دفاع پرس: «مهدی آذریزدی» تنها نویسندهای است که همه آرزویش نشستن در کلاس درس بوده است. او تازه در سن 45 سالگی وارد مدرسه شد تا فضای مدرسه را ببیند. با سختی و مشقت، درس خواند و تاوان نویسنده شدن را به سختی پرداخت و تبدیل شد به بخشی از کودکی چند نسل.
«مهدی آذریزدی» به دنبال هیاهو نبود. او درباره کتابهایش میگوید: «فکرم خوب بوده، اخلاص هم داشتم. نه شهرت میخواستم نه پول. فقط میخواستم برای بچههایی که کتاب ندارند بنویسم و برکتی که این کار داشته به خاطر اخلاصی است که داشتم». (نقل به مضمون) او خودش بود بدون اداهای روشنفکرانه از همین جهت هم هست که کتابهایش بعد از چند دهه هنوز مخاطب دارد. در مقابل نویسندگان سبک زدهای که سنگ بورخس و استالونه و دیگران را به سینه میزنند و هم خودشان به سادگی فراموش میشوند هم مقتداهایشان. «مهدی آذریزدی» مثل دریایی است که خروشندگیاش گاهی در هیاهوی فوارههای لوکس شهری به ظاهر فراموش میشود. اما همیشه اوست که میتواند به کودکان ما هویت ببخشد. چه کسی از ما است که کتابهای «قصه های خوب برای بچههای خوب» را نخوانده باشد؟ چه رازی در قلم این نویسنده قدر نادیده وجود دارد که هنوز بیرنگ نشده است؟ کاش متولیان فرهنگ به جای این همه بزرگداشتها و سمینارها و هزار برنامه دیگر شرایط مناسبی برای «مهدی آذریزدی» مهیا میکردند تا از رنج معیشت از تهران به یزد و بالعکس مهاجرت نکند و آخر عمر در تنهایی و وضع بد مالی جان ندهد و میتوانست
آثار منحصر به فرد دیگر را به حوزه کتاب کودکان و نوجوانان تقدیم کند. او سزاوار این بی مهری نبود. قطعا «مهدی آذریزدی» و حق او به گردن فرهنگ این کشور بسیار بالاتر از وزرای فرهنگ و ارشاد و دستگاههای فرهنگی است. این حرف من نیست بلکه از سخنان مقام معظم رهبری هم به همین نتیجه میرسیم. ایشان درباره «مهدی آذریزدی» میفرمایند: " من خودم را از جهت رسیدگی به فرزندانم، بخشی مدیون این مرد و کتاب این مرد میدانم. آنوقتی که کتاب ایشان درآمد - اول هم به نظرم دو جلد، سه جلد، تا آنوقتی که من اطلاع پیدا کردم، از این کتاب درآمده بود؛ «قصههای خوب برای بچههای خوب» من رفتم تورق کردم. بچههای ما داشتند به دوران مُراهقی - یعنی نزدیکی به بلوغ - میرسیدند، دوره هم دوره طاغوت بود و همه عوامل در جهت گمراهسازی ذهن و دل جوان حرکت میکرد. من دلم میخواست چیزی باشد که جوانهای ما با او هدایت شوند و جاذبه هم داشته باشد. خب، کتاب خوب که خیلی بود. بنده فهرست پیشنهادی کتاب مینوشتم و بین جوانهای دانشجو و دانشآموزهای سطوح بالای دبیرستانها پخش میشد، اما برای بچههای کوچک، دستمان خالی بود، تا اینکه کتاب ایشان را من پیدا کردم. نگاه کردم
دیدم این از جهات متعددی، از دو سه جهت، همان چیزی است که من دنبالش میگردم. به نظرم دو جلد یا سه جلد آنوقت چاپ شده بود، خریدم. بعد هم دنبالش گشتم تا اینکه جلد پنجم به نظرم یا ششم - حالا درست نمیدانم، یادم نیست - درآمد؛ بتدریج چاپ شد و من رفتم تهیه کردم و برای فرزندانم خریدم. نه فقط فرزندان، بلکه در سطح شعاع ارتباطات فامیلی و دوستانه، هرجا دستم رسید و فرزندی داشتند که مناسب بود با این قضیه، این کتاب ایشان را معرفی کردم. خواستم این حقشناسی را من به نوبهی خود کرده باشم. ایشان یک خلأئی را در یک برههی از زمان برای زنجیرهی طولانی فرهنگی این کشور پر کردند. این کار، باارزش است. خداوند از شما - آقای مهدی آذر یزدی! - این خدمت را قبول کند و مأجور باشید. این ستایشهای زبانی و اینها، اجر کارهائی که با اخلاص انجام گرفته باشد، نمیشود؛ اجر کار مخلصانه را خدا باید بدهد و خدا هم خواهد داد". این نکته را باید توجه داشت که مقام معظم رهبری در زمینه ادبیات داستانی صاحب نظر هستند و نکات پنهان متن را به خوبی تحلیل میکنند. دیگر اینکه ایشان اهل مسامحه و تعارف نیستند بخصوص اگر متن درباره قصههای قرآن و ائمه و مسائل دینی باشد.
مطلبی که از این مقاله قصد بیان آن را داریم نه معرفی «مهدی آذریزدی» است نه ذکر تجلیل مقام معظم رهبری از مردی که در سال 1379 خادمالقرآن شد؛ بلکه غرض این بود که بگوییم نویسنده متعهد و صاحب قلم شدن با آموختن و تکرار مکاتب ادبی حاصل نمیشود. مهم صداقت و ایمان به قلمی است که خدا به آن سوگند خورده و اینکه همان چیزی باشی که مخاطب میخواهد که متاسفانه در کمتر نویسنده امروزی یافت میشود. باید از لاک این سبکها بیرون آمد و مخاطب را شناخت و به او احترام گذاشت. «مهدی آذریزدی» پدر قصههای بچههای خوب در 18 تیر 1388 در بیمارستان آتیه تهران درگذشت و متاسفانه شیوه بیان و قلمش همچنان بی وارث مانده است و امیدی به ادامه راه این پیر قدر ندیده نیست.
دیدگاه تان را بنویسید