«فرنگیس»؛ زنی که با تبر سرباز عراقی را کشت!
فرنگیس نه داستان قهرمان های افسانه ای است و نه دست نیافتنی، فرنگیس قصه دخترکی است که در «آوه زین» بزرگ شده و هنوز ده سالش نشده بود که قرار شد عروس مردی از خانقین شود که با پا در میانی بزرگ خاندان، منتفی شد.
سرویس فرهنگی فردا _ مهدیس میرزایی : کتاب را که باز می کنی، به یکباره اندوه و سرافرازی ، توامان تو را فرا می گیرد. صفحات را که ورق می زنی از آوه زین به گور سفید می رسی و بعد سفر آغاز می شود. سفری طولانی با مشقاتی که قرار است از زبان فرنگیس روایت شود.
فرنگیس نه داستان قهرمانهای افسانه ای است و نه دست نیافتنی، فرنگیس قصه دخترکی است که در آوه زین بزرگ شده و هنوز ده سالش نشده بود که قرار شد عروس مردی از خانقین شود که با پا در میانی مردی که بزرگ خاندان بود، منتفی شد.
فرنگیس، یکی از زنان غیور ایران است که داستان آن به قلم مهناز فتاحی به رشته تحریر در آمده است، چه بسا زنان بسیاری از منطقه غرب و جنوب و یا هر کجای ایران اسلامی چنین دل بزرگی داشته اند که فرنگیس نماینده آنها است.
زیاد اهل مصاحبه نبوده و نیست، اما اصرار های نویسنده، هم زبانی و همشهری بودن آن دو باعث می شود که دل فرنگیس نرم و راضی به مصاحبه شود.
مهناز فتاحی نویسنده کتاب در گفت و گو با خبرنگار فردا با اشاره به قصه فرنگیس می گوید: ابتدا فرنگیس برای انجام مصاحبه سخت مقاومت می کرد و همچنین زیاد علاقه نداشت مردم روستا متوجه این موضوع شوند، چون مردم روستا شاید فکر می کردند، این رفت و آمدها و مصاحبه ها باعث ساپورت مالی وی می شود. علاوه بر این حجب و حیایی که فرنگیس داشت، باعث شده بود که از بازگو کردن خیلی از مطالب و اتفاقات پرهیز کند.
اما سرانجام فرنگیس تن به مصاحبه می دهد و قصه از کودکی وی آغاز می شود. صفحات اول کتاب به بازی های کودکانه و آرزوهای فرنگیس می گذرد، آرزوی رفتن به چم امام حسن.
در ادامه فصل یکم، نویسنده با قلم روانی که در جای جای کتاب دیده می شود از ازدواج راوی در ده سالگی در خانقین خبر می دهد که با مخالفت "گرگین خان" بزرگ فامیل خانواده از این کار منصرف می شود.
خاطرات ریز و درشت "فرنگ"
فرنگیس که به زبان محلی به آن "فرنگ" گفته می شود خاطرات ریز درشت خود را بازگو کرد است و این یکی از نقاط مثبت کتاب محسوب می شود. زیرا تمام روحیات و حالات کودکی خود را به یاد داشته و از آنها سخن به میان آورده است.
یکی دیگر از ویژگی هایی که می توان به ان اشاه کرد و کمتر در عرصه ادبیات دفاع مقدس رخ داده است، پرداختن به منطقه غرب به این شکل و شیوه است. بدین منظور که در این کتاب به خوبی نشان داده شده است که روستاهای غرب کشور با آغاز جنگ تحمیلی درگیر این موضوع بوده اند و چگونه مردمان آن در این مدت هشت ساله آواره شده اند. این آوراگی در کلمه به کلمات فرنگیس به عنوان راوی کتاب دیده می شود. همچنین در کنار این آوارگی می توان به غیرت زنان و مردان روستا اشاره کرد که چگونه برای بازگشت به خانه و ساختن آن بی تاب بودند.
در بیشتر کتب مربوط به دفاع مقدس بیشتر به کلان شهر ها و محیط شهری پرداخته شده است، اما همانطور که شرح آن رفت، این کتاب به خوبی اوضاع یک منطقه کوچک در غرب که جنگ گریبانگیر آن شده پرداخته است و همین باعث شده تا مخاطب تا انتهای داستان با راوی همراه باشد.
مهناز فتاحی نویسنده کتاب فرنگیس
استفاده از کلمات کردی نیز در کتاب، یکی دیگر از ویژگی های مثبت است. "دالگه، براگم، گلونی، و ... " کلماتی هستند که نویسنده برای القا بیشتر از آنها استفاده کرده است. اما در صفحاتی از کتاب معنی برخی از واژه ها از قلم افتاده است . فتاحی در این رابطه می گوید: من تمام کلمات را معنی کرده بودم. اما شاید در بخش ویراستاری از قلم افتاده باشد. تمام توضیحات کلمات در پاورقی صفحات نوشته شده است، اگر قرار بود در صفحه نوشته نشود، باید حتماً در انتهای کتاب از چنین فرهنگ نامه ای استفاده می شد.
قهرمان پروری در فرنگیس
علت مهم پرداختن به داستان فرنگیس در قالب یک کتاب، شجاعت وی در همه امور زندگی و به طور خاص مواجه با سرباز عراقی و کشتن آنها با تبر است. داستانی که تحسین هر خواننده و شنونده ای را بر می انگیزد. اما در کتابی که فتاحی آن را قلم زده است خیلی کمرنگ به این موضوع پرداخته شده است و نویسنده به سادگی از کنار آن می گذرد.
فتاحی در پاسخ به این سوال که چرا این موضوع به صورت پررنگ تر در کتاب جلوه نکرده است، نظری متفاوت را ارائه می کند و می گوید: البته باید به این نکته توجه کرد که فرنگیس کارهای بزرگتری انجام داده است. مثلاً زمانی که بمباران شدید هوایی در شب اتفاق می افتد و جاری وی درد زایمان دارد. فرنگیس در مینی بوس فرزند وی را به دنیا می آورد. رعب و وحشتی که در آن زمان رخ داده، قابل وصف نیست. اما خوب همه فرنگیس را به خاطر کشتن سرباز عراقی می شناسند.
در واقع ماجرای تبر یکی از دهها ماجرایی است که برای فرنگیس رخ داده. یا زمانی که بمباران اتفاق افتاده و قهرمان، همسر برادر فرنگیس به شهادت رسیده و وقتی فرنگیس می خواهد وی را بلند کند متوجه می شود مغز قهرمان در دستهایش است، این در حالی است که خود فرنگیس باردار بوده و وضعیت مناسبی نداشته. اما باز با همان حال به مجروحین کمک می کند و با چنین صحنه هایی روبرو می شود.
روایت فرنگیس از اتفاقاتی که رخ داده، بسیار خلاصه بود. در این بین من نیز تلاش می کردم که به گفته های وی امین باشم.
فرنگیس در کتاب به عنوان یک قهرمان معرفی شده است دیگر شخصیت های کتاب به نوعی در سایهی آن قرار گرفته اند. برای مثال در صفحات ابتدایی کتاب تا فصل دوم و حتی بعد تر از خواهرو برادرهای فرنگیس حرفی به میان نمی آید و مخاطب در ابتدای امر به فرزند ارشد بودن وی گمان می کند، در صورت یکه چنین نیست. یا زمانی که ازدواج می کند، نقش همسر وی به عنوان مرد خانه بسیار کمرنگ است و به نوعی سلطه فرنگیس بر زندگی و همسر را نشان می دهد. بر خلاف نظر نویسنده به عنوان یک مخاطب، فتاحی در این خصوص می گوید: خوب فرنگیس، بچه ای بود که بسیار نزد پدر و مادرش عزیز بود. در واقع وی برای پدرش تمام دنیا بود تا جایی که به او می گفت تو برادر و همشتیبان من هستی. به همین دلیل فکر کردم ابتدا باید فرنگیس و دنیای وی شناخته شود و بعد به معرفی خانواده و فضای آن ورود پیدا کنیم.
اما واقعتیت فرنگیس همین است. جذبه خاصی در او وجود دارد. وی از قدرت فرماندهی بالایی برخوردار است و همین باعث شده تا دیگران تسلیم قدرت او باشند. وی برخورد، منش و فرمانده ای خاصی دارد که سبب می شود دیگران وی را بپذیرند.
در مصاحبه هایم خانمی می گفت :" فرنگیس مردِزا". یعنی فرنگیس مرد زاییده شده است، مثل مرد زندگی کرده است. کسی که دوشادوش پدرش از کودکی در مزرعه کار کرده و وقتی هم ازدواج می کند، دست از کار نمی کشد. همین باعث شده است وی از کودکی مدیریت را بیاموزد. اما نباید فراموش کرد که در عین برخوردهای قوی، وی همیشه حرمت و احترام بزرگترها و همسرش را نگه داشته است.
در این کتاب علاوه بر معرفی فرنگیس به عنوان زنی شجاع و قهرمان، مظلومیت منطقه و مردمان آن هم بازگو شده است.
