سرویس فرهنگی «فردا»؛ مرتضی پاشایی از بین ما رفت. او که به بیماری سرطان مبتلا بود، جدال سختی را با این بیماری صعب العلاج آغاز کرد. بیماری سرطانی که این روزها قاتل خاموش بسیاری از اطرافیان وعزیزان ماست. برخورد پاشایی با این حادثه درام زندگیاش اما درس بزرگی است که بیم آن میرود، در پس این خبرسازیها و شایعات مختلف گم شود.
آنهایی که پاشایی را می شناختند از مبارزه او با بیماری سرطان و روحیاتش بیشتر می گویند. کنسرتهای خیریهای که با اینکه حال و روز جسمی خوبی نداشت با شوق و اشتیاق خاصی برگزار می کرد و حتی بعضی از مواقع تا 10 ساعت این برنامه ها به طول می انجامید و به سانسهای اضافی منتهی میشد. پاشایی با بیماریاش زندگی کرد، کنسرت برگزار کرد، به فعالیت هنری اش پرداخت و نماد امیدواری در روزهای سخت شد؛ جدال نابرابری که گرچه وی را از پای انداخت اما نقاط روشنی بر جای گذاشت که نباید فراموش شوند. مصاحبههایش اگرچه اندک است اما در آن عزم راسخ فردی آشکار است که در حال مبارزه است و در این راه به خدا توکل کرده است. آنجا که می
گوید: «خدا خواست. این جواب کلیشه ای است، ولی واقعاً جواب دیگری برایش ندارم خدا را شکر می کنم بابت این اتفاق و تغییر که باعث شد از این به بعد حواسم به خودم و و ضعیت سلامتی ام باشد...» او حتی هنرش را خدایی می داند و می گوید :«بعضی وقت ها به این فکر می کنم که این ملودی از کائنات به من رسیده. با خودم می گویم خدایا این از کجا آمد؟» حال میراثی که پاشایی گذاشته است چه می شود؟ افراد دیگری هستند که مانند پاشایی نام و آوازهای ندارند اما گرفتار این بیماری شوم هستند. اینک فرصتی پیش آمده که به این موضوع توجه شود. فرصتی که جامعه را برآن میدارد که به خود نگاه دوبارهای بیاندازد. افرادی را ببینیم که خیلی دور نیستند و به مانند پاشایی در جدال نابرابری قرار دارند که هر لحظه زندگی را برای آنان سخت تر میکند. شاید دردهای پاشایی مرهمی شود برای زخمهای این عزیزان. شناخت سرطان و پیشگیری از آن اولین کاری است که در این زمینه می شود انجام داد. باید پرسید جوامع دیگر با این مساله چطور برخورد می کنند. آیا تنها به غم از دست رفتن کسانی چون پاشایی و برگزاری مراسم ختم فکر می کنند یا اینکه پلی می شوند تا جامعه بیشتر به دردهای خود
توجه کند و راه چارهای برای آن بیابد؟ سرطان دردی است که جامعه امروز ما با آن دست و پنجه نرم می کند. قهرمانان دیگری نیز هستند که در این وادی در حال مجادلهاند و باید انها را دریابیم. خبر فوت اینچنینی پاشایی تلنگری نیز در زمینه دردهای جامعه است. دردهایی که در پس مواردی چون سیاسی کاری مالوف در حال گم شدن است. از همان دیروز خبرسازیهای سیاه در این زمینه شروع شده است. اما باید پرسید آیا مرحوم پاشایی موافق این مسائل است. در زمان حیات نیز این خبرسازیها خاطر او را آزرد؛ آن زمان که برخی ها با همین خبرسازیها در یک روز وی را صدبار کشتند و زنده کردند. حالا بازار شایعات داغ است. برخی در زندگی خصوصی وی کنکاش و خبرسازیهای می کنند. موضوعی که به جای تسلای خاطر بازماندگان رنجش خاطرشان را فراهم کرده است و باعث شده که پدر و مادر مرحوم پاشایی لب به گلایه بگشایند کسانی که فرزندشان را بهتر از هر کس دیگری می شناسند این خبرسازیها برایشان دردآورتر است. از این باب است که مادرش از انتشار عکس او در بستر بیماری گلایه میکند؛ چراکه فرزندش را امیدوار دیده و اینگونه عکسها تصویری دیگر از وی به نمایش می گذارد. پاشایی رفت اما امید و
توکلی که به خدا داشت او را قهرمانی در افکار عمومی جلوه داده که تا پایان راه با سرطان مقابله کرد و همچنان امیدوار بود. روحش شاد و یادش گرامی باد
دیدگاه تان را بنویسید