وقتی تلویزیون از درک زندگی ۳۰ سال قبل عاجز است/ گاف هایی که در کیمیا اتفاق افتاد/ داستان کیمیا ارزش دنبال کردن را دارد

کد خبر: 462076

از همه‌ی این‌ها که بگذریم، به داستان کیمیا می‌رسیم. داستانی که تا همین‌جا خیلی خوب و با ریتم مناسبی پیش رفته است. شاید اولین حسن کیمیا این باشد که نه‌تنها عجله‌ای برای لو دادن ماجراها ندارد، بلکه در یک بسترِ منظم، داستان را روایت می‌کند.

سرویس فرهنگی فردا- جابر خرم نیا ؛ شاید دیگر برای هیچ کارگردان و هنرمندی پوشیده نباشد که مخاطبان امروز سینما و تلویزیون در ایران، به‌شدت به سوژه‌های دهه‌ی پنجاه و به‌ویژه دهه‌ی شصت علاقه نشان می‌دهند. این موضوع شاید ریشه در احساسات نوستالژیک جامعه‌ی امروز ایران داشته باشد. اما گذشته از آن انگار یادآور سبکی از زندگی اجتماعی یک جامعه است که از مرور آن در دنیای مجازی شده‌ی امروز لذت می‌برد. ازنظر زمانی، پرداختن به موضوع دهه‌ی پنجاه و شصت در ایران کار بسیار دشواری است. اینکه بتوان نماها و صحنه‌ها را بخصوص در فضای بیرونی شبیه آن روزها کرد بسیار سخت است و در این زمینه نمی‌توان به این زودی‌ها به ساخت شهرک‌های سینمایی ویژه و توسل به جلوه‌های ویژه امیدوار بود. اتفاقی که در سینمای هالیوود در رابطه با ساخت فیلم‌های موضوع دهه‌ی هفتاد و هشتاد میلادی خیلی حرفه‌ای و بی‌عیب و نقص رخ می‌دهد.

نقدهایی که همیشه وارد است

چه درباره‌ی سریال کیمیا و چه در رابطه با سریال‌های مشابهی که در فضای زمانی پهلوی دوم و سپس دهه‌ی شصت ساخته می‌شود یک نقد مهم وارد است. و آن‌هم اینکه سازندگان این سریال‌ها زحمت مطالعه در سبک زندگی و اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه‌ی ایرانی را به خود نداده‌اند. برای مثال خیلی سخت بود که در سبک زندگی یک خانواده‌ی روستایی محروم در فضای زمانی دهه‌ی سی خورشیدی در سریال «گذر از رنج‌ها» بتوان دیس میوه و پذیرایی ولو ساده به سبک امروزی را قبول کرد. علت این موضوع عدم شناخت زندگی روستایی ایران در آن دوره است و سازندگان این سریال زحمت مطالعه و پژوهش را به خود نداده بودند. در مقابل آن شاید بتوان گفت که سریال «پس از باران» درک مناسب‌تری از زندگی روستایی در دوران پهلوی دوم داشته است. همین‌طور سریال‌های دیگری مانند سریال «ارمغان تاریکی»، که در فضای سال‌های دهه‌ی شصت ساخته شد هم، نتوانسته بود یک درک مطلوب از سبک زندگی، مناسبات اجتماعی و وضعیت فرهنگی-اقتصادی جامعه در آن دوره داشته باشد. بخصوص که اکثر این فیلم‌ها گرفتار ظاهری بودند که در فیلم و سریال سازی دهه‌ی شصت و هفتاد یک بیماری دردآور بود. خانواده‌های ساده و بی‌آلایش دهه‌ی شصت و هفتاد مجبور بودند در فیلم‌ها و سریال‌ها، نمایشی از خانواده‌هایی را تماشا کنند که شباهتی به زندگی آن‌ها نداشتند. خانواده‌هایی که خانه‌شان مبله بود، خانواده‌هایی که قطعاً دارای یک اتومبیل بودند و خانواده‌هایی که منزلشان مجهز به امکاناتی مانند تلفن بود. همان روزها هم تحمل این خانواده‌های نمایشی در فیلم و سریال‌ها برای جامعه‌ی دهه‌ی شصت سخت و آزاردهنده بود. حالا فکرش را بکنید که فیلم‌سازان امروز هم، به‌جای مطالعه و پژوهش درباره‌ی زندگی مردم، به استناد نوع معرفی خانواده‌ها در فیلم‌های ساخته شده‌ی دهه‌ی شصت و هفتاد، به ساخت فیلم و سریال اقدام می‌کنند. در سریال کیمیا، در خرمشهر، دوربین وارد هر خانه‌ای که می‌شود، هم آیفون وجود دارد، هم تلفن هست و هم مبل! جالب است پدیده‌ی کولر هم گاهی حضور دارد. در تهران‌هم همین وضع تکرار می‌شود. ملت روی تختخواب می‌خوابند، خانه‌ها آیفون دارد، مبله است و همه در خانه‌شان تلفن دارند. انگار یادمان رفته یکی از شیرینی‌های دهه‌ی شصت همین تلفن بود. از هرچند خانوار یکی تلفن داشت و مجبور بود در نقش تلفنخانه‌ی همسایه‌ها ایفای نقش کند. خانواده‌ای که تلفن داشت به همین سبب، آشنایی مستقیم با تمام اقوام همسایگان داشت و شبکه‌ی خانوادگی آن‌ها را به‌خوبی می‌شناخت! سریال کیمیا هم گرفتار بیماری تکراری باقی فیلم و سریال‌های مشابه شده است. روایتی از سبک زندگی امروز، در قالب زمانی دهه‌ی پنجاه و شصت.

گریم‌ها و لباس‌هایی که هنوز هم برایشان فکری نکردیم

در فیلم‌سازی با موضوع دوره‌ی پهلوی دوم یک موضوع مهم وجود دارد. و آن‌هم نشان دادن خانم‌هایی است که شخصیتشان در فیلم باید نشان‌دهنده‌ی زنان بی‌حجاب آن زمان باشد. این کار در موضوع زمانی پهلوی اول ساده است. سبک لباس پوشیدن زنان آن دوره با انواع و اقسام کلاه‌ها پیوند خورده و زیرپوشش این کلاه‌ها می‌توان در فیلم این شخصیت‌ها را نشان داد و به تصویر کشید. اما برای عینیت بخشیدن به شخصیت زنان بدحجاب دوره‌ی پهلوی دوم، بخصوص در دهه‌ی پنجاه یک مشکل اساسی وجود دارد. سبک لباس پوشیدن مردم تغییر کرده است، کلاه استقبال عمومی ندارد. اما همچنان در فیلم‌های ما برای نشان دادن آن‌ها از فناوری کلاه! استفاده می‌شود؛ که بیشتر در ذهنمان تصویر انجمن نسوان در عهد رضاخان یا تصویر زنان اروپایی انتهای قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم را تداعی می‌کند. تنها انتخاب فیلم‌سازان ایرانی دراین‌باره استفاده از مقنعه‌ی خلیجی، یک‌جور کلاه زنانه‌ی بی‌ریخت و اعصاب خورد کن و یک شال است. ترکیبی که کلاً شخصیت‌های خودش را از فضای زمانی داستان جدا می‌کند. باعث می‌شود در ذهن بیننده شخصیت‌ها باورناپذیر باشند. اینکه حالا چرا برای نشان دادن شخصیت این نوع از زنان از طرح‌های دیگر و جایگزین استفاده نمی‌شود، شاید علتش این باشد که در بحث طراحی گریم و طراحی لباس هم، تمایلی به مطالعه و پژوهش برای یافتن بهترین راهکار وجود ندارد و از همان تجربه‌ی گذشتگان استفاده می‌شود. البته مشکلات دیگری هم در گریم بازیگران کیمیا وجود دارد. مثلاً اینکه در عرف خانواده‌های ایرانی آن دوره، آرایش صورت و بخصوص دست‌کاری ابروها برای دخترها نه‌تنها موردپسند نیست که حتی مذموم نیز هست. اما دخترخانم‌های دبیرستانی سریال که از متن خانواده‌های سنتی و مذهبی هم هستند، هم آرایش دارند و هم از جدیدترین متدهای آراستن ابرو بهره برده‌اند. چهره‌ی سبزه‌ی مردم آبادان و خرمشهر هم که کلاً تبدیل به گریم تیره و سیاه شده است.

داستانِ بازی‌ها

از همه‌ی این‌ها که بگذریم، به داستان کیمیا می‌رسیم. داستانی که تا همین‌جا خیلی خوب و با ریتم مناسبی پیش رفته است. شاید اولین حسن کیمیا این باشد که نه‌تنها عجله‌ای برای لو دادن ماجراها ندارد، بلکه در یک بسترِ منظم، داستان را روایت می‌کند. جزئیاتی که باید بیننده از آن‌ها مطلع شود، به‌موقع به اطلاع بیننده می‌رسد. همچنین تا اینجای کار سریال توانسته جذابیت و کشش خود را حفظ کند و درعین‌حال درروش گره انداختن ماجرا مانند برخی سریال‌های دیگر با اعصاب بیننده بازی نکند. البته مخاطب هم می‌تواند به‌خوبی باشخصیت‌های سریال ارتباط برقرار کند، آن‌ها را بشناسد و در مورد آن‌ها به پیش‌بینی بپردازد. فرخ، همسرش، کیمیا و کیوان شخصیت‌های کاملاً مشخصی دارند که برقراری ارتباط با آن‌ها سخت نیست. اما در معرفی برخی شخصیت‌ها و دادن کدهای مثبت یا منفی اهمال شده است. برای مثال آرش خیلی تابلو پالس‌های منفی از خود صادر می‌کند. یعنی یک‌جورهایی نشان می‌دهد که یا وابستگی خاصی به دستگاه امنیتی رژیم شاه دارد یا اینکه واقعاً یک‌چیزش می‌شود. همین‌طور شخصیت آن جوان انقلابی که می‌خواست شهرام را ترور کند، درگیر یک دوگانگی عجیبی است که هم می‌تواند به چریک‌های مسلمان انقلابی نزدیک باشد و هم می‌تواند گرایش چریک‌های مجاهدین خلق (منافقین) را در خود داشته باشد. این دوگانگی به وجود آمده در شخصیت او، اگر در سریال اتفاقی باشد و قرار باشد او به همین سادگی در داستان سریال حضورداشته باشد، یک فرصت ازدست‌رفته تلقی می‌شود و اگر این دوگانگی حاصل یک فکر و طراحی در فیلم‌نامه باشد، جای تحسین خواهد داشت. درهرحال در مورد شخصیت‌های مشکوک باید منتظر قسمت‌های آینده بود. بازی‌ها هم تا اینجای کار خوب و مناسب باشخصیت‌های سریال بوده‌اند، اما «مهراوه شریفی‌نیا» هنوز نتوانسته در سریال بازی موفقی را از خود نشان دهد. برای مثال عکس‌العمل او هنگامی‌که با مادرش جهت خداحافظی با فرخ بیرون آمده بودند و مرد ساواکی برای تعقیب فرخ دنبال او رفت کاملاً نچسب و مصنوعی بود. یا صحنه‌ی اولین برخورد کیمیا و آرش، آن‌قدر بی‌روح بود که باید گفت شریفی‌نیا نتوانست ذره‌ای حس خوشحالی یا تعجب از اولین ملاقات خود با آرش را به بیننده منتقل کند. اما از انصاف نباید دور داشت که صحنه‌هایی هم بود که مهراوه شریفی‌نیا در آن‌ها به‌خوبی حاضر شد. مانند حس ترس و غم او پس از شلیک به شهرام. البته هنوز اظهارنظر در مورد بازی‌ها در سریال زود است و این سریال طولانی قرار است مدت‌ها میهمان خانه‌ی بینندگان شبکه‌ی دو باشد و طبیعتاً تا مدت‌ها هم محل بحث خانواده‌هایی که سریال تماشا می‌کنند. اما هرچه هست، داستان کیمیا و اتفاقات دهه‌ی پنجاه ارزش این را دارد که برای یک ساعت گوشی موبایلمان را کنار بگذاریم و بجای کلنجار رفتن شبانه با فضای مجازی، سریالی را ببینیم که حداقل تا اینجا داستانش ارزش دنبال کردن را داشته است.

سوتی‌هایی که می‌شود نادیده گرفت

فراموش نکنیم که فیلم‌سازی در فضای زمانی دهه‌ی پنجاه و شصت در ایران کار سختی است. ما هنوز برای این کار هیچ شهرک سینمایی مخصوصی نساخته‌ایم، ایده‌ای هم نداشتیم جز اینکه شهر و فضاهای واقعی بیرونی را شبیه آن روزها کنیم. حالا اگر این وسط یک پراید از خیابان پشتی رد شود یا تیر چراغ‌برق‌ها امروزی باشد، یا اینکه نتوان علمک‌های گاز را مخفی کرد یا تابلوهای جاده‌ها نو و جدید باشند و هر چیز دیگری قابل‌چشم‌پوشی است. با توجه به نوع امکانات باید فیلم‌سازان را بخشید. اما همه‌ی این‌ها خارج از توان کارگردان و منشی صحنه و باقی عوامل نیست. تبلیغات همراه اول در فروشگاه را خیلی راحت می‌شد مخفی کرد. یا در مورد شکل چادر عربی می‌شد یکی دوتا فیلم دید یا به آرشیو عکس‌های آن دوره مراجعه کرد. همچنین سخت نبود اگر عوامل فیلم یک سرچ می‌کردند تا بفهمند در دوره‌ای که برخی از شهرستان‌های محروم کشور حتی یک متر جاده‌ی آسفالت نداشتند، آخر پشت‌بام خانه‌ها چطور می‌توانسته ایزوگام باشد؟ اگر همه‌ی مسائل در نمای بیرونی دست سازندگان سریال نیست، اما حداقل جزئیاتی هست که سازندگان کیمیا می‌توانستند دقت بیشتری در آن‌ها بکنند تا حداقل تعداد تصاویر مشکوک را کاهش بدهند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت