اشعارغديريه‌ علی(ع) درنامه‌ای به معاويه

کد خبر: 373181

معاویه از نسبت امُّ المؤمنين كه براى امّ‌حبيبة، خواهرش بود نسبتى براى خود ساخته و پرداخته و در شام خود را به «خال المؤمنين» ملقب نمود، امام علی(ع) در پاسخ معاویه فرمودند: محمدِ پيامبر، برادر من است و نسبت من با او همچون نسبت دو ساقى است كه از يك ريشه رویيده شده باشد.

مهر: علامه آیت الله سید محمد حسینی حسینی طهرانی در جلد هفتم کتاب شریف امام شناسی (که مباحث غدیر می پردازد) می نویسد: در اين ابيات حضرت اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) استشهاد به حديث غدير كرده‏ اند، و وجوب ولايت خود را بر امت، از لفظ «من كنت مولاه فعلى مولاه» استخراج كرده‏اند، پس ولايت آن حضرت بر همه امت واجب است كه موجب امامت و امارت و استخلاف مى‏باشد. امت اسلام اين اشعار را از آن حضرت تلقى به قبول كرده‏ اند و همگى بر روايت آن از آن حضرت، تسالم دارند. ‏در «مناقب» ابن شهرآشوب از ابوالحسن مدائنى روايت كرده است كه معاويه در نامه‏اى به آن حضرت نوشت: «يا أباالحسن! إنّ لى فضائل كثيراً: كان أبى سيّداً فى الجاهلية و صرت ملكاً فى الاسلام، و أنا صهر رسول ال‍له و خال المؤمنين، و كاتب الوحى!» «اى ابوالحسن! من داراى فضيلت‏هاى بسيارى هستم؛ پدر من در زمان جاهليت بزرگ قوم بود و خود من در زمان اسلام پادشاه شده‏ام و من رابطه خويشاوندى سببى و دامادى رسول ال‍له را با خود دارم و من دایى مؤمنان هستم [چون امّ‌حبيبه ـ دختر أبوسفيان و خواهر معاويه ـ يكى از زن‌هاى رسول ال‍له بوده است؛ و طبق آيه شريفه:«وَ أَزوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ؛ زن‌هاى رسول خدا مادرهاى مؤمنان به شمار مى‏آيند»؛ فلهذا از نسبت امُّ المؤمنين كه براى امّ‌حبيبة، خواهر معاويه بود نسبتى براى خود ساخته و پرداخته و در شام خود را به «خال المؤمنين» ملقب نمود؛ يعنى دایى مؤمنان] و من نويسنده وحى رسول خدا هستم.» فلمّا قرا أميرالمؤمنين الكتاب، قال: أبالفضآئل يفخر علينا ابن آكلة الاكباد؟ اكتب يا غلام:
(1.) محمّد النبى أخى و صِنوى و حمزةُ سيِّدُ الشهداء عمى (2.) و جعفر الذى يُضحى و يُمسى يطير مع الملائكة ابن امى (3.) و بنت محمّد سَكَنى و عِرسِى منوط لحمها بدمى و لحمى (4.) و سبطا احمد وَلداى منها فأيُّكُم له سهم كسهمى (5.) سَبَقتُكم إلى الاسلام طُرًّا على ما كان من فهمى و علمى (6.) فأوجَبَ وَلايَتَه عليكم رسولُ ال‍له يومَ غدير خم (7.) فَوَيلٌ ثم وَيلٌ ثم وَيلٌ لمن يلقى الإله غدًا بِظُلمِى
«چون حضرت اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) نامه را خواندند، گفتند: اين پسر خورنده جگرها (هند مادرش كه در روز احد، جگر حضرت حمزه سيدالشهداء با ساير اجزاء مثله‏اش را گردن‏بند كرده، و به گردنش آويخت و جگر آن حضرت را جويد و خورد) با فضائل مى‏ خواهد بر ما افتخار كند؟ اى جوان بنويس براى او: 1ـ محمدِ پيامبر برادر من است و نسبت من با او همچون نسبت دو ساقى است كه از يك ريشه رویيده شده باشد و حمزه سيد و سالار شهيدان عموى من است‏. 2ـ و جعفر طيار كه پيوسته با فرشتگان در حال طيران و پرواز، روز مى كند و شب مى ‏كند؛ پسر مادر من است. 3ـ و دختر محمد مايه آرامش و انس من و حليله و زوجه من است كه گوشت او با خون و گوشت من آميخته شده است. 4ـ و دو نواده دخترى پيامبر، دو پسر من هستند، پس كدام يك از شما سهميه‏ اى مانند سهميه من دارد؟! 5ـ من در اسلام آوردن از همه شما امت، گوى سبقت را ربودم با مراتب فهم و علمى كه در همان زمان كودكى داشتم. 6ـ پس ولايت خود را رسول خدا در روز غدير خم براى من بر شما واجب و لازم كرد. 7ـ پس اى واى، سپس واى، پس از آن واى بر كسى كه فرداى قيامت خداوند را با ستم نمودن به من ملاقات كند!» چون معاويه اين نامه را خواند، گفت: اى غلام آن را پاره كن! براى آنكه اهل شام آن را نخوانند و به على بن أبى‌طالب گرايش پيدا نكنند!
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت