وقتی تماشاگر و منتقد و کاراکتر با هم رنج می برند!

کد خبر: 472124

سابقه‌ی «آیدا پناهنده» در ساخت آثار تلویزیونی و ویدیویی، به وضوح خود را در ناهید نشان می‌دهد. ریتم کند، خرده‌داستان‌های فرعی اضافی، ایده‌های کوچک هدر رفته و... که همه نشان از عادت فیلم‌ساز به روایت داستان‌های تکراری و -در بهترین حالت- متوسط در زمانی بلند دارد.

وقتی تماشاگر و منتقد و کاراکتر با هم رنج می برند!

سرویس فرهنگی فردا - مهدی فراهانی - ناهید پس از طلاق از شوهر معتاد خود، حضانت پسر نوجوانش را بر عهده گرفته است. حالا او مجبور است از سویی برای تأمین معاش خود و فرزندش کار کند، از سوی دیگر هم نامزد جدیدش را از فرزند و شوهر سابق و بقیه پنهان نگاه دارد. در ادامه‌ی فیلم هم تماشاگر با مسائل و مشکلات روزمره‌ی ناهید آشنا می‌شود. دعواهای او با همسر سابق، زخم شدن دستانش، فرار پسرش از مدرسه، مشکلات مادی، اختلافات او با همسر جدید و مواردی از این دست.

وقتی تماشاگر و منتقد و کاراکتر با هم رنج می برند!

اگر بنا باشد «داستان بلند» فیلم، کوتاه شود، باید گفت که این همه‌ی آن چیزی است که در فیلم می‌بینیم، علاوه بر این‌که ناهید در ابتدا و میانه و انتهای فیلم، به همراه نامزد خود به کنار دریا می‌رود و بیننده نیز مفتخر به رویت این دو، در لانگ شات و اکستریم لانگ شات و اینسرت به مانیتورهای پلاژ ساحلی می‌شود.

سابقه‌ی «آیدا پناهنده» در ساخت آثار تلویزیونی و ویدیویی، به وضوح خود را در ناهید نشان می‌دهد. ریتم کند، خرده‌داستان‌های فرعی اضافی، ایده‌های کوچک هدر رفته و... که همه نشان از عادت فیلم‌ساز به روایت داستان‌های تکراری و -در بهترین حالت- متوسط در زمانی بلند دارد.

فیلم در بستر موقعیتی مرکزی از مادری که در گیرودار دعوای حضانت پسر نوجوان خود است، لحن یکنواختی ندارد. گویا مسأله‌ای هم ندارد، یا دارد؟ «دردسرهای پدر معتاد بر سر شرط‌بندی»، «فرار کردن‌های پسر از مدرسه»، «پول قرض کردن ناهید از دوست خود»، «توانایی بالای پسر در محاسبات ریاضی» و... نمونه‌هایی از داستان‌های فرعی بی‌فایده‌ای است که دردی از فیلم دوا نمی‌کنند.

وقتی تماشاگر و منتقد و کاراکتر با هم رنج می برند!

ناهید در ورطه‌ی دنیایی که می‌خواهد بازگو‌کننده‌ی رنج‌های زنان باشد، این سو و آن سو می‌رود ولی حرف واضحی نمی‌زند. فیلم‌ساز به سمت سوژه‌های رایج فمینیستی، همچون صیغه و قوانین حضانت می‌رود، ولی در میانه‌ی راه تغییر لحن می‌دهد. دیگر قرار نیست ناهید تنها «رنج‌کش» داستان باشد. «مسأله»‌ای که در نمونه‌های موفق این نوع فیلم‌ها همچون کریمر علیه کریمر (رابرت بنتون) و کفش‌‌دوزک کفش‌دوزک (کن لوچ)، با نمایش دراماتیک مصائب فردی در اضطراب گرفتن حق حضانت، موجبات هم‌ذات‌پنداری مخاطب را فراهم می‌کند.

درحالی‌که فقدان مسأله و یا ناتوانی در بیان آن در غیاب مشکلی مرکزی برای شخصیت اصلی فیلم، منجر به افت ریتم می‌شود. در همین بستر، از نیمه‌ی فیلم به بعد، مخاطب شاهد نمایش بدون مقدمه‌ی رنج‌های همه کاراکترهای فیلم است.

اما هرچه زمان می‌گذرد، دیگر این رنج کشیدن صرفاً بر پرده‌ی سینما نیست، از دقیقه‌ی ۶۰ به بعد، تماشاگر و منتقد و کاراکا‌تر، همه با هم رنج می‌برند به ویژه زمانی که معلوم می‌َشود فیلم‌ساز علاقه‌ای برای به پایان رساندن داستان ندارد.

وقتی تماشاگر و منتقد و کاراکتر با هم رنج می برند!

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت