«کوچه‌ی بی‌نام» و دوگانگی محدثه - حاج مهدی / سرگردانی مضمونی و قهرمان مقصر!

کد خبر: 494610

کوچه‌ی بی‌نام نه آن‌قدر جسورانه است که طرف سنت‌های خانواده بایستد و در میانه‌ی بحران راه‌حلی ارائه نماید و نه این‌قدر روشنفکرمآبانه است که همه‌ی موتیف‌های کلیشه‌ای این سبک را رعایت کند. پس محکوم به مهم نبودن است. چون در میان لحاف خوابیده است و می‌خواهد حرفش را طوری بزند که هر دو طرف راضی باشند.

«کوچه‌ی بی‌نام» و دوگانگی محدثه - حاج مهدی / سرگردانی مضمونی و قهرمان مقصر!

«کوچه‌ی بی‌نام» و دوگانگی محدثه - حاج مهدی / سرگردانی مضمونی و قهرمان مقصر!

سرویس فرهنگی فردا ؛ مهدی آذرپندار: بدون در نظر گرفتن هفت ماهگی که در جشنواره اخیر فجر دیده شد کوچه بی نام تازه ترین ساخته هاتف علی مردانی است که اکنون پس از یکسال از حضور در جشنواره سی و سوم فیلم فجر به اکران عمومی در سینماهای کشور رسیده است. نقدی بر این فیلم به قلم مهدی آذرپندار را در ادامه می خوانید:

اگر بهترین فیلم «هاتف علیمردانی» تا امروز همچنان یک فیلم معمولی است، فقط و فقط به این دلیل است که کوچه‌ی بی‌نام به‌خاطر سرگردانی مضمونی کارگردانش و عدم جسارت او در بیان یک حرف مشخص، تبدیل به یک فیلم دوپاره شده است.

نیمه‌ی نخست کوچه‌ی بی‌نام، نیمه‌ی کاراکتر «محدثه» با بازی «باران کوثری» است. کاراکتری که فیلم با او آغاز می‌شود، شخصیت‌ها به‌واسطه‌ی او معرفی می‌شوند و اولین قلاب فیلم، تضاد کاراکتر محدثه با محیط خانوادگی‌ خویش و عشق نامتعارف اوست. در نهایت هم او سیری از تحول باور را تجربه می‌کند.

به عبارت بهتر، محدثه تمام ویژگی‌های یک کاراکتر محوری را دارد. حتی دوربین هم بیشتر با او در بحران‌های این خانواده پرسه می‌زند. به‌طور مثال، در شب دعوای «حمید» با مادرش، او کنار خواهرش ، نصیبه حضور دارد و به‌صورت پنهانی شاهد دعواست. در سکانس گیر افتادن کودک در چاه خانه نیز دوربین با محدثه برای خبر کردن پدرش «حاج مهدی» (با بازی فرهاد اصلانی) از خانه بیرون می‌رود و با او به خانه برمی‌گردد. در ماجرای سقوط هواپیما هم به‌واسطه‌ی تماس‌های تلفنی او با رفیقش در آژانس هواپیمایی، بحران شکل می‌گیرد. در نهایت نیز در سکانس صبح‌گاهی پشت بام، او اولین کسی است که پدر تازه از سفر برگشته، او را از مرگ حمید خبردار می‌کند.

تا این‌جای کار، فیلم هم گره و تعلیق و بحران دارد و هم یک کاراکتر محوریِ پرداخت شده اما ناگهان ورق برمی‌گردد و کاراکتر حاج مهدی در فیلم محوریت می‌یابد و پرداخت فیلم به سمتی می‌رود که انگار مسأله‌ی او، موضوع فیلم است. از همین‌جاست که دیگر مسأله‌ی فیلم، مسأله‌ی مخاطب نیست. چون در نیمه‌ی اول، حضور حاج مهدی حضوری تزئینی است و اصلاً بحران و سوالی درباره‌ی او شکل نمی‌گیرد که به دغدغه‌ی مخاطب تبدیل شود. حاج مهدی در نیمه‌‌ی نخست فیلم تا آن‌جا کم‌رنگ است که کاراکتر مادر (با بازی فرشته صدرعرفایی) در یکی از سکانس‌ها به او می‌گوید آن‌قدر درگیر کار شده که اصلاً متوجه نیست دور و برش دارد چه اتفاقی دارد.

اما انگار که کارگردان تصمیمش را خارج از فیلم گرفته باشد، می‌خواهد به هر نحوی که شده، حاج مهدی را شخصیت محوری فیلم جلوه دهد و این روند در سکانس شبانگاهی خوابیدن اعضای خانواده در پشت بام، به اوج می‌رسد؛ آن‌جا که حاج مهدی مانیفست وصیت‌گونه‌اش را درباب نوع‌دوستی و قدرشناسی اعضای خانواده صادر می‌کند و سپس در شمایلی خاص، زیر سایه‌ی کبوترانی که روی تخت او جا خوش کرده‌اند، به چنان خوابی می‌رود که خانواده‌اش از آن تلقی مرگ می‌کنند.

حتی بیش از این‌ها، گاه حاج مهدی در فیلم شمایل قهرمان‌گونه می‌یابد و کارگردان سعی می‌کند از کاراکتر همیشگی پدر متعصب مذهبی خشن، کلیشه‌زدایی کند. چنان‌که یک توصیه‌ی ساده‌ی او به محدثه، باعث تحول او و پشت پا زدن به عشق دوآتشه‌‌اش می‌شود. عشقی که او پیش از این به هیچ وجه حاضر به ترکش نبود و از همین رو، ترک این عشق و سوق یافتنش به سمت شرعیات آن‌ هم تنها با یک توصیه‌ی چند جمله‌ای، چندان باورپذیر جلوه نمی‌کند. از سوی دیگر، مادر نیز با تأثیرپذیری از مشی حاج مهدی، در نهایت محدثه را با همین خُلق و خو و اعتقادات به رسمیت می‌شناسد و حاضر می‌شود او را در جمع‌های مذهبی بیرون از خانه‌ همرا ببرد.

در این میان، قصه به اغما می‌رود و در سایه‌ی پرداخت گل‌درشت کارگردان، حول مسأله‌ی حاج مهدی قرار می‌گیرد و ریتم افت می‌کند. چراکه در این میانه دوربین بر خلوت غریبانه‌ی حاج مهدی در کوچه بیشتر تأکید دارد تا ادامه‌ی داستان. خلوتی که البته پالس کارگردان به مخاطب برای توجه بیشتر به احتمال وجود یک راز نزد حاج مهدی است اما چون این راز، مورد توجه مخاطب نیست و سرنوشت عشق محدثه و نصیبه و سرانجام حمید، برای مخاطب دغدغه‌ی مهم‌تری است، ماجرا چندان جدی جلوه نمی‌کند.

با این حال، ناگهان در چند دقیقه‌ی پایانی، کارگردان از طریق یک افشاگری کاملاً اتفاقی (پیدا شدن نامه با جریان آب)، هرچه که درمورد حاج مهدی رشته، پنبه می‌کند و گذشته‌ی او افشا می‌شود. به این ترتیب، مخاطبی که از ابتدا داشت قصه را با محوریت محدثه دنبال می‌کرد و کمی بعد، با تغییر لحن قصه و تغییر راوی به سمت پدر، کمی سرگردان شده بود، حالا با این غافلگیری پایانی درباره‌ی شخصیتی که قهرمانانه جلوه کرده بود، کاملاً داستان را از دست می‌دهد.

همه‌ی این‌ها البته یک دلیل بیشتر ندارد؛ از حیث مضمونی، تکلیف کارگردان با کاراکتر حاج مهدی مشخص نیست. هم او را مسبب همه‌ی معضلات این خانواده می‌داند و هم به او حق می‌دهد و در نهایت به بهشتش می‌فرستد. حاج مهدی هم قهرمان است و هم مقصر اصلی. بنابراین فیلم در میانه‌ی این دو لحن، معلق مانده است.

کوچه‌ی بی‌نام نه آن‌قدر جسورانه است که طرف سنت‌های خانواده بایستد و در میانه‌ی بحران راه‌حلی ارائه نماید و نه این‌قدر روشنفکرمآبانه است که همه‌ی موتیف‌های کلیشه‌ای این سبک را رعایت کند. پس محکوم به مهم نبودن است. چون در میان لحاف خوابیده است و می‌خواهد حرفش را طوری بزند که هر دو طرف راضی باشند.

«کوچه‌ی بی‌نام» و دوگانگی محدثه - حاج مهدی / سرگردانی مضمونی و قهرمان مقصر!

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت