تفاوت‏های مدیریت آمریکایی و ایرانی

کد خبر: 401537

دکتر «محمد جلیلی» مدیر عامل شرکت رتبه بندی و اعتبار سنجی مشتریان نظام بانکی و هم‏چنین عضو هیأت علمی دانشگاه می‏باشد. ایشان درباره‏ی اهداف نگارش کتابش می‏گوید: پس از نخستین جلسه هم اندیشی در محضر مقام معظم رهبری درباره‏ی الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت به فکر نوشتن کتابی در این باره افتادم.

برهان: دکتر «محمد جلیلی» چندی پیش نگارش کتاب «چند گفتار در باب الگوهای اسلامی ایرانی مدیریت» را به انجام رساند، او هم اکنون مدیر عامل شرکت رتبه بندی و اعتبار سنجی مشتریان نظام بانکی و هم‏چنین عضو هیأت علمی دانشگاه است. دکتر جلیلی درباره‏ی اهداف نگارش کتاب می‏گوید: پس از نخستین جلسه هم اندیشی در محضر مقام معظم رهبری درباره‏ی الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت به فکر نوشتن کتابی در این باره افتادم. وی نگاهی کاملا ویژه درباره‏ی الگوی اسلامی مدیریت دارد. کتاب او هم اکنون جز نخستین کتاب‏ها در حوزه مدیریت اسلامی پس از برگزاری نشست اندیشمندان است و به بررسی آثار مدیریت اسلامی - ایرانی و ویژگی‏های آن پرداخته است.
آقای دکتر جلیلی جناب عالی در کتاب «چند گفتار در باب الگوهای اسلامی ایرانی مدیریت» به جایگاه دانش مدیریت قبل از انقلاب اسلامی ایران اشاره داشتید؟ اگر امکان دارد کمی درباره ‌ ی جایگاه دانش مدیریت در قبل از انقلاب 57 توضیحاتی ارایه دهید و بگویید مدیریت قبل از انقلاب چگونه بوده و دارای چه مفاهیم و شاخصه‏هایی بوده است؟
تحلیل دانش مدیریت قبل از انقلاب اسلامی بر مبنای ادبیات نظری بسیار دشوار است. چرا که متون علمی و تحقیقاتی در این حوزه بسیار محدودند. دلیل اصلی نیز این است که دانش مدیریت در جهان نوپا بوده و قبل از انقلاب نیز توسعه ‌ ی چندانی در ایران پیدا نکرده است. دانشگاه ‌ های داخلی کم ‌ تر در آن مقطع به رشته ‌ ی مدیریت اهمیّت می ‌ دادند. عموماً پایه ‌ ی اصلی آموزش مدیریت در کشور بر مبنای الگوهای غربی و با مشارکت مستقیم آنان شکل می ‌ گرفت. به عنوان مثال «مرکز مطالعات مدیریت ایران» وابسته به دانشگاه «هاروارد» در ایران تأسیس شد و در آن رشته ‌ ی مدیریت با نظارت مستقیم این دانشگاه آمریکایی تدریس می ‌ شد. اگرچه از دیدگاه نظری و متون علمی تحلیل جایگاه این دانش دشوار است اما از منظر کاربردی و عملیاتی، بروز و ظهور رویکردهای مدیریتی و بعضاً سیاسی می ‌ توان کلیّت موضوع را مورد بررسی قرار داد.
در اعصار مشروطه ‌ گری قاجاری و سلطنت ‌ طلبی پهلوی، بسیاری از تحصیل ‌ کرده ‌ های خارج رفته با دیدن مظاهر تمدن غربی و پیشرفت ‌ های علمی و تکنولوژیک آن، تلاش نمودند تا جامعه ‌ ی ایرانی نیز از این الگوها بهره ‌ مند گردد. صرف نظر از تأثیر مسایل سیاسی و کارشکنی ‌ های قدرت ‌ های استکباری، دو دلیل عمده دیگر در ناکامی این جریان بسیار اثرگذار بوده است:
دلیل اول؛ مدل ‌ ها و الگوهای مدیریتی متناسب با شرایط و اقتضائات هر کشور و ملتی تدوین می ‌ گردند و لزوماً یک الگوی موفق در یک جامعه برای جامعه ‌ ی دیگری که از مبانی و اصول فرهنگی متفاوتی برخوردار است، کارآیی ندارد. نتایج مطالعه ‌ ی 10 ساله ‌ ی «رونی لسم»، دانشمند مدیریت روی مبانی فرهنگی مدیریت در مناطق مختلف جهان مستند علمی مناسبی برای تحلیل این موضوع می ‌ باشد.
