باشگاه خبرنگاران: برنامه اختصاصی خنده، شب قبل به ایستگاه «خندوانه» تبدیل شده بود و با حضور کارمندان مترو همراه بود؛ شادی آن نیز علاوه بر کارکنان به مسافرین این دنیای زیرزمینی تقدیم شد. جوان در همین راستا از ظهور تکنولوژی و اوقاتی که با استفاده از این وسایل صرفه جویی میشوند گفت و پرسید: سوال این جاست که از این زمان کنار گذاشته چه استفادهای میکنیم؟؛ میتوانیم بنویسم و در نهایت با خواندن میزان وقتی که داشتیم و کارهای انجام شده و نشده، یا شرمنده و خجالت زده میشویم یا نه سربلند و خرسند. *کودک 5 سالهای که سخت انتقام گرفت سپند امیرسلیمانی کمدینی بود که بعد از این صحبتها وارد شد و ابتدا از دوحس شادی و ترس خود از حضور در این برنامه گفت و بعد خاطرهای را از زمان کودکیش و مغازهدار بداخلاق و گرانفروش محله شان روایت کرد و گفت: "یک بار که در کوچه بازی میکردیم توپمان اتفاقی به خانه این فروشنده افتاد، زمانی که من برای تحویل آن به در خانهاش رفتم، او بایک چاقو و یک عرق گیر حلقهای ظاهر شد و با حالت کارآگاهیی گفت: من میدونم این اتفاقات از کجا آب میخورد، فقط بگو از طرف کی آمدی؟ و من که از این حرفها در سن 5 سالگی
تعجب کرده بودم گفتم نمیدونم و او توپ را با خشم پاره کرد." وی افزود: بعد از این اتفاق دیگر جرأت نکردیم در خانه او بازی کنیم و در خیابان مشغول بودیم که باز هم اتفاقی توپ شیشه مغازه وی را پایین آورد، و او یک راست به سمت من آمد و پرسید: فقط بگو کی اجیرت کرده؟ از آن به بعد ما دیگر از ترس حتی از جلوی خانهمان دورتر نمیرفتیم، تا اینکه روزی مشغول کارت بازی بودیم که یکی از اقوام ما با ماشین آمد و ازمن خواست چند دقیقه پشت فرمان بنشینم تا او برگردد، هنگام بازی با فرمان یکدفعه ماشین روی شیب شروع به حرکت کرد ومن که زیر صندلی افتاده بودم بعد ازحرکت شدیدی که ماشین کرد، ایستاد؛ وقتی بیرون آمدم دیدم در حیاط همان خانهام و فروشنده معروف با لیوان چایش جلوی من است! بعد از حدود 10 دقیقه خیره بودن به هم هر دو فریاد زنان فرار کردیم و او که همچنان فکر میکرد من واقعا کارهای هستم به من گفت که، درست نیست به خاطر یک برخورد در این حد انتفام بگیری! و از آن به بعد در خیابان با دیدن من میگفت سلام مرد و هیچ وقت باور نکرد که من یک بچه 5 سالهام! پس از امیرسلیمانی تعدادی از کارمندان که خاطرهای از مترو داشتند آمدند و تعریف کردند؛ و
جوان در بخش دیگر با مقدمهای راجع به حس درونی و چیزی که در وجود هرکس لازم است، مثل شعر، از شاعر و روانپزشک معروف که اکثرمان اورا با ترانههایش می شناسیم دعوت کرد: افشین یداللهی . . . *فضایی پر از شعرهای خاطره انگیز هر چی آرزوی خوبه مال تو/ هرچی که خاطره داری مال من / اون روزای عاشقونه مال تو/ این شبای بی قراری مال من وی ابتدا با خواندن این قطعه، حاضران را با چشمهای بسته و به درخواست رامبد به فضای دیگری برد و بعد از آن نیز شعر مدار صفر درجه را زمزمه کرد و حال خوشی را برای همه به ارمغان آورد: وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید/ وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل میآفرید/ وقتی زمین ناز تورا در آسمانها میکشید/ من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی/ چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی . . . بعد از این شاعرانگیها به سراغ گفتگو رفتند و یداللهی از تاثیر روانپزشکی از نظر حسی و رویایی که در زندگی آدمها وجود دارد بر سرودن شعرگفت و اظهار کرد که از 14 سالگی شعر میگفته است. وی افزود: سرودن در خیلی از جاها اتفاق میافتد، اما بخش اعظمی از آن هنگامی که پشت فرمانم رخ میدهد، حتی گاهی زیز دوش نیز شعر می گویم، البته به
صرفهجویی در مصرف آب نیز حواسم هست. * در حدی نیستید که نظر دهید! یداللهی در ادامه راجع به علت انحراف سلیقه اکثر مردم به سمت شعر و موسیقی که شاید در اصل از هنر واقعی دور است، بیان کرد: عده زیادی هستند که چنین سبکی را میپسندند اما گاهی مسئله این نیست و موضوع مطرح به طرفداریهای کورکورانه و افراطی برخی از افراد برمیگردد که آن قدر روی کسی تعصب پیدا میکنند که هنوز آلبوم او در نیامده در صفحات اجتماعی لایک کردنها آغاز میشود، بیآنکه ذرهای نگاه منتقدانه داشته باشند، چرا که معتقدند حالا که وی در اکثر شهرها و برخی از کشورها توانسته سالن پرکند دیگر هیچ حرفی ندارد. و این نگاه باعث میشود که حتی زمانی که کوچکترین نقد درستی برای آن هنرمند نوشته میشود با جملات کلیشهای مثل: شما در حدی نیستی که برای فلانی نظر دهید، یا اصلا تو کی هستی که این را میگویی؟ برو به کارت برس و اینها، مورد توهین قرار گیرد؛ و آن هنرمند در این جا مسئول است که به طرفدارانش بگوید: من این را برای خودم نمیپذیرم که اینگونه به یک نقد و فرد آن توهین کنید؛ اما در بعضی از موارد خود هنرمند هم به این اتفاق دامن میزند و مثلا میگوید که دوستان،
افراد حقیر را با توجه بیخود بزرگ نکنید! و به نظرم این اصلا در شان یک هنرمند نیست که کسی را اینگونه معرفی کند. خلاصه این شاعر در ادامه از لزوم داشتن یک استقلال فکری قبل از پیروی و الگو قرار دادن کسی در زندگی هر فرد گفت: از اینکه با بالا رفتن لایکها فرد احساس اسطوره بودن میکند و....؛ سپس برای شاد کردن دل مردم در بیرون از استودیو قرار شد برای حدود 30 نفر در مطبش شعر بخواند. وی همچنین در راستای همان قضایا اعلام کرد که در فضای مجازی برای جاانداختن فرهنگ نقد و نقدپذیری صفحهای با عنوان ضدضرب ایجاد کردهاند که فارغ از هر گونه تعصب خاص در آن جا نقد گذاشته میشود. در پایان بعد از اعطای تندیس «خندوانه» به وی، برنامه همراه با شعر«هههه» و دادن گل توسط گروهی به شکل پانتومیم به حاضران اتمام یافت.
دیدگاه تان را بنویسید