دیشب خندوانه دل ها را لرزاند!

کد خبر: 447939

نگاه‌هایی پر از حرف و گاه درد، دست‌هایی لرزان و لب‌هایی که بعضی‌هایشان خنده را آن طرف مرز جا گذاشته‌اند، دیشب خندوانه را به همراه کلی دل، لرزاندند.

باشگاه خبرنگاران: خندوانه دیشب یه فرق بزرگ با شبای قبل داشت، کنار همه خنده‌هایی که روی لب‌ها آورد دل‌هایی رو هم تکون داد تا بیشتر یه یاد اونایی باشیم که از سلامتی و جونشون گذشتن تا من و شما اینجا بخندیم، کسایی که بعضی‌هاشون برگشتن اما خودشون لبخندشون رو جا گذاشتن و شدن جانباز اعصاب و روان... . کسانی که به قول جوان آن روز که می‌رفتن، هیچ کس نپرسید پدرتو بیشتر دوست داری یا وطنت رو، همسرت یا آزادیتو؟ چون جوابش برای این دریا‌دلان مشخص بود. شادی برنامه دیشب هم‌ به تمام این عزیزان تعلق گرفت و بعد از مقداری صحبت که دِین مارو به اون‌ها یادآوری می‌کرد با آمدن بایرام که در حال ورزش بود، جو خندوانه‌ای شروع شد و رامبد هم خبر برنده شدن علی مسعودی را در رقابت با شقایق دهقان اعلام کرد؛ پس از این هم میکروفون میان جمع رفت و تعدادی از این جانبازان شعر، خاطره و لطیفه گفتند. در ادامه جوان با اشاره به 28 شهریور، روز اهدای مغز واستخوان و پخش آیتمی از خون دادن خودش برای این موضوع، همه را به شرکت در این اتفاق تشویق کرد، بعد هم جناب‌خان وارد شد و به رامبد گفت: دوست ندارم بگم اهدای خون کردم و جون نیازمند‌ها رو نجات دادم، اصلا نمی‌خوام بگم که مردم مدیون منن، ولی رامبد وای به حالت اگر بشنوم به کسی یا جایی گفتی که من این کار رو کردما، دهنتو کاهگل می‌گیرم! ولی بعد خودش عکس‌هایی را به عنوان سند‌، با عناوین من زیر تابلو اهدا خون،‌ در سالن اهدا، روبه‌روی دشویی اهدای خون، در حال باز کردن در آنجا، داخل آن جا و .... را در فضای مجازی البته بدون قید نام منتشر کرده بود! بعد هم به جوان گفت از طریق این برنامه اعلام کند که پرسنل اونجا با همه یکسان برخورد کنند چون به او بی احترامی شده بود، و یکی از مسئولان او را منفی و دیگری را آی مثبت خطاب کرده که این باعث ناراحتی جناب‌خان شده بود. پس از یک رفت و برگشت، جوان متنی را خواند که چنین مضمونی داشت: کی میگه جنگ تموم شده، جنگ هنوز ادامه داره، جنگ توی نگاه مادر به عکس پسرش‌، برای پدر و مادری که چشم انتظار یه خبر از بچشون‌اند، یا برای لحظه‌هایی که شاید خیلی از ما تحمل یک ثانیه شون رو نداشته باشیم‌،ادامه دارد و این ما هستیم که باید مسکن روح روانشون باشیم... . در همین راستا پژمان آقایی‌، پزشکی که سال‌ها در کنار این جانبازان کار می‌کند، حاضر شد و ابتدا از تاثیرات وحشتناکی که موج انفجار روی روان، حرکت و موارد دیگر می‌گذارد گفت و بعد در پاسخ به جوان درباره سرزدن و بازدید از این عزیزان در آسایشگاه اظهار کرد: برخی افراد هر از گاهی به بالای سرشان می‌آیند و چند عکس می‌گیرند و می‌روند، این به تنهایی در شأن یک جانباز اینچنینی نیست، برای همین امیدواریم که مقدار بیشتری به آن‌ها توجه کنند، زیرا این عزیزان شایسته بهترین‌ها هستند‌. آقایی که خود از فرزندان شهدا بود، خاطرنشان کرد: علاقه من به این‌ها هیچ وقت تمام شدنی نیست. در پایان هم یکی از حاضران دلنوشته‌ای پر از حرف‌ها را خواند که در آن از وقتی گفته بود که او را جانباز اعصاب و روان خواندند، وقتی که به خاطر آرامش خانواده‌اش به زندگی در آسایشگاهی غریب تن داد، وقتی که آن موج لعنتی به سراغش می آید و هیچ کس را یعنی نه پدر، نه مادر، نه زن و نه بچه‌اش را دیگر نمی‌شناسد و از حرف‌های عاشقانه‌ای که قبل از رفتن به همسرش گفته بود،‌ اینکه یا دعا کند تا شهید شود یا سالم برگردد و کنار‌ش باشد ولی همه چیز جور دیگر پیش رفت، سخت‌تر از آن چیزی که خواسته بود. زندگیش پرشد از تنهایی‌های اجباری، به خاطر راحتی همه عزیزانی که برای آزادی آن‌ها رفته بود، هر روز درد می‌کشد و گاهی هر روز منتظر نگاهی است که مدت‌ها است آن طور که باید او را نمی‌بیند، پس باید بیشتر حواسمان به همه آن‌هایی باشد که بی هیچ منتی با عمل خود نه با حرف، ثابت کردند که چه قدر این آب و خاک برایشان ارزش دارد، باید بیشتر حواسمان باشد .... .
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت