پایگاه اطلاع رسانی حج: از جمله روایات نورانی و شگرف درباره اسرار و معارف حج ،حدیثی است که در کتاب مستدرک الوسائل، نقل شده است. در این حدیث میخوانیم که امام زینالعابدین (علیهالسلام) شخصی به نام شبلی را پس از بازگشت از سفر حج میبیند. امام در طی این دیدار از شبلی در مورد حج و حقیقت اعمال حج سوال میکند.و در طی صحبت خود با شبلی از وجود اسراری درونی در دل اعمال ظاهری این فریضه الهی خبر میدهد و شرط درک حقیقی این عمل عبادی را در نظر گرفتن این رازها و اسرار پنهان و بسنده نکردن به انجام اعمال بیرونی و ظاهری میداند و این اسرار را همچون روح در کالبد اعمال حج بیان میفرمایند. بخش اول «لَما رَجَعَ مَولانا زَیْنُ العابِدینَ ( علیه السلام ) مِن الحَجِّ اسْتَقْبَلَهُ الشِبْلیُّ. فَقالَ ( علیه السلام ) له: حَجَجْتَ یا شِبلیُّ؟ قالَ: نَعَمْ یا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ. فَقال ( علیه السلام ) : اَنَزَلْتَ المیقاتَ وَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِیطِ الثِّیابِ وَ اغْتسَلْتَ؟ قالَ: نَعَم. قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ نَزَلْتَ المیقاتَ نَوَیْتَ اَنَّکَ خَلَعْتَ ثَوْبَ الْمَعْصِیَةِ وَ لَبِسْتَ ثَوْبَ الطاعَة؟» قالَ: لا قالَ ( علیه
السلام ) : فَحینَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِیطِ ثِیابِکَ نَوَیْتَ اَنَّکَ تَجَرَّدْتَمِنَ الِّریاء وَ النِّفاقِ وَ الدُّخُولِ فی الشُّبَهاتِ؟ قالَ: لا قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ اغْتَسَلْتَ نَویْتَ اَنَّکَ اغْتَسَلْتَ مِنَ الْخَطایا وَ الذُّنُوبِ؟ قالَ: لا. قالَ: قالَ فما نَزَلْتَ المیقاتَ وَ لا تَجَرَّدْتَ عَن مَخیطِ الثِّیابِ وَ لا اغْتَسَلْتَ ترجمه: هنگامی که امام سجاد ( علیه السلام ) از سفر حج بازگشت شخصی به نام «شبلی» که او نیز حج گزارده بود، به استقبال امام شتافت. امام ( علیه السلام ) از او پرسید: ای شبلی! آیا حج گزاردی ؟ شبلی گفت: آری فرزند پیامبر ! امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا به «میقات» فرود آمدی و جامه های دوخته را از تن درآوردی و غسل کردی؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: آن گاه که به میقات فرود آمدی و جامه هایت را درآورده، «غسل احرام» کردی و خواستی «لباس احرام» بپوشی آیا چنین نیت کردی که «لباس گناه» را نیزاز خویشتن دورگردانی و «جامه اطاعت خداوند» را در برکنی؟ شبلی گفت: نه! امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که جامه های دوخته را از تن بیرون میآوردی، آیا قصد کردی که از ریا و
نفاق و امور شبهه ناک نیز به درآیی ؟ شبلی گفت: نه! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که آلودگی های بدن خویش را با غسل می زدودی، آیا در این اندیشه بودی که خویشتن را نیز از رذیلت ها و گناهان بشویی ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه به میقات فرود آمده ای و نه از لباس دوخته جدا شده ای و نه غسل کرده ای! بخش دوّم: «ثُمَّ قالَ ( علیه السلام ) : تَنَظَّفْتَ وَ اَحْرَمْتَ وَ عَقَدْتَ بِالْحَجِّ؟ قالَ: نَعَم. قالَ ( علیه السلام ) فَحینَ تَنَظَّفْتَ وَ اَحْرَمْتَ وَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَیْتَ اَنَّکَتَنَظَّفْتَ بِنُورِ التَّوْبَةِ الْخالِصَةِ للّهِ تَعالی؟ قالَ: لا قالَ ( علیه السلام ) : فحِینَ اَحْرَمْتَ نَوَیْتَ اَنَّکَ حَرَّمْتَ عَلی نَفْسِکَ کلَّ مُحَرَّمٍ حَرَّمَه اللّهُ عَزَّوَجَلَّ؟ قالَ: لا قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَیْتَ اَنَّکَ قَدْ حَلَلْتَ کُلَّ عَقْدٍ لِغَیْرِ اللّهِ؟ قالَ: لا قالَ لَهُ ( علیه السلام ) : ما تَنَظَّفْتَ وَ لا اَحْرَمْتَ وَ لا عَقَدْتَ الْحَجَّ.» ترجمه: سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا نظافت کردی و «محرم» شدی، (لباس احرام
پوشیدی) و نیّت حج کردی ؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: آنگاه که نظافت می کردی و احرام می بستی و نیّت حج می نمودی، آیاقصدت این بود که با نور توبه و بازگشتی خالصانه به سوی خداوند، پلیدی ها وگناهان جانت را نیز بزدایی؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام «محرم شدن» در این اندیشه بودی که علاوه بر آنچه در حال احرام، بر تو حرام میگردد ( هر چه را خداوند ) برای همیشه حرام فرموده است نیز بر خویشتن حرام گردانی؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام بستن پیمان حج، اندیشیدی که هر قید و بند غیر خدایی را از خویشتن بگشایی و تنها در گرو پیمان خداوند باشی ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه نظافت کردی و نه محرم شده ای و نه پیمان حج بسته ای ! بخش سوّم «قالَ لَهُ ( علیه السلام ) : اَدَخَلْتَ المِیقاتَ وَصَلَّیْتَ رَکْعَتَیِ الاِحْرامِ وَ لَبَّیْتَ؟ قالَ: نَعَمْ. قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ دَخَلْتَ المِیقاتَ نَوَیْتَ اَنَّکَ بِنِیَّةِ الزِّیارَةِ؟ قالَ: لا قالَ ( علیه السلام ) : فحینَ صَلَّیْتَ الرَّکْعَتَینِ نَوَیْتَ اَنَّکَ تَقَرَّبْتَ اِلَیاللّه بِخَیْرِ
الاَْعْمالِ مِنَ الصَّلاةِ وَ اَکْبَرِ حَسَناتِالْعِبادِ؟ قالَ: لا. قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ لَبَّیْتَ نَوَیْتَ اَنَّکَ نَطَقْتَ للّهِ سُبْحانَهُ بِکُلِّ طاعَةٍ وَ صَمَتَّ عَنْ کُلِّ مَعْصِیَةٍ؟ قالَ: لا. قالَ لَهُ ( علیه السلام ) : ما دَخَلْتَ المِیقاتَ وَ لا صَلَّیْتَ وَ لا لَبَّیْتَ.» ترجمه: امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا به «میقات» که وارد شدی، دو رکعت «نماز احرام» گزاردی و «لبیک» گفتی؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام ورود به «میقات»، نیت و اندیشه ات نایل شدن به زیارت خداوند و وصول به لقای پروردگار بود ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که «نماز احرام» میخواندی، آیا نیت کردی که به وسیله نماز، که بهترین اعمال و برترین حسنات بندگان است، به خداوند نزدیک شوی وبه او تقرب جویی؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که «لبیک» میگفتی، نیت و اندیشه ات این بود که زبانت را تنها به طاعات خداوند بگشایی و از همه گناهان فروبندی ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: نه به میقات وارد شده ای و نه نماز گزارده ای و نه لبیک گفته ای! بخش چهارم