این محقق تئوری ‌ های مدیریت را به میوه ‌ های درختی تشبیه می ‌ نماید که در بستر خاک هر کشور (که در واقع بیانگر فرهنگ آن کشور می ‌ باشد) و متأثر از املاح موجود در آن خاک رشد و نمو نموده و ثمرات خود را در قالب تئوری ‌ ها، رویکردها و ابزارهای مدیریتی در اختیار توسعه و پیشرفت جامعه قرار می ‌ دهد.
ساختار املاح موجود در خاک در رشد و نمو درختان بسیار تأثیرگذار است. از این رو در مناطق مختلف جهان انواع خاصی از درختان قابلیّت رشد و ثمر دهی دارند و برخی انواع دیگر به هیچ وجه در یک منطقه ‌ ی جغرافیایی خاص امکان رشد نمی ‌ یابند. بعضاً حتی در چارچوب مرزهای جغرافیایی یک کشور نیز این تنوع گیاهی و زراعی قابل مشاهده می ‌ باشد. به عنوان مثال تنوع میوه ‌ های درختی در مناطق مختلف ایران به ‌ گونه ‌ ای است که یکی از منحصر به فردترین شرایط را برای کشورمان در بین بسیاری از کشورهای دنیا از لحاظ تنوع محصولات کشاورزی فراهم آورده است.
همان ‌ گونه که نمی ‌ توان انتظار داشت درخت نخل در خاک استان تهران رشد نموده و به بار نشیند، توقع رشد و نمو بسیاری از درختان موجود در باغ ‌ های تهران در زمین ‌ های جنوب کشور و یا استان ‌ های مرکزی مانند کرمان نیز توقع به جایی نخواهد بود. این مسأله در حوزه ‌ ی دانش مدیریت نیز صادق است. درخت مدیریت ژاپنی متأثر از خاک (فرهنگ آن کشور) میوه ‌ های مدیریتی مختص به خود را دارد. اثبات باطل بودن این تصور که بذر درخت ژاپنی را به ایران وارد نماییم و توقع داشته باشیم همان میوه را با همان کیفیت به ما ارایه نماید، به استدلال چندان پیچیده ‌ ای نیاز ندارد.
در جوامعی مانند خاورمیانه و آفریقا که مباحث متافیزیکی جزءِ جدایی ناپذیر خاک و فرهنگ این کشورها و ملت ‌ ها است، لزوماً تئوری ‌ های مدیریتی ژاپنی، غربی و اروپای شمالی امکان رشد و نمو و ثمردهی نخواهند داشت. واقعیّت امر این است که متافیزیک چه در جنبه ‌ ی مثبت آن (یعنی اعتقاد به ادیان الهی) و چه در جنبه ‌ ی منفی آن (اعتقاد به مسایل خرافی) جزیی جدایی ناپذیر از فرهنگ و خاک کشورهای خاورمیانه و آفریقایی و برخی مناطق دیگر جهان است.
رویکردهای مدیریتی در این مناطق متأثر از متافیزیک بوده و تلاش برای جداکردن آن به منزله ‌ ی تلاش برای تعویض کل خاک یا فرهنگ این مناطق می ‌ باشد. دین و اعتقاد دینی جزیی کلیدی و تاریخی از فرهنگ ایرانی است و در این میان ویژگی ‌ های منحصر به فرد دین اسلام و مذهب تشیع در میان سایر ادیان، برجستگی و تمایز ویژه ‌ ای را برای ایران فراهم نموده است. ناکامی تحصیل ‌ کرده ‌ های خارج رفته و یا حتی تحصیل ‌ کرده ‌ های داخلی مبتنی بر متون علمی ترجمه ‌ ی شده از منابع غربی برای پیاده سازی بسیاری از الگوهای مدیریتی غربی در ایران در دوره ‌ های قبل از انقلاب اسلامی و حتی مقاطعی بعد از آن، در چارچوب این تحلیل قابل توجیه می ‌ باشد. عدم توجه به مبانی فرهنگی و تفاوت ‌ های بنیادین در این بخش چالش اساسی ایجاد می ‌ نماید.
