سوار بر قطار شهر بازی در «اژدها...»/ «عادت نمی کنیم» و دست و پا زدن فیلمسازها در کلیشه ها / با سوژه تلخ می توان فیلم سیاه نساخت
در ششمین روز جشنواره فیلم فجر کاخ جشنواره فیلم ویژه ای نداشت.«عادت نمی کنیم» یک فیلم تکراری با تم خیانت، «برادرم خسرو» با ایده و ساختاری متوسط و «اژدها ...» به عنوان یک فیلم جشنواره ای تمام چیزی بود که برای اهالی رسانه و منتقدین به نمایش درآمد. با نگاهی ساده به آثار می توان دریافت که فیلمسازان ایرانی به دام کلیشه های رایج افتاده و توان گفتن قصه ای متفاوت را ندارند.
سرویس فرهنگی فردا؛ حامد یامین پور: در ششمین روز جشنواره فیلم فجر کاخ جشنواره فیلم ویژه ای نداشت.«عادت نمی کنیم» یک فیلم تکراری با تم خیانت، «برادرم خسرو» با ایده و ساختاری متوسط و «اژدها ...» به عنوان یک فیلم جشنواره ای تمام چیزی بود که برای اهالی رسانه و منتقدین به نمایش درآمد. با نگاهی ساده به آثار می توان دریافت که فیلمسازان ایرانی به دام کلیشه های رایج افتاده و توان گفتن قصه ای متفاوت را ندارند.
سوار بر قطار شهر بازی
اژدها وارد می شود(مانی حقیقی):
فیلم لحن عجیب و غریبی دارد و فیلمساز تا پایان فیلم این لحن را حفظ می کند. «اژدها ...» نمونه فیلم هایی است که اساساً برای سینما ساخته شده اند با تصاویری سینمایی و ماجرایی که تماشایش در سالن سینما و با جمع لذت آن را چند برابر می کند.
«اژدها ...» اثری است که این قدرت را دارد که ریسمان جذابیت سینما را هم در موقعیت های روایی و قصه و هم در تصاویر و میزانس به گردن مخاطب انداخته و او را دنبال خود بکشد.
با این حال آنچه این فیلم را به اثری نه چندان مهم و فیلمی صرفاً برای حضور در جشنواره های خارجی تبدیل می کند . داستان عجیب و غریب آن است. داستانی که اگر چه مخاطب را با خود همراه می کند اما در پایان او را به هیچ کجا نمی رساند.
در فیلم مانی حقیقی مخاطب همچون کسی است که سوار بر قطار شهر بازی شده است. در این موقعیت برای کسی که این کار را انجام می دهد لذت و هیجان راه وجود دارد اما هیچ مقصدی در کار نیست و او به هیچ می رسد. دقیقاً به مانند این فیلم.
البته می توان از فیلم برداشت هایی نمادین داشت اما به نظر لایه لایه دیدن این فیلم توهین به فیلم های چند لایه محسوب می شود. فیلم نه مستند است و نه داستانی. تاریخ هایی که با قطعیت و به عنوان بخشی از روایت مستند بیان می شوند مخدوش هستند.
شاید بتوان گفت فیلم مجموعه جذابی از موقعیت های سینمایی که شامل دکوپاژ و نما های به هم چسبانده شده است به حساب می آید.
دست و پا زدن در کلیشه ها
عادت نمی کنیم(ابراهیم ابراهیمیان):
همچنان خیانت و تجاوز سوژه مورد علاقه فیلمسازان ایرانی است. ظاهراً آن ها مهم ترین بحران زندگی را این مسئله می دانند.
فیلم اگر چه آغاز خوبی دارد و قصه را زود تر از دیگر فیلم ها شروع می کند اما فیلمساز نمی تواند لحن پر کشش فیلم را حفظ کند. چرا که باز داستان را بر پایه کلیشه های معمول این فیلم ها در سینمای ایران سوار می کند.
کلیشه ساره بیات در نقش زن رنج کش و تحقیر شده و محمدرضا فروتن به عنوان مرد عصبی تکرار این دو در فیلم های دیگر هستند.
فیلم شاید نیم نگاهی هم به اصلاح و حفظ خانواده داشته باشد اما این نگاه در چند نما خلاصه شده و قصه اصلی فیلم مسئله تجاوز و پیدا کردن متجاوز است. قصه ای که تقریباً از میانه فیلم به واسطه شباهت زیاد به سایر آثار سینمای ایران نزد مخاطب لو می رود.
فیلمساز حتی نوع آغاز مسئله فیلم را نیز بر اساس مدلی تکراری انتخاب می کند. دختر بچه خانواده بدون اینکه بداند برای مادرش ماجرایی را تعریف می کند و همان ماجرا باعث شروع بحران می شود.
«عادت نمی کنیم» برای ابراهیمان حرکتی رو به جلو محسوب می شود اما اگر فیلمساز می خواد تکرار دسته چندم نمونه اصلی این مدل فیلمسازی باشد خیلی زود به عنوان یک کارگردان معمولی و کم اهمیت در سینما ایران شناخته خواهد شد.
با سوژه تلخ می تواند فیلم سیاه نساخت
برادرم خسرو(احسان بیگلری):
اینکه مجموعه شهر فرش به عنوان یک شرکت اقتصادی اقدام به مشارکت در ساخت فیلمی با موضوع بیماران روانی دوقطبی می کند در نوع خود اتفاق جالبی محسوب می شود. البته بدون شک حضور شهاب حسینی به عنوان مدیر فرهنگی شهر فرش و همچنین بازی او در این فیلم می تواند پاسخ این شبه معما باشد.
فیلم قصه روان و معمولی خود را روایت می کند و سعی می کند تا بی جهت کاراکتر هایی را به قصه اضافه نکند. فیلمساز همه چیز را به اندازه استفاده کرده و آدم های فیلم را سیاه نشان نمی دهد.
مجموع بازی ها خوب و با کیفیت اند و ناصر هاشمی با این بازگشت قابل قبولی به سینما دارد.شهاب حسینی بازی روان خود در سایر فیلم ها در این اثر نیز به نمایش می گذارد و هنگامه قاضیانی نیز از عهده نقشش به عنوان یک همسر به خوبی بر آمده است.
«برادرم خسرو» اگر چه به موضوع بیماران روانی پرداخته اما تلخ نیست. به خوبی احساسات مخاطب را درگیر می کند. با این حال همذات پنداری با اطرافیان بیمار اتفاق نمی افتد و این شاید جدی ترین ضعف فیلمنامه باشد.
دیدگاه تان را بنویسید