«ثُمَّ قالَ لَهُ ( علیه السلام ) : اَدَخَلْتَ الْحَرَمَ وَ رَأَیْتَ الْکَعْبَةَ وَ صَلَّیْتَ؟ قالَ: نَعَمْ. قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ دَخَلْتَ الْحَرَمَ نَوَیْتَ اَنَّکَ حَرَّمْتَ عَلی نَفْسِکَ کُلَّ غِیْبَةٍ تَسْتَغِیبُهَا المُسْلِمِینَ مِنْ اَهْلِ مِلَّةِالاِْسْلامِ؟ قالَ: لا. قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ وَصَلْتَ مَکَّةَ نَوَیْتَ بِقَلْبِکَ اَنَّکَ قَصَدْتَ اللّهَ؟ قالَ: لا. قالَ ( علیه السلام ) : فَما دَخَلْتَ الْحَرَمَ وَ لا رَأَیْتَ الْکَعْبَةَ وَ لا صَلَّیْتَ.» ترجمه: سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا به «حرم» وارد شدی و «کعبه» را دیدی و نماز گزاردی ؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که به حرم وارد شدی، قصد کردی که«غیبت» از مسلمانان و ملت اسلام و بی حرمتی به آبرو و شخصیت آنان را بر خویشتن حرام گردانی ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که به «مکه» رسیدی، چنین اندیشیدی و این گونه نیت کردی که تنها به قصد خداوند آمده ای (نه به قصد شهرت و تجارت و…؟!) شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه به حرم وارد شده ای و نه کعبه را دیده ای و نه
نمازگزارده ای! بخش پنجم «ثُمَّ قالَ ( علیه السلام ) : طُفْتَ بِالْبَیْتِ وَ مَسَسْتَ الاْرَکانَ وَسَعَیْتَ؟ قالَ: نَعَمْ. قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ سَعَیْتَ نَوَیْتَ اَنَّکَ هَرَبتَ اِلَی اللّهِ وَ عَرَفَ مِنْکَ ذلِکَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ؟ قالَ: لا. قالَ ( علیه السلام ) : فَما طُفْتَ بِالْبَیْتِ وَ لا مَسَسْتَ الاَْرْکانَ وَ لا سَعَیْتَ.» ترجمه: سپس امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا کعبه را «طواف» کردی و ارکان آن را مسّ نمودی و «سعی» به جا آوردی؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام «سعی»، چنین نیت کردی که به سوی خداوند می گریزی و به او پناه می بری و اوست که آگاه به نهان هاست، و بر این نیت و اندیشه ات آگاه است؟ (و تو را پناه میدهد)؟ شبلی گفت: نه! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه طواف کرده ای و نه ارکان را مسّ نموده ای و نه سعی به جا آورده ای! بخش ششم: «ثُمَّ قالَ ( علیه السلام ) لَهُ: صافَحْتَ الْحَجَرَ وَ وَقَفْتَ بِمَقامِ اِبْراهِیمَ ( علیه السلام ) وَصَلَّیْتَ بِهِ رَکْعَتَینِ؟ قالَ: نَعَمْ. فَصاحَ ( علیه السلام ) صَیْحَةً کادَ یُفارِقُ الدُّنیا. ثُمَّ قالَ ( علیه السلام ) :
آهٍ آهٍ، مَنْ صافَحَ الْحَجَرَ الاَْسْوَدَ فَقَدْ صافَحَ اللّهَتَعالی. فَانْظُرْ یا مِسْکین لا تُضَیِّعْ اَجْرَ ما عَظُمَ حُرْمَتُهُ وَتَنْقُضِ الْمُصافَحَةَ بِالْمُخالَفَةِ وَ قَبْضِ الْحَرامِ نَظیرَاَهْلِ الآثامِ. ثُمَّ قالَ ( علیه السلام ) : نَوَیْتَ حینَ وَقَفْتَ عِنْدَ مَقامِ اِبْراهیمَ ( علیه السلام ) اَنَّکَ وَقَفْتَ عَلی کُلِّ طاعَةٍ وَ تَخَلَّفْتَ عَنْ کُلِّ مَعْصِیَةٍ؟ قالَ: لا. قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ صَلَّیْتَ فِیهِ رَکْعَتَیْنِ نَوَیْتَ اَنَّکَ صَلَّیْتَ بِصَلاةِ اِبْراهِیمَ ( علیه السلام ) وَ اَرْغَمْتَ بِصَلاتِکَ اَنْفَ الشَّیطانِ؟ قالَ: لا. قالَ ( علیه السلام ) لَهُ: فِما صافَحتَ الحَجَر الاَسوَد وَ لا وَقَفتَ عِندَ المَقام وَ لا صَلّیتَ فیهِ رَکعَتینِ». ترجمه: سپس امام ( علیه السلام ) به شبلی فرمود: با «حجر الاسود» مصافحه کردی و به آن دست کشیدی و در «مقام ابراهیم ( علیه السلام ) » ایستادی و در آن مقام دو رکعت نماز گزاردی ؟ شبلی گفت: آری. در این هنگام، امام ( علیه السلام ) فریادی سوزناک برآورد و حالتی به اودست داد که نزدیک بود از دنیا برود (وروح مطهرش از شوق و خشیت خداوند، به ملکوت
آسمانها پرواز کند)! سپس (به خود آمد و به ناله) گفت: آه ! آه… و آن گاه فرمود: کسی که با «حجر الاسود» مصافحه کند وبه آن دست دهد، همانا با خداوند متعال مصافحه کرده است ! پس، ای مسکین ! نیک بنگر که مبادا حرمت آن را تباه سازی و پیمانی این چنین عظیم را بشکنی ودستی را که در دست خداوند نهاده ای، به گناهانی بیالایی که گنهکاران به آن آلوده اند. سپس امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که در مقام ابراهیم ایستادی، نیت کردی که بر عهد و فرمان خداوند، بایستی و از تمامی گناهان روی گردان شوی؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که در مقام ابراهیم نماز میخواندی، قصدت این بود که نمازی چونان ابراهیم ( علیه السلام ) بخوانی و با آن نماز، بینی شیطان را به خاک بمالی؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) به او فرمود: پس، نه با حجر الاسود مصافحه کرده ای و نه در مقام ابراهیم ایستاده ای و نه در آنجا نماز گزارده ای! بخش هفتم «ثُمَّ قَالَ ( علیه السلام ) لَهُ: أَشْرَفْتَ عَلَی بِئْرِ زَمْزَمَوَ شَرِبْتَ مِنْ مَائِهَا؟ قَالَ: نَعَمْ قَالَ ( علیه السلام ) : نَوَیْتَ أَنَّکَ أَشْرَفْتَ عَلَی الطَّاعَةِ وَ غَضَضْتَ
طَرْفَکَ عَنِ الْمَعْصِیَةِ؟ قَالَ: لَا قَالَ ( علیه السلام ) : فَمَا أَشْرَفْتَ عَلَیْهَا وَ لَا شَرِبْتَ مِنْ مَائِهَا!» ترجمه: سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا به سر «چاه زمزم» رفتی و از آب آن نوشیدی ؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا در آن هنگام، در این اندیشه بودی که بر سرطاعت خداوند رفته ای و چشمان خویش را از گناهان فرو پوشیده ای ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه بر سر چاه زمزم رفته ای و نه از آب آن نوشیده ای! بخش هشتم «ثُمَّ قَالَ لَهُ: أَ سَعَیْتَ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ مَشَیْتَ وَ تَرَدَّدْتَ بَیْنَهُمَا؟ قَالَ: نَعَمْ قَالَ لَهُ: نَوَیْتَ أَنَّکَ بَیْنَ الرَّجَاءِ وَ الْخَوْفِ؟ قَالَ: لَا قَالَ ( علیه السلام ) : فَمَا سَعَیْتَ وَ لَا مَشَیْتَ وَ لَا تَرَدَّدْتَ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَة» ترجمه: سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا میان دو کوه « صفا» و «مروه»، « سعی» کردی و بین آن دو، راه پیمودی ؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا در آن حال چنین اندیشیدی که میان «خوف» و «رجاء» و ترس وامید هستی (و خشیت و رحمت
خداوند را یکجا در جان خویش فراهم آوردی)؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، سعی نکرده ای و میان صفا و مروه راه نپیمودی ! بخش نهم «ثُمَّ قَالَ ( علیه السلام ) : أَ خَرَجْتَ إِلَی مِنًی؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ ( علیه السلام ) : نَوَیْتَ أَنَّکَ آمَنْتَ النَّاسَ مِنْ لِسَانِکَ وَ قَلْبِکَ وَ یَدِکَ قَالَ: لَا قَالَ ( علیه السلام ) : فَمَا خَرَجْتَ إِلَی مِنی» ترجمه: سپس امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا از مکه به سوی «منا» رفتی؟ شبلی گفت: آری، امام ( علیه السلام ) فرمود:آیا در «منا»، نیت و اندیشه ات این بود که مردم را از زبان و قلب و دست خویش در امان بداری ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، به منا نرفته ای ! بخش دهم «ثُمَّ قَالَ ( علیه السلام ) لَهُ أَ وَقَفْتَ الْوَقْفَةَ بِعَرَفَةَ وَ طَلَعْتَ جَبَلَ الرَّحْمَةِوَ عَرَفْتَ وَادِیَ نَمِرَةَ وَ دَعَوْتَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ عِنْدَالْمِیلِ وَ الْجَمَرَاتِ؟ قالَ: نَعَم. قَالَ نَعَمْ قَالَ هَلْ عَرَفْتَ بِمَوْقِفِکَبِعَرَفَةَ مَعْرِفَةَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَمْرَ الْمَعَارِف وَالْعُلُومِ وَ عَرَفْتَ قَبْضَ اللَّهِ عَلَی صَحِیفَتِکَ وَ
اطِّلَاعَهُعَلَی سَرِیرَتِکَ وَ قَلْبِکَ؟ قَالَ: لَا. قَالَ ( علیه السلام ) نَوَیْتَ بِطُلُوعِکَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ أَنَّ اللَّهَ یَرْحَمُ کُلَّ مُوءْمِن وَ مُوءْمِنَةٍ وَ یَتَوَلَّی کُلَّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ قالَ ( علیه السلام ) : قَالَ فَنَوَیْتَ عِنْدَ نَمِرَةَ أَنَّکَ لَا تَأْمُرُ حَتَّی تَأْتَمِرَ وَ لَا تَزْجُرُ حَتَّی تَنْزَجِرَ؟ قَالَ: لَا قَالَ فَنَوَیْتَ عِنْدَ نَمِرَةَ أَنَّکَ لَا تَأْمُرُحَتَّی تَأْتَمِرَ وَ لَا تَزْجُرُ حَتَّی تَنْزَجِرَ قَالَ لَا قَالَفَعِنْدَ مَا وَقَفْتَ عِنْدَ الْعَلَمِ وَ النَّمِرَاتِ نَوَیْتَ أَنَّهَاشَاهِدَةٌ لَکَ عَلَی الطَّاعَاتِ حَافِظَةٌ لَکَ مَعَ الْحَفَظَةِبِأَمْرِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ؟ قالَ:لا. قالَ ( علیه السلام ) :فَمَا وَقَفْتَ بِعَرَفَةَ وَ لَا طَلَعْتَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ وَ لَاعَرَفْتَ نَمِرَةَ وَ لَا دَعَوْتَ وَ لَا وَقَفْتَ عِنْدَ النَّمِرَاتِ.» ترجمه: سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا در صحرای «عرفات» توقف کردی و بر «جبل الرحمة» (کوه رحمت) بالا رفتی و «وادی نمرة» را شناختی و نزد «المیل» و «الجمرات»، خداوند را خواندی و با وی به مناجات پرداختی ؟
شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا هنگام توقف در «عرفات» در این اندیشه بودی و این معرفت را فاصله یافتی که همه معارف و دانش ها از آن خداوند است و نامه اعمال و لوح سرنوشت تو در دست اوست، و همو بر نهان و قلبت آگاه است ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: آنگاه که از «جبل الرحمة» بالا میرفتی، در این اندیشه بودی که خداوند بر هر مرد و زن با ایمان، رحمت می آورد و آنان را زیر لوای ولایت خویش دارد؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: نزد «نمرة» قصد کردی که کسی را به کاری امر نکنی، مگر آنکه خودت آنرا انجام دهی، و از کاری نهی نکنی مگر اینکه خود را از آن دوری گزینی؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام توقف نزد «علم و نمرات» به یاد داشتی که آنها شاهد تو و طاعت هایت هستند و همراه بانگهبانان الهی و به فرمان پروردگار آسمانها، نگهبان تواند؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، در عرفات توقف نکرده ای و بر کوه رحمت بالا نرفته ای و نمرة رانشناخته ای و دعا نخوانده ای و نزد نمرات درنگ ننموده ای ! بخش یازدهم «ثُمَّ قَالَ ( علیه السلام ) : مَرَرْتَ بَیْنَ
الْعَلَمَیْنِ وَ صَلَّیْتَ قَبْلَ مُرُورِکَرَکْعَتَیْنِ وَ مَشَیْتَ بِمُزْدَلِفَةَ وَ لَقَطْتَ فِیهَا الْحَصَی وَمَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ ( علیه السلام ) :فَحِینَ صَلَّیْتَ رَکْعَتَیْنِ نَوَیْتَ أَنَّهَا صَلَاةُ شُکْرٍ فِیلَیْلَةِ عَشْرٍ تَنْفِی کُلَّ عُسْرٍ وَ تُیَسِّرُ کُلَّ یُسْرٍ؟ قَالَ: لَا. قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا مَشَیْتَ بَیْنَ الْعَلَمَیْنِ وَ لَمْ تَعْدِلْ عَنْهُمَایَمِیناً وَ شِمَالًا نَوَیْتَ أَنْ لَا تَعْدِلَ عَنْ دِینِ الْحَقِّیَمِیناً وَ شِمَالًا لَا بِقَلْبِکَ وَ لَا بِلِسَانِکَ وَ لَابِجَوَارِحِکَ؟ قَالَ: لَا. قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا مَشَیْتَ بِمُزْدَلِفَةَ وَ لَقَطْتَ مِنْهَا الْحَصَینَوَیْتَ أَنَّکَ رَفَعْتَ عَنْکَ کُلَّ مَعْصِیَةٍ وَ جَهْلٍ وَ ثَبَّتَّکُلَّ عِلْمٍ وَ عَمَلٍ؟ قَالَ: لَا. قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا مَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ نَوَیْتَ أَنَّکَأَشْعَرْتَ قَلْبَکَ إِشْعَارَ أَهْلِ التَّقْوَی وَ الْخَوْفَ لِلَّهِعَزَّ وَ جَلَّ؟ قَالَ: لَا. قَالَ ( علیه السلام ) : فَمَا مَرَرْتَ بِالْعَلَمَیْنِ وَ لَا
صَلَّیْتَ رَکْعَتَیْنِ وَ لَامَشَیْتَ بِالْمُزْدَلِفَةِ وَ لَا رَفَعْتَ مِنْهَا الْحَصَی وَ لَامَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ» ترجمه: سپس امام ( علیه السلام ) فرمود: از میان «علمین» (دو علم) گذر کردی و پیش از آن، دو رکعت نماز گزاردی و به سوی وادی «مزدلفه» راه پیمودی و از آنجا سنگ های ریز برداشتی و به «مشعرالحرام»رفتی؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام نماز گزاردن، چنین اندیشیدی که این، «نماز شکر» است در شب دهم (ذیالحجه) که سختی ها را آسان می گرداند و آرامش و آسایش به ارمغان می آورد ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که