دلیل دوم؛ عدم شناخت درست و کامل رویکردها و ابزارهای مدیریتی رایج در یک کشور توسط کشور دیگر می ‌ باشد. بنابراین اگرچه در ظاهر تلاش می ‌ شده است که همان رویکرد یا تکنیک مدیریتی وارد کشور شود، اما در واقعیّت، طرح ناقص و ناکارآمدی از آن به مرحله ‌ ی اجرا درآمده است. این موضوع مختص ایران نبوده است بلکه در تعاملات علمی و تکنولوژیکی بسیاری از کشورها و ملت ‌ ها نمونه ‌ هایی از این دست را می ‌ توان مشاهده نمود. برداشت نادرست کشورهای غربی از رویکرد مدیریتی ژاپنی در دهه ‌ های 60 و 70 میلادی یکی از مثال ‌ های عبرت آموز در این زمینه است که در کتاب «چند گفتار در باب الگوهای اسلامی ایرانی مدیریت» به صورت تفصیلی این موضوع را تبیین نموده ‌ ام.
شباهت‏ها و تفاوت‏های مدیریت قبل از انقلاب ایران با مدیریت غربی را توضیح دهید؟
مدیریت قبل از انقلاب عملاً به عنوان شعبه ‌ ای از مدیریت غربی قابل طبقه بندی می ‌ باشد. بنابراین به هیچ وجه بحث شباهت و تفاوت مطرح نیست بلکه بحث کپی ‌ برداری و انطباق کامل مطرح است. به عنوان مثال بسیاری از صنایعی که در دهه ‌ های 40 و 50 شمسی در ایران راه اندازی شدند، در تمامی حوزه ‌ های مدیریتی خود به طور 100 درصد از الگوها و تکنیک ‌ های مدیریتی غربی استفاده نمودند. به عنوان مثال سیستم ‌ های حسابداری و محاسبه ‌ ی بهای تمام شده دقیقاً و به صورت مستقیم توسط تیم ‌ های آمریکایی طراحی و حتی پیاده سازی و اجرا می ‌ شد. یعنی دقیقاً همان سیستم حسابداری که مثلاً در شرکت «فورد» وجود داشت ترجمه شده و در قالب زبان فارسی در برخی صنایع ایرانی به کار گرفته می ‌ شد که هنوز هم می ‌ توان اثراتی از آن در نظام ‌ های مالی شرکت ‌ های ایرانی مشاهده نمود. البته این موضوع به خودی خود لزوماً منفی تلقی نمی ‌ گردد. به هر حال استفاده از این الگوها در توسعه ‌ ی دانش حسابداری در ایران اثر گذار بوده ‌ اند.
مدل‏ها و الگوهای مدیریتی پس از انقلاب در ایران چه تغییراتی کرد؟ آیا الگوی خاصی از مدیریت در پس از انقلاب بر جامعه ‌ ی ایران حاکم شد؟ با چه شاخصه‏هایی؟
توسعه ‌ ی دانش مدیریت در ایران بعد از انقلاب اسلامی از دو مقوله ‌ ی اصلی متأثر بوده است. اول؛ تحولات بنیادین ایجاد شده در تمامی حوزه ‌ ها از جمله سیاست، اقتصاد و فرهنگ مبتنی بر آموزه ‌ های اصیل انقلاب اسلامی، بر توسعه ‌ ی دانش مدیریت در دو سطح تئوریک و کاربردی تأثیرات قابل ملاحظه ‌ ای داشته است. در حوزه ‌ ی کاربردی ارایه ‌ ی الگوهای مدیریتی مبتنی بر آموزه ‌ های اسلامی، نتایج بسیار شگرف و بی ‌ بدیلی را ایجاد نمود. دوم؛ شرایط محیطی مانند جنگ تحمیلی 8 ساله و دوران سازندگی نیز در بروز برخی رویکردها در حوزه ‌ ی مدیریت کشور بسیار تأثیرگذار بوده ‌ اند. به عنوان مثال به صورت طبیعی در شرایطی که بحث سازندگی اولویت اول برنامه ‌ ریزی یک کشور قرار می ‌ گیرد، رویکردهای مهندسی در حوزه ‌ ی مدیریت، بروز بیش ‌ تری پیدا می ‌ کند.
