تصاویر:طلبهای که با کافهداری،تبلیغ میکند
"طلبه باید در بین مردم باشد و با آنها کار و زندگی کند. طلبه هرچه ارتباطش با لایههای مردم بیشتر باشد، اثرگذاری اش هم بیشتر است. با این طرز فکر طبیعی است که شغلی برایم بهتر است که ارتباط بهتر و بیشتری با مردم به ویژه جوانها داشته باشد و این فرصت به خوبی در کافه ایجاد میشود".
«سید محمدهادی حسینی» از طلاب اصفهانی است كه در کنار درس و بحث طلبگی در حوزه علمیه، کافی شاپ کوچکی را در نزدیكی میدان امام اصفهان راه اندازی کرده است.
پایگاه خبری 598 گفتگوی كوتاهی با این طلبه جوان در مورد نسبت طلبگی با كافه داری انجام داده است که حاصل آن را با هم می خوانیم:
* برای شروع کمی از زندگی و تحصیلاتتان بگویید.
ــ سید محمدهادی هستم و در یکی از روزهای خدا در یک خانواده دوست داشتنی به دنیا آمدم. در زمان جنگ، کردستان بودیم و بعد از آن به بیشتر استان های ایران، همراه خانواده سفر داشتیم و در برخی از آنها زندگی کرده ایم؛ به قول معروف "دنیا دیده بهتر از دنیا ندیده است".
در دانشگاه رشته اقتصاد خواندم و بعد از آن به حوزه علمیه رفتم، بخشی از دوران طلبگیم را در قم بودم و بخشی را در اصفهان، اما چون همسرم اهل اصفهان بود، سرانجام به اصفهان برگشتم و فعلا در این شهر تحصیل، کار و زندگی میکنم.
* «طلبگی» کجا و «کافه داری» کجا؟ چه شد که این شغل را انتخاب کردید؟
ــ تقریبا در تمام دوران درس خواندنم چه آن وقت که دانشجو بودم و چه حالا که طلبه هستم، کار کردهام. از بازاریابی و مسافرکشی تا پرواز تفریحی و خبرنگاری. به نظرم جوهره انسانی کار است. اهل بیت(ع) هم با آنکه به در آمد خود چندان نیاز نداشتند، کار میکردند و ماحصل آن را میبخشیدند به فقرا.
بعد از اینکه مجدد به اصفهان آمدم، همسرم کمی سرمایه داشت که میخواستیم کاری راه بیندازیم. چند گزینه مطرح شد، یکی تریا، یکی فست فود، یکی شرکت تجاری و یکی هم کافه! خیلی فکر کردیم و با اهل فن مشورت داشتیم، نتیجهاش راه اندازی کافه شد.
البته در این تصمیم گیری یکی از دوستان خوبم به نام میلاد که اوهم طلبه است بسیار موثر بود. میلاد علاقه مند به راه اندازی کافه بود اما سرمایه لازم را نداشت و خلاصه این شد که ما هم به کمک دوستم میلاد، کافهدار شدیم.
* بین این همه شغلی که نام آوردید، کافه چه ویژگی داشت که انتخاب کردید؟
ــ به نظرم طلبه باید در بین مردم باشد و با آنها کار و زندگی کند. طلبه هرچه ارتباطش با لایههای مردم بیشتر باشد، اثرگذاری اش هم بیشتر است. با این طرز فکر طبیعی است که شغلی برایم بهتر است که ارتباط بهتر و بیشتری با مردم به ویژه جوانها داشته باشد و این فرصت به خوبی در کافه ایجاد میشود.
اینجا جوانها با فکرها و تیپهای مختلف میآیند و ساعتی از روز خود را در آن سپری میکنند، این بهترین فرصت برای یک طلبه است.
* یعنی با آنها صحبت میکنید؟
ــ کارمان چندین بخش دارد. یکی آن است که بهترین قهوه را برای مشتری دم کنم و بهترین پذیرایی را از او داشته باشم، خب! او به اینجا آمده و هزینه میکند که بهترین خدمات را دریافت کند.
