امیرالمومنین(ع) به کدام شاعر گفت برای پسرم مرثیه بگو؟
محتشم کاشانی شبی در عالم رویا به خدمت حضرت امیرالمومنین علی (ع) رسید. امام به او فرمود: چرا در مصیبت برادرت مرثیه میگویید اما برای فرزندم حسین (ع) مرثیه نمیگویید؟ عرض کرد: یا امیرالمومنین! مصیبت حسین (ع) خارج از حد و حصر است.
حال در این گزارش در نظر است به معرفی یکی از مشهورترین عاشوراییسرایان که همه با اشعار او آشنا هستند بپردازیم. «محتشم کاشانی» با ترکیببند معروف «باز این چه شورش است که در خلق عالم است...» در اولین گام معرفی خواهد شد.
سیدکمالالدین علی، ملقب به «شمسالشعرای کاشانی» و «حسانالعجم» متخلص به «محتشم» شاعر بلندآوازه آغاز قرن دهم هجری، در حدود سال 905 هجری قمری در کاشان چشم به جهان گشود. وی در نوجوانی به مطالعه و تحصیل علوم دینی و ادبی معمول پرداخت و در کنار علم آموزی به حرفه «شَعربافی» روی آورد که در برخی اشعارش به این حرفه خود اشاره میکند:
پیش از این کز شاعری حاصل نمیشد یک شعیر
وز ضرورت کرده بودم «شَعربافی» را شعار
محتشم در جوانی به دربار شاه طهماسب صفوی راه یافت و قصاید و غزلیاتش مورد لطف شاه قرار گرفت و اشعاری در مدح سلاطین و شاهزادگان صفوی به ویژه شاه طهماسب و فرزندان او سرود.
محتشم پس از مدتی در زمره نامآورترین شعرای عصر خود قرار گرفت و با توجه به معتقدات دینی خود و احساسات شیعی دربار صفوی که درصدد تقویت و گسترش مذهب شیعه بودند به سرودن اشعار مذهبی و مراثی اهل بیت (ع) روی آورد که در نوع خود تازه و بیبدیل بود. سرآمد آنها ترکیب بند مشهور او در دوازده بند در سوگ سالار شهیدان حسین بن علی (ع) مرثیهسرای پس از خود ایجاد کرد.
ترکیببند عاشورایی محتشم از جایگاه منحصر به فردی برخوردار است و میتوان او را به واسطه سرودن این اثر، معروفترین شاعر مرثیهگوی ایران دانست که برای اولین بار سبک جدیدی در سرودن اشعار مذهبی- عاشورایی به وجود آورد.
درباره چگونگی سروده شدن ترکیب بند محتشم درباره امام حسین (ع) مدرسی تبریزی نقل میکند: محتشم پس از وفات برادرش عبدالغنی، مراثی بسیاری درباره او میگفت تا شبی در عالم رویا به خدمت حضرت امیرالمومنین علی (ع) رسید. امام به او فرمود: چرا در مصیبت برادرت مرثیه میگویید اما برای فرزندم حسین (ع) مرثیه نمیگویید؟ عرض کرد: یا امیرالمومنین! مصیبت حسین (ع) خارج از حد و حصر است و لذا آغاز سخن را پیدا نمیکنم فرمود: بگو:
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»
و در نقلی آمده است که محتشم از خواب بیدار میشود و شروع به سرودن میکند تا اینکه میرسد به این مصراع: «هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال» و متحیر میماند که در مصراع بعد چه بگوید که شایسته مقام حضرت ربوبی باشد تا اینکه باز مدد غیبی شامل حالش میشود و شبی در خواب حضرت ولی عصر (عج) را زیارت میکند و آن حضرت به او میفرماید: بگو:
«او در دل است و هیچ دلی نیست بیملال»
پس بیدار شده و آن بند را به پایان میبرد.
باری، سرانجام مرثیه شگفتانگیز محتشم در رثای سالار شهیدان حسین بن علی (ع) در قالب ترکیببندی شامل دوازده بند متولد شد و تحسین همگان را برانگیخت و از همان ابتدا مورد توجه خاص و عام قرار گرفت.
محدث قمی درباره محتشم مینویسد: «محتشم شاعر، صاحب مراثی معروفه که در جمیع تکایا و مجالس ماتم اباعبدالله الحسین (ع) بر در و دیوار آن نصب شده است و گویا که از حزن و اندوه آن اشعار نگاشته شده یا از خاک کربلا سرشته شده است به هر جهت این اشعار مثل مصیبت حضرت اباعبدالله (ع) به هیچ وجه مندرس نمیشود و این کشف میکند از عظمت و بزرگی مرتبت و کثرت معرفت محتشم.»
ترکیببند محتشم از زمان سرایش تا کنون صدرنشین مراثی است و با گذشت زمان، لطف خود را از دست نداده است پس از محتشم شاعران بسیاری به استقبال از او ترکیببندهایی زیبا سرودند که هر یک از امتیازاتی برخوردار است و همه آنها تحت تأثیر صفای باطن و سوز و گداز محتشم، سفرهنشینان خوان کرم سالار شهیدان حسین بن علی (ع) شدهاند.
محتشم کاشانی در سال 996 هجری قمری درگذشت و مدفن وی در محلهای در کاشان به نام «محله محتشم» زیارتگاه دوستان و محبین اهل بیت (ع) است.
بند اول از دوازده بند محتشم
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بى نفح صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامى ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جاى ملال نیست
سرهاى قدسیان همه بر زانوى غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزاى اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پروردهی کنار رسول خدا حسین
بند دوم از دوازده بند محشتم
کشتى شکست خورده طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار برو زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابى به غیر اشک
ز آن گل که شد شگفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمى که لشکر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
برای مطالعه بیشتر پیرامون محتشم کاشانی و شاعرانی که در استقبال از محتشم کاشانی ترکیببند عاشورایی سرودهاند به کتاب « محتشمنامه » مراجعه کنید.
دیدگاه تان را بنویسید