باشگاه خبرنگاران: ياران باوفاي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به دو دسته تقسيم مي شوند: 1ـ صحابي با وفاي رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه به علي ـ عليه السّلام ـ وفادار ماندند. 2ـ تابعين.
خيلي از ياران با وفاي ايشان كه از اصحاب رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ هم بودند قبل از خلافت ظاهري حضرت از دنيا رفتند مثل ابوذر و سلمان ولي برخي از اصحاب در اين زمان زنده بودند و حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را در جنگها ياري كردند مثل عمار ياسر و خزيمه. اركان اربعه ياران حضرت علي ـ عليه السّلام ـ مقداد، سليمان، ابوذر و عمار بودند كه از اصحاب با وفاي حضرت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ هم مي باشند و از تابعين اويس قرني، عمرو بن حمق خزاعي، رشيد هَجَري، ميثم تمار، كميل بن زياد نخعي، قنبر (غلام حضرت) محمد بن ابي بكر، مزرع (غلام حضرت)، عبدالله بن يحيي [كه اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ در روز جنگ جمل به او فرمود: بشارت باد بر تو اي فرزند يحيي تو و پدرت از شرطة الخميس[1] [ پیش قراولان لشگر] هستيد، كه خدا در آسمان شما را به اين نام ناميد] و جندب بن زهير العامري، حبيب بن مظهر اسدي، حارث بن عبدالله اعور، مالك اشتر، ابو عبدالله جدلي و جويرية بن مسهر و ... ـ رضوان الله تعالي عليهم اجمعين ـ مي باشند.[2] با توجه به اينكه ياران با وفاي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ، در دوران امامتشان، زياد هستند نام پنج تن از ياران
حضرت كه در زمان خلافت ظاهري حضرت زنده بودند ذكر مي شود و شرح حال مختصر آنها نوشته مي شود. 1. مالك بن الحارث الاشتر العلم المازدي ايشان يكي از ياران با وفاي حضرت بودند كه در هر سه جنگ جمل، صفين و نهروان در ركاب حضرت علي ـ عليه السّلام ـ بودند. ايشان از طرف حضرت مأمور به حكومت مصر شدند.، و در راه مصر توسط مزدوران معاويه ـ لعنة الله عليه ـ مسموم شده و به شهادت رسيدند و در زمان ظهور از ياران حضرت امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ خواهند بود. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در وصف مالك جملات زيبايي فرموده اند، كه برخي از اين جملات را ذكر مي كنيم: مالك چه مالكي، به خدا سوگند چون كوهي بود استوار و بي نظير و چونان صخره اي شكست ناپذير و چونان قله اي غير قابل صعود كه هيچ پرنده اي بر فراز آن اوج نمي گرفت. مالك براي من همان طوري بود كه من براي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بودم.[3] 2. اويس قرني ايشان در جنگ صفين به ياري حضرت شتافتند و اولين شهيد جنگ صفين بودند.[4]روزي كه اويس براي ياري حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به خدمتشان رسيد و خودشان را به حضرت معرفي كردند حضرت فرمودند: الله اكبر حبيبم رسول خدا ـ صلّي الله
عليه و آله ـ به من فرمودند كه مردي را خواهي ديد از امت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه به او اويس قرني گويند كه از حزب خدا و حزب رسول خدا مي باشد و شهيد مي شود و بسياري را شفاعت مي كند.[5] ايشان يكي از ياران با وفاي اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ بودند كه خود نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ شهادت به بهشتي بودن ايشان داده است و فرموده بوي بهشت از قرن الشمس بلند است، آه از شوق من بر ديدار تو يا اويس قرني هركس او را ملاقات كرد، از من به او سلام برساند.[6] 3. رُشَيد هَجَري ايشان از جمله ياران حضرت علي ـ عليه السّلام ـ مي باشد كه تا زمان امامت حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ زنده بودند و از ياران امام حسين ـ عليه السّلام ـ هم محسوب مي شوند و عبيد الله بن زياد ـ لعنة الله عليه ـ ايشان را شهيد كرد. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به ايشان فرمودند: حال رشيد چگونه خواهد بود صبر تو هنگامي كه دو دست و دو پا و زبان تو را قطع مي كنند؛ رشید پرسيد :عاقبت اينها بهشت است؟ حضرت فرمودند: «يا رشيد انت معي في الدنيا و الآخرة؛ اي رشيد تو با من هستي در دنيا و آخرت» و در جاي ديگر فرمودند كه رشيد هجري علم منايا و بلايا را مي
داند.[7] به ايشان رشيد البلايا لقب داده بودند، چون به برخي از مردم عاقبت كارشان را مي گفت.[8] 4. ميثم تمار غلام زني از بني اسد بود. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ او را خريد و آزاد كرد ... و فرمود رسول خدا (ص) به من خبر داده كه اسم تو در عجم، میثم است و روزي به ايشان فرمود تو را بعد از من به دار مي آويزند و نيزه بر تو مي زنند و دماغ و دهانت پر از خون شده، محاسنت خضاب مي شود و جلوي خانه عمرو بن حريث بر نخلي آويزان مي كنند ، پس از این ميثم ـ رضوان الله تعالي عليه ـ روزهامي آمد و كنار آن نخلي كه حضرت به او نشان داده بود نماز مي خواند ... روزی ام سلمه به او گفت من از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيدم كه در نيمه هاي شب سفارش تو را به امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ مي كرد ميثم از ام سلمه پرسيد: امام حسين ـ عليه السّلام ـ كجاست من خيلي مشتاق ديدار اويم كه انشاء الله نزد خدا با هم ملاقات مي كنيم . سرانجام نیز عبيد الله ـ لعنة الله عليه ـ او را گرفت و به همان تفصيلي كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فرموده بود او را شهيد كرد و بهمان نخل آويزان كرد. اين جريان 10 روز قبل از ورود امام حسين ـ عليه السّلام ـ به عراق
بود.[9] 5. حبيب بن مظهر (مظاهر) از جمله ياران با كمال اميرالمؤمنان ـ عليه السّلام ـ كه چهره اي نوراني و زيبا داشت، و در سن 75 سالگي در كربلا حضور داشت. حافظ كل قرآن بود و هر شب بعد از نماز عشا تا طلوع فجر يك ختم قرآن مي كرد و در تمام جنگها با امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ بود و از خاصان و حاملان علوم اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ بود كه در سال 61 هجري در ركاب امام حسين ـ عليه السّلام ـ در كربلا شهيد شد.[10] روزي ميثم تمار را ديد و به او گفت مي بينم مردي اصلع( مردی که موی جلوی سرش ریخته) كه كنار دار الرزق، خربزه مي فروشد و شكم بزرگي دارد (كنايه از ميثم تمار) در راه محبت اهل بيت به دار آويخته مي شود ميثم گفت من هم مردي را مي شناسم سرخ رو كه در راه ياري فرزند دختر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كشته مي شود و سرش در كوچه هاي كوفه چرخانده مي شود ، بعد از آن رشيد آمد و مردمي كه آن حرف ها را شنيده بودند، از او ( راجع به پیشگویی میثم) پرسيدند، رشيد گفت خدا رحمت كند ميثم را كه فراموش كرده بگويد براي سر حبيب صد درهم جايزه مي گيرند و مردم اين حرفها را دروغ مي پنداشتند.[11] اما پس از شهادت آنها تمام اين پيش
بيني ها محقق شد. چون اين اسرار را امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ به آنها آموخته بود. --------------------------------------------------------------------- [1] . به معنای لشكريان پنج گانه علي - گفتنی است هر لشكر پنج قست دارد: 1ـ ميمنه 2ـ ميسره 3ـ قلب 4ـ خط مقدم 5ـ انتها يعني تو و پدرت از اعيان و ستونهاي حزب ما هستي روز قيامت مجمع البحرين لغت خمس. [2] . الشيخ مفيد، اختصاص، ص 7 و 6، چاپ جامعه مدرسين، تحقيق غفاري. [3] . خويي، معجم رجال الحديث، چاپ پنجم، 1413، ج 15، ص 168 و 171. [4] . نعمان مغربي، شرح الاخبار، ص 13، ج 2، چاپ و نشر جامعه مدرسين. [5] . شيخ مفيد، ارشاد، چاپ دوم، قم، نشر آل البيت، ج 1، ص 316. [6] . شيخ مفيد، اختصاص، پيشين، ص 82 و 107. [7] . خويي، پيشين، ج 8، ص 199. [8] . خويي، معجم رجال الحديث، ج 8، ص 198، همان. [9] . شيخ مفيد، ارشاد، پيشين، ج 1، ص 323 تا 325. [10] . سيد محسن امين، اعيان الشيعه، چاپ بيروت نشر دارالمعارف، 1406، ج 4، ص 553. [11] . خويي، پيشين، ص 202، ج 5. مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
دیدگاه تان را بنویسید