بخش دوم در تبلیغ غیر زبانی است. مطمئنم که بهترین راه تبلیغ، راه عملی است. وقتی مشتری میبیند که کافه دار با یک چهره مذهبی نزدش میآید، با خوش اخلاقی از او پذیرایی میکند و هوای او را دارد، این خودش کشش و جذب ایجاد میکند.
بخش سوم که بیشتر برای مشتریان دایم و همیشگی جواب میدهد همان گفتگوی زبانی است که در کافه ما بسیار رواج دارد.
* شما به مشتریانتان میگویید که طلبه هستید؟
ــ اغلب آنها در لحظه اول متوجه تفاوت کافه دار با دیگر کافههایی که دیدهاند میشوند و برخی از آنها خود علت این تفاوت را می پرسند؛ من هم در جواب میگویم که ما طلبه هستیم و این معمولا سر آغاز یک دوستی و ارتباط بیشتر میشود.
الان اغلب مشتریان ما میدانند که باریستای آنها یک طلبه جوان است و شاید خیلیهایشان به همین خاطر اینجا میآیند. بسیارشان هم ساعات خلوت را انتخاب میکنند تا بیشتر بتوانیم گفتگو کنیم.
* در طراحی کافه هم سعی کردهاید که عقاید خود را نشان دهید؟
ــ خیر! همینطور که میبینید، فضا و دکور کافه کاملا کلاسیک و عاشقانه است، بجز همین چند عکس که از شاعران، بازیگران، اندیشمندان و سیاستمداران مشهور زدهایم و کمی جنبه اجتماعی به کافه داده، دیگر هیچ المان مذهبی یا اعتقادی به کار نرفته است.
در برخورد و نوع پذیرایی هم تفاوتی بین مهمانانی که ظاهر مذهبی دارند و مثلا دخترخانمی که در عرف به او بیحجاب میگویند نداریم. همهشان برای ما محترم و عزیزند چرا که معتقدم دل همه جوانان ما متوجه خداوند و معنویت و انقلاب است.
به قول رهبر عزیزمان "اینها یک نقص ظاهری دارند" مثل خود من که نقص باطنی دارم. حالا این مفهوم در کافه ما بسیار احساس میشود.
* چطور احساس میشود؟
ــ ما مشتریان دائمی زیادی داریم از خانمهایی که به قول معروف شل حجابند و یا آقا پسرهایی که تیپ ظاهریشان مذهبی نیست میآیند و بسیاری اوقات سر گپ بینمان باز میشود. خیلی وقتها سوالات شرعی و یا اعتقادیشان را میپرسند و یا حرفها و درد دلهایشان را میگویند.
آن وقت است که میبینیم چه قلبهای همراهی و چه باطنهای تشنهای دارند. فقط به خاطر یک دیوار توهمی بین ما و آنها فاصله ایجاد شده است که خدا را شکر این دیوار در کافه برکه فرو ریخته و همه ما یکی شدهایم.
* شما برای درست کردن قهوه و دیگر نوشیدنیها آموزش دیدهاید یا تجربی این فن را فرا گرفتهاید؟
ــ دین ما دستور داده که انسان هرکاری را میخواهد انجام بدهد باید با علم و اتقان باشد. به همین خاطر بنده هم قبل از راه اندازی کافه به دنبال استاد بودم. خداراشکر با یکی از اعضای خوب انجمن قهوه اروپا که داور فینال مسابقات باریستای ایران هم بود، آشنا شدم و نزد ایشان دو دوره متفاوت و تخصصی را گذراندم، این آشنایی یکی از لطفهای خدا به ما بود، چراکه ایشان همیشه و با همه وجود هوای ما را داشتهاند.
امروز کافه برکه در اصفهان یکی از معدود کافههای تخصصی و حرفهای در بحث قهوه است و منوی تخصصی قهوه داریم. در همه تبلیغاتمان هم می نویسیم که اولین و تنها بروبار این شهریم!
* برای مخاطبین کمی هم درباره بروبار توضیح دهید.