فقر در زمینه مستندات
همچنین یکی دیگر از نقاط قوت کتاب که نویسنده از آن به خوبی بهره گرفته است مصاحبه با افراد و اهالی روستا بوده است. از آنجایی که به گفته نویسنده فرنگیس بسیار خلاصه صحبت می کرده است، این کار برای تکمیل اطلاعات بسیار مفید واقع شده است. همچنین نویسنده در مقدمه کتاب در این باره می نویسد: اما قسمت سخت تر کار زمانی بود که فهمیدم در بخش مستندات مدارک چندانی در دست نیست. فقر و جنگ دست به دست هم داده بود تا فرنگیس هیچ تصویری از کودکی و جوانی خود نداشته باشد. حتی برادرهای رزمنده اش نیز فرصت داشتن عکس را نداشته اند.
فرنگیس می گفت در کودکی آنچه برای مردم محروم ما مهم بود، سیر کردن شکم بچه ها بود و ما از کمترین امکانات محروم بودیم، چه برسد به عکس گرفت. در زمان جنگ هم آنقدر آواره شدیم و در به دری کشیدیم که یادگاری برایمان جا نماند. به هر حال مستندات به سختی جمع شد. حتی وقتی به مسئولین مختلف شهر مراجعه کردم نتوانستند همکاری لازم را داشته باشند. آنچه از مستندات در این کتاب آمده است بیشتر به خاطر حمایت های مردم محلی بوده است.
روایت زندگی کنونی فرنگیس در فصل آخر
یکی دیگر از ویژگی های کتاب خاطره فرنگیس که به صورت داستان نوشته شده است، فصل آخر و روایت زندگی کنونی راوی است که کمتر در ادبیات دفاع مقدس به چشم می خورد و بیشتر در تاریخ شفاهی کاربرد دارد. اما نویسنده با زیرکی زندگی کنونی فرنگیس را نیز روایت کرده است. و در ان ضمن بیان مشکلات خانواده های درگیر جنگ، به انتقاد پرداخته است.
برای مثال، یکی از برادران فرنگیس به نام جمعه بر اثر انفجار مین که دشمن در زمان تصرف منطقه در آنجا کار گذاشته بود به شهادت می رسد. اما بنیاد شهید منطقه ، وی را جزء شهدا محسوب نکرده است.
در اینجا می توان به مشکل بزرگ منطقه پی برد که همچنان و تا به امروز نیز جان مردم منطقه را می گیرد و آن " مین" هایی است که توسط دشمن در زمین کار گذاشته شده است و در پاکسازی و خنثی سازی دیده نشده است. فتاحی حتی در روز مصاحبه با فردا نیوز از زخمی شدن یکی از اهالی منطقه خبر داد که خبر آن در روزنامه به چاپ رسیده بود.
در ادامه راوی از سفر مقام معظم رهبری سخن به میان می آورد که :
رهبر انقلاب ابتدا با خانواده های شهید کشوری، شهید شیرودی و شهید پیچک صحبت کرد و بعد همراه با سرداران به طرف من آمد.
- سلام
- سلام رهبرم
- ایشان چه کسی هستند؟
سردار عظیمی گفت: " فرنگیس حیدرپور! شیرزن گیلان غربی که با تبر یکی از عراقی ها را کشت و سرباز عراقی دیگری را اسیر کرد."
رهبر با حرف های سردار عظیمی تکرار کرده و گفتند: بله. همان که سرباز عراقی را کشت و دیگری را اسیر کرد. احسنت.؟
آب دهانم را قورت دادم و گفتم: " خوشحالم که رهبرم به گیلانغرب آمدی . قدم روی چشم ما گذاشتی. شهرمان را نورباران کردی".
لبخند زد و گفت: "چطور این کار را انجام دادی؟ وقتی سرباز عراق را کشتی نترسیدی؟" گفتم:" با تبر توی سرش زدم. نه نترسیدم". خندید و گقت:"مرحبا! احسنت! زنده باشی".
منتظر ماند تا اگر حرفی هست بگویم. با خودم گفتم دردها و رنج های من اگر چه زیاد هستند اما بگذار درد مردمم را بگویم.
گفتم:" رهبرم! گیلانغرب از شما انتظار دارد که به آن بیشتر رسیدگی کنند. مردم محروم هستند و امکانات گیلانغرب خیلی کم است".
در جایی دیگر از کتاب نیز به حقوق ماهانه 200 هزار تومنی فرنگیس اشاره می کند که رد سال 1393 برای وی مقرر شده است.
در پایان کتاب نیز عکس هایی از فرنگیس و برادر هایش ضمیمه شده است.
می توان گفت جای خالی کتابی مانند فرنگیس در ادبیات دفاع مقدس به خوبی دیده می شد. زیرا نقش زنان خصوصا در غرب و همچنین در جایی غیر از کلانشهر نادیده گرفته شده بود. امید است شاهد نوشتن کتبی با این فضا در ادبیات دفاع مقدس بیشتر شود.
دیدگاه تان را بنویسید