کتاب، ببر خفته
اگر سرنوشت دردناک کتاب را در پانزده سال گذشته بعنوان يک «فاجعه» تلقي کنيم، درست به واقعيت اشاره کردهايم. بررسي کوتاه و اجمالي در زمينه کتاب و انتشار کتاب و کتابخواني در طول مدتي که ياد شد، خواننده را به انديشه و لاجرم تأسف وا مي دارد. ويترين کتابفروشي ها فريب دهنده و جلد کتابها زيبا، قيمت ها نيز زيبا، ولي کمرشکن بودند، گذري در بساط کتابخانهها نشان ميداد که لوکس گرايي و تهي مايگي به حوزه کتاب نيز رخنه کرده بود. تجديد چاپ دواوين حافظ و سعدي و فردوسي و انوري و عراقي و نشاط اصفهاني و طبيب اصفهاني و نظاير آن، اگر به ساحت مقابله کنندگان و مصح هان و آنطور که اين روزها مد شده است «ويراستاران» بر نخورد، چيزي در رديف تکرار است و بس. اين عبارت را نوشتم و ناسزاي مدعيان را بجان خريدم. چه ميتوان کرد؟ حقيقت جز اين نيست. سيستم کارتل بازي و تراست بازي که در مورد صنايع نفت و آهن و فولاد و نظاير آن صدق مي کرد، در انتشار کتاب نيز نفوذ يافت و يکي دو سرمايهدار ناشر، سلطه خود را بر مسايل چاپ و انتشار کتاب گسترش دادند و طبعاً راه را براي استعدادهاي نوشکفته و نويسندگان راستين بستند. ناشران خرده پا و نيز ناشراني که به قصد فرهنگ پروري و اشاعه آثار ادبي و هنري و فني گام به عرصه خانمان برانداز کتاب نهاده بودند، در زير فشار کارتلها و تراستهاي آنچناني، يا تاب نياوردند و جا زدند و يا آنکه لنگ لنگان به کار خود ادامه دادند. افزايش سرسامآور بهاي کاغذ، شميز، مقوا، گالينگور، چسب، تايپ، صحافي باضافه افزايش منطقي دستمزدهاي کارگران صنـايع چاپ، رفته رفته کوهي شد و بر شانه گـروه کتابخوان نشست و او را در برابر ويترين کتابفروشها در ترديد حسرت باقي گذاشت. اداره کل نگارش که در زمان نخست وزيري هويدا علم شده بود، ابتدا به نويسندگان و مترجمان و ناشران تکليف مي-کرد که دست نوشته خود را پيش از تحويل به چاپخانه در اختيار «مميزان» قرار دهند. دراين خوان اول، بسياري از کتابها دچار سقط جنين شد. بسياري از آثار ارزنده، به جرم آنکه از ديدگاه مميزان خلاف ادب و خلاف مصالح اجتماعي بود، مثله شد. دولت هويدا که در ظاهر کاري يد طولايي داشت با بوق و کرنا اعلام داشت که مميزي دست نوشتهها برخلاف اصول دموکراسي است. پس، کتاب خود را با خيال راحت به چاپخانه بدهيد تا چاپش کنند، ولي لطفاً قبل از صحافي چند نسخهاي از آن را به صورت فرمهاي مرتبشده در اختـيار اداره کل نگارش قرار دهيد تا پس از بازديد بشمارهي ثبت کتابخانه ملي مزين گردد. ظاهرسازي و خيانت را نظاره کنيد. کتابهاي چاپ شده که گاه به بهاي هستي نويسنده به زيور طبع آراسته شده بود، در زير دست مميزان آن دوره سلاخي شد. گاهي حذف يک جمله يا يک سطر مستلزم آن بود که يک فرم از نو حروفچيني و چاپ شود و بديهي است که درين رهگذر، زيان هنگفت ناشر، ارتباطي به مميزان نداشت. در آن دوره خفقان آور کلماتي از قبيل (گورستان)، (زحمتکش)، (انقلاب)، (شقايق) و نظاير آن از ديدگاه مميزان بودار تلقي مي شد و ميپنداشتند که نويسنده خواسته پيامي را به گروهي خاص برساند. باين ترتيب، نويسندگان پرتجربه، مترجمان کارآمد، نمايشنامه نويسان دردمند، شاعران آزاده و منتقدان صاحب نظر شمشير قلم را غلاف کردند و به سکوتي دردانگيز و مصيبت بار تن در دادند تنها تني چند از نويسندگان همانند بندبازان حرفهاي، براي آنکه بتوانند در متن ماجرا