شیکپوشان یک زندان متفاوت +عکس
سری دوم سریال «در حاشیه» به کارگردانی مهران مدیری برای پخش از شبکه سه سیما در حال ساخت است و جز پنج بازیگر اصلی بیشتر از بازیگران ناشناخته بهره گرفته است.
برای دیدن این سریال همه تصورات خود از زندان های مخوف را که در اخبار شنیده اید و یا در فیلم و سریال ها دیده اید، دور بریزید چراکه شاید شما هم روزی آرزو کنید به این زندان پا بگذارید مثل مجرمان و خلافکاران این اردوگاه که از بودنشان در این قلعه استوانهای شکل به کارگردانی مدیری لذت می برند.
ساختمان قلعه مانند استوانه ای شکلی که در بالاترین و انتهاییترین نقطه خیابان وزارت امور خارجه قرار دارد. اینجا پرنده پر نمی زند و جایی دنج و خلوت است. بعد از طی کردن این مسیر به ساختمان اصلی می رسم جایی که حالا چندین سال است به لوکیشن ثابت پروژه های مدیری تبدیل شده است. وفا ملک زاده مدیر روابط عمومی سریال «در حاشیه» و ابوالفضل نصیر مدیر تولید کار اولین نفراتی هستند که در محوطه ساختمان می بینمشان و قدم می زنند. همراه با ملک زاده به اتاقش می رویم و در مسیر دو به دو زندانیان یا همان ساکنان اردوگاه «در حاشیه» را می بینیم که مشغول گپ زدن هستند.
ساعت دقایقی از ۱۵ عصر گذشته است. شاید برای کسی که تاکنون زندان نرفته باشد تماشای یک زندان خودش به اندازه کافی سوژه باشد البته اگر بعد از آن سرخورده نشوید و یا برعکس ترغیب نشوید که به زندان البته از نوع اردوگاهی منتسب به مهران مدیری بروید.
رونمایی از اردوگاه «در حاشیه»
ساختمان داخلی این اردوگاه در سوله ای در پایین ترین قسمت این قلعه قرار گرفته است. وفا ملک زاده مرا به دیدن اردوگاه دعوت می کند و من مثل مقام های مسئول باید سعی کنم جزییات از دستم در نرود. البته که اینجا همه چیز خوب است. در اولین مرحله وارد لابی در ساختمان داخلی اردوگاه می شویم، گلدان های بزرگ و تابلوهایی که تصاویری از طبیعت دارند و یک ال سی دی بزرگ اولین المان هایی هستند که در این لابی به چشم می خورند.
راهروها کمی پیچ در پیچ است. اینجا کارگاهی دارد که با ورود به آن ممکن است با کلاس های آموزش خیاطی که شهریه های بالایی هم می توانند داشته باشند اشتباه گرفته شود. انواع کامواهای رنگی برای بافتن لباس های زمستانی فراهم است که در یکی از طبقات سالن جای گرفته است، در قسمتی دیگر یک دار قالی نصب شده است و در مقابل آن نقشه ای قرار دارد که بافنده باید دار را برآن اساس طراحی کند و من یک لحظه با خود تصور می کنم کدامیک از این خلافکاران قرار است در پشت این دار بنشینند.
روی میزهایی که در قسمت های مختلف کارگاه قرار دارد برگه هایی از متن های فیلمنامه وجود دارد و رواط عمومی سریال وقتی با برگه ها برخورد می کند با لبخند و شوخی روی آنها را برمی گرداند و توضیح می دهد که ممکن است متن ها تغییر پیدا کنند. من هم البته اصراری به خواندن متن ها ندارم خود کارگاه آنقدر جذاب و آموزنده است که شاید من هم هوس کنم روزی زندانی اردوگاه آقای کارگردان شوم!
قسمت دیگری از این کارگاه به نجاری اختصاص دارد که همه وسایل با نظم و ترتیب در جایگاه قرار گرفته اند. ذهنتان به کارگاه های نجاری در سریال هایی مثل «فرار از زندان» و یا فیلمی چون «رستگاری در شائوشنگ» خطور نکند اینجا همه چیز مختص اردوگاه «در حاشیه» است که باید بعدا در سریال ببینید.
جالب ترین قسمت این کارگاه میزی است که روی آن گلدوزی های مختلف به چشم می خورد، قطعا خلافکاران این اردوگاه باید بعد از پایان دوران حصر به حد کمال یک هنرمند تبدیل شده باشند.