به نظر اینجانب توسعه ‌ ی مفهوم «کار و فعالیّت داوطلبانه» در قالب تشکیل نهاد فراگیر و بسیار تأثیرگذار «بسیج» یکی از دست ‌ آوردهای منحصر به فرد مدیریتی در کشور است. سازمانی که اگرچه بسیاری از ویژگی ‌ های ساختارهای سازمانی رایج در دنیا (مانند سلسله مراتب سازمانی، فرماندهی و مدیریت واحد، تقسیم ‌ کار، حیطه ‌ ی نظارت، برنامه ‌ ریزی و...) را دارا می ‌ باشد اما با این نوع ساختارهای سازمانی تفاوت ‌ های بنیادین، منحصر به فرد، بی ‌ بدیل و ممتازی دارد.
الگوها و مدل ‌ های انگیزشی در این ساختار سازمانی بیش از هر چیز بر پایه ‌ ی انگیزه ‌ های الهی و غیرمادی استوار است. انگیزه ‌ هایی که در ساختارهای سازمانی مادی ‌ گرایانه هیچ جایگاهی برای آنان متصور نیست. تئوری ‌ های مدیریتی که در عصر صنعتی شدن در دنیا مطرح شده ‌ اند، بیش ‌ تر بر نگاه مادی ‌ گرایانه استوار بوده ‌ اند. مکتب مدیریت علمی که توسط «تیلور» پایه ‌ گذاری شد، بر این فرض اساسی استوار است که «انسان همانند ماشین است بنابراین باید به گونه ‌ ای برنامه ‌ ریزی شود که حداکثر بهره ‌ برداری از آن در راستای منافع سازمانی صورت پذیرد.» در این الگوی مدیریتی، عوامل مادی مانند حقوق و دست ‌ مزد تنها عواملی محسوب می ‌ گردند که می ‌ توانند در انسان ‌ ها یا نیروی کار انگیزه ایجاد نمایند. اگرچه این تفکر مدیریتی بعدها توسط دانشمندان مختلف مورد انتقاد قرار گرفت و الگوهای مدیریتی دیگری به عنوان جایگزین برای آن مطرح شد.
امّا تئوری ‌ های جدید نیز تفاوت مبنایی و اساسی ایجاد ننمودند و صرفاً ترکیب عوامل انگیزشی اصلاح گردیده و افزون بر عوامل مبتنی بر نیازهای اولیه ‌ ی انسان، عوامل بهداشتی، اجتماعی و روانی و مانند آن به این ترکیب اضافه گردید و بشریّت به دلیل پیروزی نگاه مادی ‌ گرایانه هیچ ‌ گاه نتوانست نگاه ابزاری به انسان و نیروی کار یا مستخدمین را با تحول بنیادین مواجه سازد. اگرچه توجه به عامل انسانی به عنوان سرمایه ‌ ی سازمانی در سال ‌ های اخیر در دستور کار بسیاری از سازمان ‌ ها قرار گرفته است، اما این سرمایه فقط تا وقتی دارای ارزش است که بتواند برای بنگاه اقتصادی، سود ایجاد نماید. از این رو در تمام کتب علمی حسابداری صنعتی در دنیا، هزینه ‌ ی دست ‌ مزد به عنوان یک هزینه ‌ ی متغیر تعریف می ‌ شود.
به این معنی که به محض کاهش سطح تولید بلافاصله بخشی از نیروی کار اخراج می ‌ گردد. در چنین فضایی که تقریباً بر تمام محیط ‌ های فعالیّت کسب و کاری، اقتصادی و اجتماعی و سازمانی دنیا حاکم بوده و هست، الگوی سازمانی «بسیج» توسط بنیان ‌ گذار جمهوری اسلامی ایران مطرح و نهادینه شد و اگرچه متأسفانه کم ‌ تر در منابع علمی دانش مدیریت در محافل دانشگاهی و علمی کشور مورد توجه قرار گرفته است، اما در بستر کاربردی، نتایج معجزه آسایی ایجاد نمود.
مدیریت 8 سال دفاع مقدس با تکیه بر تفکر مدیریتی و سازمانی مبتنی بر الگوی «بسیج» و تشکیل وزارتخانه ‌ ای برای توسعه ‌ ی اقتصادی تحت عنوان «جهاد سازندگی» مبتنی بر تفکر جهادی در حوزه ‌ ی اقتصاد، از جمله آثار و نتایج منحصر به فرد این رویکرد نوین مدیریتی محسوب می ‌ گردد. علی ‌ رغم گذشت بیش 30 سال از انقلاب اسلامی، هنوز هم میلیون ‌ ها انسان در قالب ساختار سازمانی «بسیج» و بر مبنای اصل بنیادین «انگیزه ‌ های الهی و غیر مادی» مشغول ارایه ‌ ی خدمات مختلف به جامعه هستند.
اگرچه در این نوشتار مجال تحلیل تفصیلی الگوی مدیریتی «بسیج» به عنوان نمونه ‌ ای از الگوهای اسلامی ایرانی وجود ندارد اما توجه اجمالی به نقش و جایگاه آن در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی و پیشرفت همه جانبه ‌ ی کشور واقعیّت ‌ های انکار ناپذیری را نمایان می ‌ سازد:
اول؛ نتایج و آثار این الگوی مدیریتی در حوزه ‌ ی کاربردی بسیار وسیع می ‌ باشد.
دوم؛ این الگوی مدیریتی و سازمانی با الگوهای رایج در دنیا تفاوت ‌ های بنیادین دارد.
به هر حال «بسیج» و «تفکر بسیجی» یکی از نمونه ‌ های تحول در حوزه ‌ ی مدیریتی کشورمان بعد از انقلاب اسلامی محسوب می ‌ گردد که با بررسی ابعاد آن می ‌ توان جایگاه دانش مدیریت را مورد توجه قرار داد. علی ‌ رغم این ‌ که از منظر کاربردی، بعد از انقلاب اسلامی تحولات بنیادین در حوزه ‌ ی مدیریت ایجاد شد اما متأسفانه در حوزه ‌ ی تئوریک و مطالعات نظری و آموزش عالی، سمت و سوی تحولات به گونه ‌ ای نبوده است که بتواند مشکلات موجود در این بخش را که در دهه ‌ های قبل از انقلاب اسلامی نیز وجود داشت و در سطور آغارین این بخش به آن اشاره شد، به طور بنیادین حل کند.
اگر امکان دارد کمی هم درباره ‌ ی مدیریت در غرب صبحت کنید. شاخصه‏ها و ویژگی‏های یک مدیریت غربی چگونه است؟ (تئوری‏های مدریتی غربی چگونه است؛ آیا این تئوری‏ها با تئوری مدیریتی در دیگر کشورها مانند آفریقا و آسیا تفاوت دارد؟)
بر اساس نظریّه ‌ ی «رونی لسم» دانشمند مدیریت، سبک ‌ های مختلف مدیریتی، فرهنگ ‌ ها و مراحل توسعه ‌ ی کسب و کارها در جهان به چهار حوزه ‌ ی کلیدی قابل تقسیم می ‌ باشد:
1- مدیریت بنیادی (مختص جوامع غربی شامل آمریکا)؛
2- مدیریت منطقی (مختص جوامع شمالی شامل اسکاندیناوی)؛
3- مدیریت توسعه ‌ ای (مختص جوامع شرقی شامل ژاپن)؛
4- مدیریت ‌ متافیزیکی(مختص جنوب شامل آفریقای ‌ جنوبی).
بنابراین مدیریت آمریکایی یک نوع مدیریت بنیادی محسوب می ‌ شود. برای توضیح بیش ‌ تر مفهوم مدیریت بنیادی مقدمه ‌ ای بیان می ‌ کنم. در زیست شناسی یک سوپر ارگانیسم به یک گروه از ارگانیسم ‌ های انفرادی اطلاق می ‌ گردد که به صورت یک مجموعه ‌ ی واحد عمل می ‌ نمایند. بدین سبب یک گروه مورچه می ‌ توانند موجوداتی صدها برابر اندازه ‌ ی خود را شکست دهند. در ارگانیسم ‌ های انسانی نیز می ‌ توان به انواع قبیله ‌ ها اشاره نمود که یک اکوسیستم قدرتمند را تشکیل می ‌ دهند. در فضای کسب و کار و شرکت ‌ ها نیز همین مفهوم صادق است. به عبارتی یک شرکت یا بنگاه اقتصادی یا سازمان متشکل از مجموعه ‌ ای از آدم ‌ هاست که به عنوان یک فرد منسجم عمل می ‌ کنند البته ارگانیسم ‌ های انسانی بسیار پیچیده عمل می ‌ نمایند.
