نیکی کریمی و موش کشی برای بدهی پانصد میلیونی!
تریلر فیلم کجاست؟ یک موسیقی دلهرهآور نخنما یعنی تریلر؟ یا آن همه حرف زدن از مشکلات اقتصادی و خودکشی بازاریها بهخاطر تحریم و چند بیانیهی دیگر یعنی تریلر؟ شیفت شب نهایتا! یک مدعی فیلم اجتماعی است که فیلمساز دوست داشته هیجانانگیز باشد که نیست...
شیفت شب فیلم بیهویتی است. زندگی «ناهید» (لیلا زارع) و «فرهاد» (فروتن) اصلاً خوب نیست که بخواهد بههم بخورد. زن و مردی که میترسند با هم حرف بزنند، هنوز خانوادهای تشکیل ندادهاند که فیلمساز بخواهد به هر دلیلی - ضعف اقتصادی، مشکلات روانی و ... - فروپاشی آن را نشان دهد. حتی اگر این خانواده فرزند هم داشته باشد؛ فرزندی که در طول فیلم هیچ به کار درام نمیآید و بود و نبود خودش و خرگوشش هیچ فرقی به حال فیلم نمیکند. مثلاً فرهاد، مرد خانوادهدوستی است که نمیخواهد بدبیاریهایش را به همسرش بگوید. چرا؟ اصلاً نمیفهمیم. همهی فیلم همین کِش دادن نفهمیدن یا دیر فهمیدن مخاطب است. دست آخر هم میفهمیم که فرهاد از روی خانوادهدوستی این صبر جمیل را بر خود استوار کرده و چیزی از بدهیها و مصائب دومینوییاش را به ناهید نگفته. در شرکت سرش کلاه رفته، پول نزول کرده، در مزون کار میکند و حالا هم موشکُش شده. پس فروتن آدم خوب و خانوادهدوستی است که نگران همسرش است. آن قدر خوب است که وقتی میفهمد همسرش از قضایا مطلع است، تا مرز خفگی راه گلویش بسته میشود و صورتش را با سیلی سرخ میکند؛ ما فرهاد را درک نمیکنیم.
ناهید هم زن معصوم و مظلوم و پشتیبان فیلم ما است. زنی که مانند خواهرش (سحر قریشی) برای پول ازدواج نکرده اما حالا همسرش بهخاطر نداری خانواده، دارد با او بدرفتاری میکند. لیلا زارع بازی عجیبی ندارد چراکه اساساً شخصیت ناهید، دِمُده و تکراری است. نیکی کریمی و «ترلان پروانه» هم مثلاً داستان فرعیِ جذابیتبرانگیز داستاناند؛ کاملاً اضافی و بیربط. خانم کارگردان دوست داشته در فیلمی که میساخته، خودش هم بازی کند.
اما تریلر فیلم کجاست؟ یک موسیقی دلهرهآور نخنما یعنی تریلر؟ یا آن همه حرف زدن از مشکلات اقتصادی و خودکشی بازاریها بهخاطر تحریم و چند بیانیهی دیگر یعنی تریلر؟ شیفت شب نهایتا! یک مدعی فیلم اجتماعی است که فیلمساز دوست داشته هیجانانگیز باشد که نیست. داستان، بههیچوجه ظرفیت سینمایی شدن، آن هم در فرم یک فیلم بلند را ندارد و اگر همین مثلاً اجتماعیگراییها و دیر اطلاعات دادنها نبود، بههیچوجه کش پیدا نمیکرد.
مردی بدهی بالا آورده و باید بدهیهایش را بدهد. مسألهی این یکخطی چیست؟ «مرد نمیخواهد همسرش بفهمد.» همهی مسألهی فیلم همین است. برای همین هم وقتی که ناهید لو میزود و فرهاد میفهمد که همسرش همه چیز را میداند، همین مسألهی نصفه و نیمهی فیلم هم تمام میشود و حالا نوبت «معجزه»ی حل مسأله است. همهی مشکلات بهسرعت حل میشوند؛ ناهید یکتنه پول نزولخور را جور میکند، رضایت طلبکار را میگیرد و دست آخر هم شوهر درمانده و قهرکردهاش را از گوشهی خیابان از موشکُشی برای شهرداری نجات میدهد. آن هم موشکشی به سبک فیلمهای وسترن! انگار که شکارچی ما به گله گرازها رسیده! مدام تیر درمیکند و شکارهایش را داخل کیسه میاندازد. بماند که فرهاد با چه محاسبهای میخواسته بدهی پانصد میلیونیاش را با موشکشی جبران کند؛ فیلمساز با ما شوخی میکند.
نیکی کریمی مدتها است که بازیگری را بهطور جدی دنبال نمیکند. گاهی سرگرم فوتبال است و فوتبالیستها و حالا هم کارگردانی. در سینمایی که غالباً فیلمنامهها را هم فیلمسازها مینویسند، بعید نیست بازیگران هم هوس فیلمسازی و فیلمنامهنویسی به سرشان بزند. شاید بازیگری اقبالش را از نیکی کریمی گرفته، نمیدانیم. با این حال دوست داریم همچنان نیکی کریمی را با عروس و سارا و بوی پیراهن یوسف بشناسیم تا شیفت شب.
دیدگاه تان را بنویسید