باشند، به نعل و به ميخ زدند و باز سنگين و خردکنندهي رسالت خود را به دوش کشيدند. در طول چندين سال گذشته، رسانههاي گروهي نظير تلويزيون و راديو، به طور مرتب برنامههاي مربوط به کتابشناسي، کتابخواني، بررسي کتاب، نقد کتاب، نمايشگاه کتاب برگزار ميکردند و هياهوي بسيار براي هيچ بدون شرکت ويليام شکسپير ادامه داشت. طبقه کتابخوان چون تشنهاي در پي سراب مي دويد و راه بجايي نميبرد. گاهي که کتابي از دست شان در مي رفت، به يمن انصاف ناشر چنان بهاي گزافي داشت که دانشجوي شهرستاني و يا نويسنده بي خانمان ياراي خريد آن را در خود نمي ديد. دراين ميان، زعماي قوم و آنها که مسئووليتهاي ناشي از کاهش طبقه کتابخوان بر عهده آنهاست در نشستها و سمينارها دلايل مختلفي در زمينه کتاب خواني و تيراژ و بها و نوع کتاب و عدم گسترش آن در قشرهاي مختلف ارائه مي دادند و به اين مسئله افتخار ميکردند که کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان دايماً در حال افتتاح کتابخانه در گوشه و کنار شهرستان هاست. اگر سري با اين گونه کتابخانهها زده بوديد متوجه مي شديد که کانون سابقالذکر با بودجه هنگفت، چه دسته گل هايي به آب مي داد و روح و ذهن کودکان و نوجوانان ايراني را با داستانهايي از قبيل گل پري جون، خرگوش خوشگله، خاله لب قرمزي امثالهم مسموم ميگرديد و تعمداً سعي بر آن بود که نوجوان ايراني در محدوده فکري مشخصي که ديگران برايش تعيين کرده بودند بار بيايد. قبل از انقلاب بحران عجيبي دست به گريبان کتاب شده بود. از آنجايي که هيچ کاري روي حساب نيست، کتابهايي که تا سال قبل آن نگاه کردن به آنها موکول به زندان و شکنجه بود، در چاپ هاي متنوع و به شکلهاي گوناگون در گوشه و کنار خيابان ها ريخته بود. اين کتابها که مي بايست از همان ابتدا آشکارا در دسترس همه قرار مي گرفت تا اگر احياناً جاذبيتي کاذب داشت، برملا مي شد، به علت سياست سراسر خطا، حکم کيميا را پيدا کرده بود. ايجاد اختناق در امر انتشار کتاب صدماتي بر پيکر فرهنگ و ادب ايران وارد ساخت که بايد نسلي بگذرد و تلاشي همه جانبه صورت گيرد تا اين پس ماندگي و رکود جبران شود. سه نسل از هويدا چشم به جهان گشودهاند، بدون ترديد، از نازل ترين فرهنگ ممکن برخوردارند و بدون پشتوانهاي از دانش مقدماتي، به مرحله جواني گام مينهند. گناه اين خيانت بزرگ و جبران ناپذير را چگونه مي توان توجيه کرد؟ چگونه مي توان کيفر داد؟ و چگونه مي توان جبران نمود؟ درحال حاضر، صرفنظر از ترجمههايي که در غالب اوقات نارسا و يا از نظر متن اصلي کهنه است، ايران از جهت کتابهاي ادبي، داستاني، اقتصادي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي، فني و بسياري زمينههاي ديگر دستخوش فقر و نابساماني است. کتاب که مي تواند ذهن مستعد و پذيرنده جوانان را تعالي بخشد، به دليل سياستها نادرست در دايره مسدودي افتاده و نيتجتاً، امکان پرورش استعدادهاي ناشکفته از ميان رفته است. براي رفع اين مشکلات، نارسايي ها و هرج و مرج ادبي، کيسه اندوزي از طريق انتشار کتاب، تفاخر از طريق انتشار کتابهاي سنگ شده با جلدهاي يک «مني» چه مي توان کرد؟ من تنها به ذکر اشارهاي در زمينه شوربختي مسئله کتاب اکتفا کرده. شناخت راه هاي درمان و به کارگيري طرق مؤثر بر عهده آنهايي است که بيش از همه از سانسور کتاب در گذشته رنج ديدهاند. منبع: بانی فیلم
دیدگاه تان را بنویسید