از میان «دو علم» می گذشتی و به راست و چپ منحرفن می شدی، آیا در نیت و اندیشه ات قصد کردی که با قلب و زبان و دیگر اعضای بدنت از دین حق منحرف نگردی ؛ نه به راست و نه به چپ ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام رفتن به «مزدلفه» وجمع آوری ریگها، آیا قصدت این بود که هرگناه و جهلی را از خویشتن دورسازی و به جای آن، علم و عمل بنشانی ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: آن گاه که «مشعرالحرام» رفتی، قصدت این بود که شعار و شعور اهل
تقوا و خشیت الهی را به قلبت بچشانی و با پارسایان هم ساز گردی ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، از میان آن دو علم عبور نکرده ای و دو رکعت نماز نخوانده ای وبه مزدلفه نرفته ای و از آنجا ریگ بر نداشته ای و به مشعرالحرام واردنشده ای! بخش دوازدهم «ثُمَّ قَالَ ( علیه السلام ) لَهُ: وَصَلْتَ مِنًی وَ رَمَیْتَ الْجَمْرَةَ وَ حَلَقْتَ رَأْسَکَ وَذَبَحْتَ هَدْیَکَ وَ صَلَّیْتَ فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ وَ رَجَعْتَ إِلَیمَکَّةَ وَ طُفْتَ طَوَافَ الْإِفَاضَةِ؟ قَالَ: نَعَمْ قَالَ ( علیه السلام ) : فَنَوَیْتَ عِنْدَ مَا وَصَلْتَ مِنًی وَ رَمَیْتَ الْجِمَارَ أَنَّکَبَلَغْتَ إِلَی مَطْلَبِکِ وَ قَدْ قَضَی رَبُّکَ لَکَ کُلَّ حَاجَتِکَ؟ قَالَ: لَا قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا رَمَیْتَ الْجِمَارَ نَوَیْتَ أَنَّکَ رَمَیْتَ عَدُوَّکَ إِبْلِیسَ وَ غَضِبْتَهُ بِتَمَامِ حَجِّکَ النَّفِیسِ؟ قَالَ: لَا قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا حَلَقْتَ رَأْسَکَ نَوَیْتَ أَنَّکَ تَطَهَّرْتَ مِنَالْأَدْنَاسِ وَ مِنْ تَبِعَةِ بَنِی آدَمَ وَ خَرَجْتَ مِنَ الذُّنُوبِکَمَا وَلَدَتْکَ أُمُّکَ؟ قَالَ: لَا قَالَ ( علیه
السلام ) : فَعِنْدَ مَا صَلَّیْتَ فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ نَوَیْتَ أَنَّکَ لَاتَخَافُ إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذَنْبَکَ وَ لَا تَرْجُو إِلَّارَحْمَةَ اللَّهِ تَعَالَی ؟ قَالَ: لَا قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا ذَبَحْتَ هَدْیَکَ نَوَیْتَ أَنَّکَ ذَبَحْتَ حَنْجَرَةَالطَّمَعِ بِمَا تَمَسَّکْتَ بِهِ مِنْ حَقِیقَةِ الْوَرَعِ وَ أَنَّکَاتَّبَعْتَ سُنَّةَ إِبْرَاهِیمَ ( علیه السلام ) بِذَبْحِ وَلَدِهِ وَ ثَمَرَةِ فُوءَادِهِ وَ رَیْحَانِ قَلْبِهِ وَحَاجَّهُ سُنَّتُهُ لِمَنْ بَعْدَهُ وَ قَرَّبَهُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَیلِمَنْ خَلْفَهُ؟ قَالَ: لَا قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا رَجَعْتَ إِلَی مَکَّةَ وَ طُفْتَ طَوَافَ الْإِفَاضَةِنَوَیْتَ أَنَّکَ أَفَضْتَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ تَعَالَی وَ رَجَعْتَإِلَی طَاعَتِهِ وَ تَمَسَّکْتَ بِوُدِّهِ وَ أَدَّیْتَ فَرَائِضَهُ وَتَقَرَّبْتَ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی؟ قَالَ: لَا قَالَ لَهُ زَیْنُ الْعَابِدِینَ ( علیه السلام ) : فَمَا وَصَلْتَ مِنًی وَ لَا رَمَیْتَ الْجِمَارَ وَ لَا حَلَقْتَرَأْسَکَ وَ لَا أَدَّیْتَ نُسُکَکَ وَ لَا صَلَّیْتَ فِی مَسْجِدِالْخَیْفِ وَ