برای این ‌ که انسان ‌ ها در یک سوپر ارگانیسم در کنار هم و به صورت یک مجموعه ‌ ی واحد عمل کنند باید مکانیزم ‌ های انگیزشی برای آنان فراهم شود. مدیریت بنیادی برای این ‌ که انسان ‌ ها را در راستای اهداف سازمان قرار داده و از آنان بیش ‌ ترین عملکرد و بازدهی را کسب نماید، به دنبال اندازه ‌ گیری، مدیریت و هماهنگی میان این عوامل انگیزشی است تا حداکثر بهره برداری از نیروی کار ایجاد شود. همان ‌ طور که ملاحظه می ‌ فرمایید محور اصلی این تئوری مدیریتی نیز «نگاه مادی ‌ گرایانه ‌ ی محض» است. به این معنی که در قالب انگیزه ‌ های مادی و احساسی به دنبال بهره برداری از نیروی کار در راستای اهداف صاحبان ثروت و قدرت می ‌ باشد.
ارزشمندی انسان در این تفکر مدیریتی ناشی است از فایده و منفعتی که برای صاحب کار یا ملک بنگاه اقتصادی ایجاد می ‌ نماید. بنابراین در این تفکر انسان وسیله ‌ ای برای تحقق خواسته ‌ های دیگران است که به نظر با تفکر مدیریت علمی تیلور که انسان را ماشین فرض می ‌ نمود تفاوت بنیادینی ندارد بلکه صرفاً در ابزارها متفاوت ‌ اند. تیلور برای حداکثر بهره برداری از نیروی کار پیشنهاد می ‌ کند که کارها دقیقاً زمان ‌ بندی شده و با حرکت سنجی و زمان سنجی نیروی کار مهار و کنترل شود. در رویکرد بنیادی افزون بر عوامل مادی به برخی انگیزش ‌ های احساسی نیز توجه می ‌ شود.
یعنی این نوع مدیریت با مدیریت ایران متفاوت است؟ (ویژگی مدیریت ایرانی چیست؟)
بله؛ به طور قطع تفاوت دارد. در مدیریت اسلامی، انسان محور است. یعنی سازمان، شرکت و بنگاه اقتصادی در خدمت انسان است و برای تعالی مادی و معنوی او طراحی شده است. بدین سبب انسان در چارچوب ارزش ‌ های الهی در سازمان خدمت می ‌ نماید. نه به عنوان یک وسیله در کنار سایر ماشین ‌ ها و ابزارها.
حضرت‏عالی از مدیریت آمریکایی سخن گفتید؛ مدیریت آمریکایی چگونه است؟
همان‏طور که در سؤال قبلی به این موضوع اشاره داشتم؛ مدیریت آمریکایی محور مدیریّت غربی محسوب می ‌ گردد.
به تفکر مدیریت «بسیجی» پس از انقلاب اشاره کردید؟ آیا این تفکر مدیریتی در دنیا هم تجربه شده است؟

یکی از مبانی تفکر مدیریت بسیجی، کار و فعالیّت داوطلبانه است که با این مفهوم، کار داوطلبانه در دنیا امری رایج است اما تفکر بسیجی با سایر الگوهای کار داوطلبانه تفاوت ‌ های بنیادینی دارد.

اول؛ حوزه ‌ ی کار داوطالبانه عموماً منحصر در برخی امور بشر دوستانه است. در حالی ‌ که تفکر بسیجی در ساده ‌ ترین امور زندگی اجتماعی تا پیچیده ‌ ترین امور نظامی، سیاسی و اقتصادی قابل اجرا می ‌ باشد.
دوم؛ کار و فعالیّت داوطلبانه در دنیا تعداد اندکی از مردم هر کشور را در بر می ‌ گیرد.
تفکر بسیجی بخش قابل ملاحظه ‌ ای از جامعه را شامل می ‌ شود و قابل تعمیم به تمام آحاد جامعه می ‌ باشد. انگیزه ‌ ها در تفکر بسیج، انگیزه ‌ های الهی بسیار قوی است که انسان با جان و تمام هستی خود ممکن است در آن داخل شود در حالی که در سایر الگوهای کار داوطالبانه ‌ ی رایج در دنیا صرفاً انگیزه ‌ های بشر دوستانه و دل رحمانه ‌ ی نوع بشر دخیل بوده و ایجاد انگیزه ‌ های محدود می ‌ نماید.