ــ بروبار (brew bar) به سبک جدیدی از کافهها در دنیا گفته میشود که در آن با دستگاههای مختلف و به شیوههای تخصصی قهوه را دم میکنند و دیگر از دستگاه تجاری اسپرسو، یا اصلاً خبری نیست، و یا در حاشیه کار است.
در این سبک، قهوه طعمها و عطرهای متفاوتی پیدا میکند که برای همه سلیقهها جذاب است. در ایران تعداد انگشت شماری کافه هستند که این دستگاهها را وارد کرده و بار قهوه را راه اندازی کردهاند.
* شما همچنان مشغول درس و بحث طلبگی هستید؟
ــ بنده خودم را طلبه نمیدانم، طلبگی یک بار مسئولیت و یک هویت بزرگ دارد که برای قد و قواره کوچک من خیلی بزرگ است.
بهتر است بگویم که مشغول تحصیلات حوزوی هستم. رسایل، مکاسب را در قم تا نیمه خواندم و حالا که به اصفهان آمدم دنبال درس و استاد میگشتم که خدارا شکر با کمک یکی از مشتریان، استاد و مدرسه خوبی را هماهنگ کردم.
از ترم آینده هم انشالله صبحها کلاس و درس و بحث را به جدیت مشغولیم، بعد از ظهرها هم به دنبال رسالت طلبگیام در کافه.
* از طرف دوستان روحانی یا دیگران چه واکنشهایی به راه اندازی کافه شما شده است؟
ــ 80 درصد واکنشها مثبت بوده است. بسیاری از دوستان مذهبی و حتی روحانیون عزیزی که به کافه ما میآیند، آنقدر از این حرکت تعریف و تمجید میکنند که خجالت زده میشویم. البته 20 درصدی هم بودهاند که موافق این کار نبوده و گاهاً کنایههایی را هم میزنند، اما چون میدانم همانها هم از سر دلسوزی است، ناراحت نمیشوم.
البته یک طیف هم هستند که از ورود یک طلبه به این فضا بسیار ناراحت و خشمگین شدهاند، در صفحات مجازی و واقعی بسیار سعی کردهاند که ما را تخریب کنند. تهمت میزنند، مشتریانمان را منصرف میکنند، برایمان مشکل ایجاد میکنند، تبلیغاتمان را خراب میکنند و ... اما چون میدانم که به وظیفهام عمل میکنم و کار برای خداست، پس خستگی و ناراحتی معنا ندارد. به قول حافظ عزیز "وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم ؛ که در طریقت ما کافریست رنجیدن"
* حرف دل؟
ــ در این مدت خاطرات زیبای بسیاری دارم، از خانم بیحجابی که نگران نماز نخواندن دخترش بود تا مسیحی که سؤالات اعتقادیش را میپرسید یا مشتری خوبی که برای آمدن به کافه ما پول قرض کرده بود و توریستهای آلمانی که کتاب گوته را به ما هدیه دادند!
اما یک خاطره بسیار زیبا برای خودم ماندگار شده: چون نزدیک میدان امام هستیم و توریستهای زیادی میآیند، در کافه رسم داریم که به مهمانان خارجیمان هدیه میدهیم. در این هدیه نامه رهبر عزیز انقلاب به جوانان اروپا و آمریکا هم وجود دارد، بالاخره ما هم وظیفه داریم این نامه را به مخاطبینش برسانیم. یک روز یک جوان دانمارکی به این کافه آمد و تا نامه را دید، گفت که این نامه را قبلا خوانده و سؤالات زیادی برایش ایجاد شده است. از او خواستم تا بپرسد؛ حدود ۳ساعت طول کشید و همه سؤالاتش را پرسید و تا آنجا که میتوانستم پاسخش را دادم. در آخر بسیار خوشحال بود و میگفت یکی از بهترین روزهایش بوده و بارها تشکر کرد. آن روز، مثل همیشه، یکی از روزهای خوب کافه ما بود.
دیدگاه تان را بنویسید