سلول شماره ۳۹۸
اردوگاه «در حاشیه» از اتاق های مختلفی تشکیل شده که مثل ادارات عنوان هر اتاق در قسمت بالایی درب آن نوشته شده است و کسی اینجا گم نخواهد شد. یک اتاق مشاوره دارد که خلافکاران محترم می آیند و مشکلات خود را مطرح می کنند، اتاق ورزش دارد که تنها شامل سه دستگاه بدنسازی می شود. کمی آن طرف تر اتاق ملاقات است که ۶ اتاقک دارد و از همین جا می توان فهمید این سریال مردانه گاهی هم زنانه می شود و قرار است همسران و سایر اعضای خانواده خلافکاران به سراغشان بیایند.
یک اتاق رییس هم دارد که براساس آن نمی توان ویژگی های روحی رییسش را حدس زد، روی دیوارهای اتاق رییس اردوگاه تابلوهای مختلفی از خطاطی به چشم می خورد اما روی میز آقای رییس سه گلدان وجود دارد که در میانشان کاکتوس ها بیشتر خودنمایی می کنند. این اتاق ظاهرا اولین قسمت داستان را رقم می زند جایی که پزشک نماهای بیمارستان حاشیه به همراه هومن صحرایی نزد آقای رییس داستان جرم هایشان را تعریف می کنند.
ادامه این راهرو به سلوهای انفرادی و چند نفره ختم می شود. سلول شماره ۳۹۸ یکی از اتاق های چهار نفره است، ساکنان این اتاق ها به گمانم از دانشجویان خوابگاه ها خوشبخت تر و مجهزترند. این اتاق که به چای ساز و یک دست فنجان رنگی مجهز است، کمد دارد و یک آینه با قاب بنفش از دیواره اتاق آویزان شده است.
رنگ درب سلول ها یکی در میان سبز و قرمز است، سلول های انفرادی هم مساحتی حدود دو در سه متر دارند و یک دریچه کوچک پنجره نما که در انتهایی ترین قسمت دیوار و در کوچکترین ابعاد خود ساخته شده است و می تواند تنها وجه مشترک سلول ها با زندان های دنیای واقعی باشد.
اتاق بازجویی، سالن غذاخوری و بهداری دیگر بخش های این اردوگاه را تشکیل می دهند. بازدید به پایان می رسد و فکر می کنم تنها یک قفسه کتابخانه کم دارد.
لباس ها هیچ نوع زندانی را در هیچ کجا و در هیچ زمانی تداعی نکند
سریال «در حاشیه» ۴۰ بازیگر دارد که تقریبا هر روز همه آنها حضور دارند لباس های خلافکاران اردوگاه آبی رنگ است که البته طراحی این لباس ها بر عهده خود مهران مدیری بوده است. در اتاق لباس می توان با شادی رستگار سرپرست لباس مجموعه «در حاشیه» صحبت کرد و او درباره ایده طراحی این لباس ها می گوید: نظر آقای مدیری بر این بود که لباس ها، هیچ نوع زندانی را در هیچ کجا و در هیچ زمانی تداعی نکند و اردوگاه با جایی نسبتی نداشته باشد. این آدم ها شیک هستند و از کفش استفاده می کنند و جنس پارچه ها به گونه ای در نظر گرفته شده است که این شیک بودن و نوعی براق بودن را به تصویر بکشد.
اتاق بعدی اتاق گریم است که طراحی هایی از گریم های پروژه های قبلی مدیری را هم می توان در آن دید. البته به نظرم در این سریال گریم ها بیشتر در «سبیل» ها می توانند نمود داشته باشند.
مهرداد شکرابی طراح گریمی که سال هاست با مهران مدیری کار می کند درباره طراحی چهره پردازی در این سریال می گوید: «در حاشیه» کاری رئال است که شخصیت های آن به امروز تعلق دارند بنابراین گریم ها به تغییرات چندانی نیاز ندارند.
وی درباره شیک و تمیز بودن چهره ها نیز توضیح می دهد: تلاش ما بر این بود که نوعی ته ریش برای اکثر خلافکاران داشته باشیم و چهره ها خیلی هم شیک نباشند اما باید ذایقه مخاطب را هم در نظر گرفت که علاقه داشته باشند کار را تماشا کنند.
ساعت حدود ۵ عصر است نصرالله رادش در یکی از اتاق های مجموعه در حال صحبت است. رکوردر را در دستانم می بیند و با خوشرویی بیان می کند که صحبتی ندارد و وقتی تلاش مرا می بیند و اینکه می پرسم چرا تمایلی برای صحبت ندارد سخنانی درباره نقش و بازی خودش و حرف هایی دیگر بیان می کند که چون در ساختار یک مصاحبه نیست، نمی توانم بنویسم.
کمی آن طرف تر در اتاقی دیگر سیامک انصاری نشسته است و با گوشی موبایل کار می کند. او هم همان ابتدا مرا از مصاحبه کردن منصرف می کند و می گوید ابتدا باید سریال پخش شود و بعد درباره نقشش یا مسایل دیگر حرف بزند. انصاری خیلی قاطع تر از شخصیت نقش هایی است که همیشه از او در سریال های مدیری دیده می شود. حدود ۱۳ دقیقه حرف می زند اما هیچ علاقه ای ندارد تا زمانیکه سریال روی آنتن نرفته است درباره سریال گفتگو کند.
در همین فاصله مهران مدیری کار را شروع کرده است و ابتدا با چند خلافکار آشنا می شوم و آنها از جرم هایشان می گویند.
مجرم اول: جوجه خلافکار
مجرم اول علی غلامی نام دارد، در حدود ۱۰ قسمت از سریال بازی کرده است و هنوز جرمش را نمی داند و خودش و جرمش را اینگونه معرفی می کند: جرمم هنوز مشخص نیست اما می دانم پدرم از سابقهدارهای خوب بوده که یخ قاچاق می کرده است.
غلامی تئاتری است و حضور در کار مدیری را یک معجزه می داند و درباره نقشش ادامه می دهد: من یک جوجه خلافکار و از طرفداران یکی از بزرگترین مجرمان اردوگاه هستم و نشانه اش هم داشتن یقه قرمز است. یکی از اصول ما در تیمی که داریم این است که تازه واردها را اذیت کنیم و از جمله ماجراهای اردوگاه اذیت کردن همین خلافکاران بیمارستان «حاشیه» است.
مجرم دوم: جرم مشخص نیست
مهدی عظیمی خلافکار دیگری است که یقه قرمز دارد و در این باره توضیح می دهد: هرکس این یقه ها را داشته باشد خطرناک تر است و جرمش سنگین تر، بنابراین باید بیشتر مواظب یقه قرمزها بود.
عظیمی با اشاره به واژه آش خوری که در سربازی به کار می رود از سختی های و شیطنت های این دوران می گوید و اضافه می کند: اتفاقاتی که در اردوگاه سریال «درحاشیه» اتفاق می افتد مختص یک زندان نیست بلکه از نوع دوران آش خوری است و می تواند به هر صنفی تعلق داسته باشد چون کشمکش هایی است که روابط بین آدم ها را دربرمی گیرد.
مجرم سوم : مدیر فوتبالی
هادی پیوند مجرم بعدی است او درباره جرمی که باعث شده است وارد اردوگاه شود توضیح می دهد: من یک مدیر فوتبالی هستم، کسی که همه زندگیش پول است و همه اطرافیانش را برحسب موقعیتی که دارند، می بیند. او با همه ارتباط دارد و هر جا لازم باشد با هرکسی از بزرگ ترین خلافکار زندان تا شخصیتی چون زهتاب کنار می آید.
وی درباره سایر مجرمان این اردوگاه که معمولا شخصیت های ناشناخته ای دارند توضیح می دهد: مدیری موقعیت ها را بیشتر به کسانی می دهد که شناخته شده نیستند و فکر می کنم قرار گرفتن اینها در کنار بازیگران فضای جالبی است.
مجرم چهارم: لو نمی دهد
به گزارش مهر، هومن رمضانی مجرم بعدی است که در برابر من روی یک صندلی قرار می گیرد اما درباره جرمش به همین میزان بسنده می کند که در اردوگاه در مراسم های گلریزان و آزاد کردن زندانیان ورود کرده و کمک می کند.
از دیگر کمک های این خلافکار خوب در اردوگاه وام گرفتن برای زندانیان است و مشکلات اقتصادی را رفع می کند.
مجرم پنجم: سابقه دار اردوگاه
حسین لعل متولد ۱۳۲۳ است و سال هاست که در این اردوگاه ساکن است، نقش کیومرث را دارد و خود را پیر زندان معرفی می کند، سابقه داری که جرم مشخصش را نمی داند.
به قسمت پایینی ساختمان که دکور اردوگاه را تشکیل داده است وارد می شویم. محل ضبط یکی از سلول های چهار نفره است. مدیری با طمانینه پشت مانیتور نشسته است. دو تخت در دو گوشه اتاق قرار دارند به گونه ای که سر هر چهار تخت در یک دوربین دیده می شود. نصرالله رادش در نقش سیروس تکراری و جواد رضویان در نقش زهتاب در دو تخت بالایی و مهران غفوریان در نقش بهروز عشقی و سیامک انصاری در نقش هومن صحرایی در دو تخت پایینی قرار گرفته اند. هر چهار نفر باید دراز کشیده خودشان را در حالتی حفظ کنند که در دوربین دیده شوند و برای این منظور مدیری گاهی میان سکانس ها از آنها می خواهد سرشان را بالاتر یا پایین تر بیاورند.
زهتاب در این صحنه نقش عاشقی را دارد که هم سلولی ها سعی می کنند او را منصرف کنند.
سیامک انصاری (هومن): آقای زهتاب عزیز خاصیت عشق تمنا و سوختن و خواستن است حتما که نباید همه به معشوقشون برسن.. اصلا در طول تاریخ کدامیک از عشاق به معشوقشون رسیده اند.
مهران غفوریان (بهروز): لیلی و مجنون.
انصاری: اون که افسانه است.
غفوریان: نه اون افسانه و داوود بود.
بهروز عشقی یا همان مهران غفوریان را با همان لحنی که در سریال «در حاشیه۱» دارد تصور کنید. با گفتن جمله اش همه یک باره می خندند و سیامک انصاری درواکنش به گفته غفوریان می گوید که حالا باید کل جمله اش را از ابتدا بیان کند.
در همین فاصله چند ثانیه ای چهار بازیگر با هم شوخی می کنند، مدیری می گوید، بریم. دستیارش سه، دو، یک می دهد و هومن دوباره در تلاشی دیگر سعی می کند به زهتاب بقبولاند که بپذیرد به معشوق نمی توان رسید. به واژه سوختن و ساختن که می رسد خودش عذرخواهی می کند و می خواهد دوباره جمله را بیان کند.
مهران شخصیتت مثل تولستوی است
مهران مدیری در همین زمان به غفوریان که روی تخت دراز کشیده است و آماده گفتن دیالوگ بعد از انصاری است با شوخی می گوید: مهران شخصیتت مثل تولستوی متین و عمیق و در حال متفکر است.
غفوریان کمی با میمیک صورتش بازی می کند و ژست دیگری به آن می دهد.
انصاری (هومن) مجددا دیالوگش را بیان می کند. غفوریان (بهروز) پاسخ می دهد: نه.. نه افسانه نبود... لیلی بود.
(اینجا برای من مشخص می شود که داوود را در دیالوگ قبلی بداهه گفته است.)
جواد رضویان (زهتاب) روی تخت و در رویایی دیگر است: نه شما در جریان نیستید... عمو غضنفر خودم با بیگم «خاتومب»...
خاتون را با لحنی ادا می کند که مورد سوال و جواب انصاری و غفوریان است، توضیح و تشریح آنها درباره کلمه «خاتومب» رضویان را به خنده می اندازد و می گوید که با شوخی ها نمی تواند جمله اش را ادامه دهد.
شوخی را کوتاهتر می کنند، مدیری از رضویان می خواهد ریتم صحبت را تندتر کند و بعد می گوید: بریم.
رضویان ادامه می دهد: نه شما در جریان نیستید، عمو غضنفر خودم با بیگم خاتومب... اونقدر عاشق هم بودند... دست همدیگر را گرفتن، در رفتن، رفتن به جنگل... ۱۳۷ نفر شرحه شرحه شدند، تیکه و پاره و کشته شدند اما الان اون ها دارند با هیچ، در جنگل زندگی می کنند ما هم که خاندان کلا تحصیلکرده اونها هم که عینهو دکتر ارنست دارند بچه هاشونو نگهداری می کنند.
انصاری: آقای زهتاب اون ها هم کار اشتباهی کردن عزیز من، بعد الان دوره زمونه هم فرق کرده بعد عشق شما هم یک عشق یه طرفه است.