یکی از مبانی تفکر مدیریت بسیجی، کار و فعالیّت داوطلبانه است. که با این مفهوم، کار داوطلبانه در دنیا امری رایج است. امّا تفکر بسیجی با سایر الگوهای کار داوطلبانه تفاوت ‌ های بنیادینی دارد؛ اول؛ حوزه ‌ ی کار داوطالبانه عموماً منحصر در برخی امور بشر دوستانه است. در حالی ‌ که تفکر بسیجی در ساده ‌ ترین امور زندگی اجتماعی تا پیچیده ‌ ترین امور نظامی، سیاسی و اقتصادی قابل اجرا می ‌ باشد. دوم؛ کار و فعالیّت داوطلبانه در دنیا تعداد اندکی از مردم هر کشور را در بر می ‌ گیرد.
شما مهم ‌ ترین ویژگی تئوری‏های مدیریتی مبتنی بر مبانی و الگوهای اسلامی ایرانی را چه می‏دانید؟
اسلام یک دین کامل و در برگیرنده ‌ ی برنامه ‌ ی جامعی درباره ‌ ی زندگی بشری است و از محتوای مفاهیم و اصول اسلامی که از منابع اصلی آن قابل استنباط می ‌ باشد نیز این موضوع به وضوح آشکار بوده و عملکرد پیامبر اسلام و امامان شیعه نمونه ‌ ی بارز این رویکرد و نگرش اسلام به دین به عنوان برنامه ‌ ی جامع زندگی انسان ‌ ها است. از آن جایی که مفاهیم پایه و اصلی دانش مدیریت برای پیشبرد زندگی بشری در مسیر مطلوب امری اجتناب ناپذیر و ضروری می ‌ باشد، از این‏رو طبیعی است که دین اسلام افزون بر ارایه ‌ ی طرح و برنامه برای زندگی انسان، راهکارهای تحقق این برنامه ‌ ها (از جمله مبانی و اصول دانش مدیریت به عنوان مهم ‌ ترین ابزار برای رسیدن به اهداف برنامه ‌ ریزی) را نیز ارایه نماید.
بنابراین تردیدی نیست که ویژگی ‌ های مدیریتی مبتنی بر مبانی و الگوهای اسلامی از منابع اسلامی به ‌ ویژه قرآن و احادیث ائمه و سایر متون اسلامی قابل استخراج می ‌ باشد که البته تحقق آن نیازمند یک عزم ملی به ویژه در میان نخبگان و دانشمندان جامعه است.
به اعتقاد اینجانب، دهه ‌ ی 90 هجری شمسی فرصت طلایی برای توسعه ‌ ی دانش مدیریت در ایران تلقی می ‌ گردد. دانش مدیریت هم در سطح تئوریک و نظری و هم در سطح کاربرد در یک قرن اخیر در ایران فراز و نشیب ‌ های زیادی به خود دیده است. برگزاری اولین نشست اندیشه ‌ های راهبردی در حضور مقام ‌ معظم ‌ رهبری در سال 1389 و تبیین برخی از ابعاد کلان الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت توسط ایشان، گام بسیار مهمی در راستای فراهم شدن مقدمات تحرک مسؤولین و نخبگان در این زمینه می ‌ باشد و با توجه به جایگاه دانش مدیریت در الگوی پیشرفت، می ‌ توان انتظار داشت بسترهای توسعه ‌ ی دانش مدیریت در ایران در سطح کلان در سال ‌ های پیش رو فراهم گردد.
طرح استراتژی مهندسی فرهنگی توسط مقام معظم رهبری در اوایل دهه ‌ ی 1380 و فعالیّت ‌ های صورت گرفته توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی در راستای تدوین نقشه ‌ ی جامع مهندسی فرهنگی کشور نیز می ‌ تواند نوید بخش ایجاد نگرش همه جانبه و مبتنی بر تفکر سیستمی و مهندسی و با محوریّت فرهنگ در حوزه ‌ ی پیشرفت گردد. دانش مدیریت بیش از همه ‌ ی علوم در پیشرفت کشور تأثیرگذار است و رویکرد فرهنگی نیز به گواه مطالعات اندیشمندان مختلف نقش کلیدی در پیشرفت دانش مدیریت ایفا نموده و می ‌ نماید. نگرش فرهنگی به مدیریت، لازمه ‌ ی تحقق الگوی بومی (اسلامی-ایرانی) است که بنابر دلایل یاد شده شرایط مورد نیاز برای آن فراهم شده است. توسعه کمّی و کیفی دانش مدیریت و گسترش تعداد فارغ التحصیلان این رشته در سطوح تحصیلات عالی نیز بر امیدواری نسبت به چشم ‌ انداز آینده افزوده است.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت