دید از دلیل نامگذاری سوژه ها تا حرکت دوربین در سکانس پایانی درون تونل می تواند علاوه بر شنیدن یک حرف قابل تامل، میتواند هر مخاطبی را راضی از سینما راهی خانه کند.
دیدگاه تان را بنویسید