در ادامه انصاری برای اینکه ثابت کند زهتاب و دختری که دوست دارد تناسبی با هم ندارند یک از ویژگی های او را نام می برد که با ورزش در ارتباط است و به دلیل لو رفتن داستان نمی توان گفت و بعد از او می پرسد که تا حالا از نزدیک لباس ورزشی دیده است؟
ورزش شبانه جواد رضویان در سلول
زهتاب: ندیدم چون انگیزشو نداشتم ولی از فردا ببین چی چی میشم.
غفوریان: من هم سال هاست می خوام از فردا صبح ورزش کنم.
انصاری: آخی تو از فردا شروع کن.
خنده شان می گیرد... بعد از هر بار کات شدن.. کمی هم با دیالوگ ها شوخی می کنند. مدیری با لحن انصاری می خندد و به دیالوگی از «باغ مظفر» اشاره می کند و با واژه «بریم» همه را به ادامه فرمان می دهد.
ضبط از دیالوگ رضویان آغاز می شود و او می گوید: نه من کار امروز و به فردا نمی اندازم... از همین الان شروع می کنم، هم قشنگ می شم، هم ورزشکار می شم، هم باسوات.
در همین حال از تخت پایین می آید، هم اتاقی ها به او یادآوری می کنند که خاموشی است و نمی تواند بیرون برود اما او با سرعت خارج می شود. دو نفر کت و شلوار پوشیده پشت در ایستاده اند و هنوز رضویان پایش را بیرون نگذاشته سوتی می زنند او را بلند کرده، به داخل می آورند و روی تخت می اندازند.
تقلای رضویان و دو نگهبان و جملاتی که رد و بدل می شود و می خواهد کسی به او دست نزند هم بازیگران و هم پشت صحنه را به خنده می اندازد. خنده بازیگران خنده مدیری را هم در پی دارد و می گوید «این قسمت کات ندارد» و می خواهد پیوسته ادامه دهند. اگرچه که هر بار با آوردن رضویان این واکنش ها تکرار می شود.
مدیری درحالیکه لبخندی به لب دارد خطاب به بازیگران می گوید: چقدر زمان هایی که شما چهار نفر در سکانس ها با هم نیستید، راحتیم و تند تند می توانیم صحنه ها را ضبط کنیم.
از نقد اجتماعی به نقدهای میان فردی
جای خود مدیری در این سکانس ها خالیست، او پشت مانیتورش نشسته است و تصاویر را وارسی می کند، در حدود ۱۴ قسمتی هم که تاکنون ضبط شده است او حضور نداشته است. بازیگران ثابت این کار تیپ هایی هستند که می دانند چه باید بکنند و مدیری کمتر به آنها توصیه می کند. او در پشت صحنه های سریال ها کمترین دیالوگ را با بازیگرانش دارد و باقی را اگر هم لازم باشد نزدیک رفته و به بازیگر بیان می کند. آنچه من به عنوان یک خبرنگار می بینم بیشتر سطح رویین کار است. حتی در فاصله کوتاهی میان گرفتن صحنه ها باید اتاق را ترک کنم و شاید صحبت ها و توصیه هایش در چنین زمان هایی مطرح می شود و اینگونه است که کارهای مدیری همیشه از حساسیت های خاصی برخوردار است.
در این سری از «در حاشیه» علی اوجی که نقش یک وکیل را بازی می کرد و محمدرضا هدایتی که نقش نگهبان بیمارستان حاشیه را داشت نیز حضور ندارند و بار عمده بازی نقش ها در اردوگاه را بازیگران کمتر شناخته شده بر دوش می کشند.
امیرمهدی ژوله سرپرست نویسندگان سریال «در حاشیه» آخرین نفری است که می توانم با او صحبت کنم که درباره این سریال و ویژگی های آن، بیان می کند: ما تنها چهار شخصیت اصلی سریال را به این اردوگاه آوردیم و اینجا کار فضایی کاملا متفاوت با سری اول دارد. در این سری جنس شوخی ها و کمدی ها متفاوت تر است و از نقد اجتماعی بیشتر به کمدی های مرتبط با نقد روابط میان فردی می رسد. یک ویژگی این سریال این است که از لحن کاریکاتورگونه که در فضای بیمارستان به دلیل تلخی آن فضا داشتیم، خارج شده و جنس شوخی ها متفاوت شده است.
درهای اردوگاه به رویم بسته می شود؛ اردوگاهی که هنوز معلوم نیست نامش چیست.
دیدگاه تان را بنویسید