لَا طُفْتَ طَوَافَ الْإِفَاضَةِ وَلَا تَقَرَّبْتَ ارْجِعْفَإِنَّکَ لَمْ تَحُجَّ. فَطَفِقَ الشِّبْلِیُّ یَبْکِی عَلَی مَا فَرَّطَهُ فِیحَجِّهِ وَ مَا زَالَ یَتَعَلَّمُ حَتَّی حَجَّ مِنْ قَابِلٍ بِمَعْرِفَةٍوَ یَقِین». ترجمه: سپس امام ( علیه السلام ) به شبلی فرمود: به «منا» رسیدی و «جمره ها» را سنگسار کردی و موهای سرت را زدودی و قربانی کردی و در «مسجد خیف» نماز گزاردی و به مکه بازگشتی و «طواف افاضه» انجام دادی ؟ شبلی گفت: آری. امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام رسیدن به «منا» و سنگسار جمره ها ؛ آیا چنین اندیشیدی که به هدف خویش رسیدهای و خداوند، خواسته هایت را برآورده است ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام سنگسار جمره ها، اندیشه ات این بود که دشمنت، شیطان و یاران او را سنگسار می کنی و به وسیله حج ارجمندت آنها را از خود می رانی ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که موهای سرت را می زدودی، آیا اندیشه ات این بود که خویشتن خویش را نیز از همه آلودگی ها پاک میکنی و آنچه را از مردمان برعهده داری، بر میداری و از گناهان و آلودگی ها بیرون میآیی ؛ همانند روزی که از مادر
زاده شده ای ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام نماز گزاردن در مسجد «خیف»، چنین اندیشیدی که از هیچ کس و هیچ چیز «خوف» نداری و جز از خداوند و گناهانت نمی ترسی و به هیچ کس و هیچ چیز، مگر رحمت خداوند، امید نداری ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا هنگام قربانی کردن، چنین اندیشیدی که با دست یازدیدن به حقیقت ورع و پارسایی، گلوی طمع را ببری و از سنت و سیره ابراهیم ( علیه السلام ) پیروی کنی ؛ که با قربانی کردن فرزند خویش و میوه دلش برای رضای خداوند،این سنت را بر پا ساخت و برای مردمان پس از خود به یادگار نهاد ؟ شبلی گفت: نه ! امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که از قربانگاه به مکه بازگشتی و «طواف افاضه» را انجام دادی، آیا چنین اندیشیدی که از رحمت خداوند، سرشار شده ای و اینک به سوی طاعت او روی آورده ای و به محبت وی چنگ زده ای و فرمان های واجب او را انجام داده ای و به «قرب الی اللّه» و نزدیکی به خداوند دست یافته ای ؟ شبلی گفت: نه ! امام سجاد ( علیه السلام ) به او فرمود: پس، به منا نرسیده ای، و جمره ها را سنگسار نکرده ای وموهایت را نزدوده ای و قربانی نکرده ای و مناسک و
اعمالت را انجام نداده ای و در مسجد خیف نماز نگزارده ای و طواف افاضه را به جای نیاورده ای و به خداوند، تقرب و نزدیکی نیافته ای ! بازگرد که حج نگزارده ای ! در این هنگام «شبلی» به گریه درآمد و بر غفلت و تقصیرخویش واز دست دادن آن همه فایده و آثار و اسرار گرانقدر حج، سخت گریست. واز آن پس و تا فرا رسیدن موسم حجی دیگر، به فراگیری بیشترمعارف و علوم ورموز حج پرداخت و سال بعد، با معرفتی سرشار و یقینی استوار، حج گزارد.
دیدگاه تان را بنویسید