فوتبال یک نمایش است

کد خبر: 371558
سرویس فرهنگی « فردا »:

بخش زیادی از خاطراتش با دو فیلمساز گره می‌خورد؛ اول ناصر تقوایی که درباره‌اش روایت‌ها از دریا و ناخدا خورشید دارد، دومی بهرام بیضایی است که مثل خیلی‌ها، او را به چشم معلم خود نگاه می‌کند. می‌گوید برای بازی در فیلم «سگ‌کشی» قرارداد نبست، بلکه بازی‌اش را به بهرام بیضایی هدیه کرد و در عوض شمع تولد او را گرفت.داریوش ارجمند متولد 1323 مشهد، تحصیلاتش را در پاریس به پایان برد و نخستین بار با ساخت فیلم‌های 8 میلیمتری به دنیای سینما وارد شد. بعدها بازی درخشان او در ناخدا خورشید، مجموعه تلویزیونی امام علی(ع)، مجموعه تلویزیونی ستایش، شیخ مفید، هفت سنگ، سفر عشق، فیلم سگ کشی و... مسیری جدید در دنیای حرفه‌ای اش باز کرد. او این روزها درگیر ورزش هم شده است. بحث ورزش و سینما بهانه‌ای برای پرداختن به خاطرات و نقش‌های گذشته داریوش ارجمند شد. آقای داریوش ارجمند، تازگی‌ها نام شما با ورزش به میان می‌آید، چه شد که مشاور فرهنگی باشگاه استقلال شدید و چه برنامه‌ای برای این کار دارید؟ من قریب50 سال است که درسنگلاخ فرهنگ قدم می‌زنم. ورزش جزو فرهنگ است وچون خودم طرفدار تیم استقلال و رنگ آبی هستم، آقای دکتر افشار‌زاده مرا به‌عنوان مشاور فرهنگی باشگاه استقلال انتخاب کرد و من هم افتخار می‌کنم که برای این سمت انتخاب شدم و به جرأت می‌گویم من برای پول، آبرو و افتخار به سمت ورزش نیامدم. دو سه هفته‌ای است که این حکم را دریافت کرده‌ام، افکار زیادی دارم. دوست دارم فوتبالیست سرزمینم، انسان فرهنگی باشد. الگوی من ورزشکاران دم دستی و الواط‌های غربی نیست. به عاقبت بسیاری از این ورزشکاران نگاه کنید. اینکه مارادونا یک قاچاقچی کوکائین شده بود. جرج وست الکلی است یا کاسکوئین را در چند روز گذشته به دلیل افراط در مشروبات الکلی از خیابان به دارالمجانین منتقل کردند. علت این مسائل کمبود فرهنگ است. من فکر می‌کنم برد و باخت تیم‌ها، چندان اهمیتی ندارد. نمی‌توان گفت من فوتبال بازی می‌کنم برای اینکه فوتبال بازی کنم. از چه زمانی ورزش را به طور جدی دنبال می‌کنید؟ ورزش را ازکودکی دنبال می‌کنم. ورزش در خونمان بود. من دایی ورزشکاری داشتم به نام پهلوان حاج تیمور بلوچ. او از نزدیکان آقای نبی دبیرکنونی فدراسیون فوتبال است. او ورزشکار زورخانه‌ای، کشتی‌گیر و از همدوره‌ای‌های مصطفی توسی و پهلوانان مشهد بود. حضور نازنین دایی من اصلاً اجازه نمی‌داد که به ورزش فکر نکنیم زیرا تورنمنت کشتی روزهای پنجشنبه و جمعه در خانه‌اش برگزار می‌شد. ما سه برادر بودیم و او هم دو پسر داشت. جمعه‌ها کشتی می‌گرفتیم و پس از بازگشت، یک ناهار مفصل می‌خوردیم اما وقتی بزرگتر شدیم دیگر ورزش‌های مدرن‌تر آمده بود. در دبیرستان عضو تیم فوتبال بودم و در دوره‌ای قهرمان دبیرستان‌ها شدیم. من فوتبال، بسکتبال و پینگ‌پنگ بازی کرده‌ام و نفرسوم پینگ‌پنگ در دانشگاه مشهد بودم، اتفاقاً به دنبال عکس تیم فوتبالمان در دوران دبیرستان هستم. به نظر شما هدف در بازی ورزشی چیست؟ به نظرم باید یک«برای» درمقابل آن وجود داشته باشد. من فوتبال بازی می‌کنم برای هدف مشخصی. کمالجویی هدف پراهمیتی است. فوتبال اگر به من یا به بازیگرانش حس کمالجویی ندهد؛ معنایی ندارد. ما درمقابل مسائل کلان زندگی باید یک «برای» را مشخص کنیم. اگر هدف را در ورزش فوتبال مشخص نکرده‌ایم، علتش این است که در مسائل کلان‌تر در زندگی، هدفمان را مشخص نکردیم یعنی با خود نگفتیم که ما برای چه به دنیا آمده‌ایم؟ این سؤال‌ها در مسائل کلان زندگی، کلیدهای اولیه زندگی ماست. ارتقای ذهنی، فکری و اعتقاد ماست و کمالجویی ما را نشان می‌دهد. اصولاً کمالجویی در بستر مسائل اعتقادی مطرح می‌شود اما ظاهراً شما ورزش را کمالجویی می‌دانید؟ از دیدگاه من ورزش یک پدیده فرهنگی است و اصلاً پدیده‌ای جسمانی نیست یعنی اینکه وقتی ما ورزش کشتی یا مسابقات دو‌و‌میدانی رامی بینیم که ارزش‌های ما به عنوان یک انسان به لحاظ جسمی و روحی مشخص می‌شود. پرش بین یک تا سه متر یک ورزشکار از روی مانع؛ مفهومش این مسأله است که ‌ای انسان تو می‌توانی بر جاذبه زمین غلبه کنی، یعنی تو به عنوان ورزشکار می‌توانی تا سه متر جاذبه زمین را خنثی کنی و این مهم‌ترین هدف ما در این دنیا است. برای اینکه ما هبوط کرده‌ایم. ما همه آرزو داریم به بهشت بازگردیم. در بهشت نیازی به این مقوله‌ها نبود و همه چیز درکمال بود اما دراین دنیا به هزار روش تلاش می‌کنیم تا به آنجا بازگردیم. ورزش می‌کنیم، به دنبال هنر می‌رویم، فلسفه می‌خوانیم و... همه برای باز گشتن به اصل خویش است. من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیرخراب آبادم ماجرای تیتر خبری «نخستین گاف مشاور ورزشی» چیست؟ روزی که آقای افشارزاده به من حکم داد چون وی در کمیته المپیک بوده و مدیریت مرزبانی ورزشی ما را در سال‌های متمادی برعهده داشته. گفتم شما40 یا 45سال درمرز ورزشی ما نشسته اید و رستم هم مرزبانی7 هزار ساله مرزهای ایرانی را به عهده داشت. چون مدیریت شما نیز امتداد طولانی دارد؛ من می‌گویم شما مرزبان و مدیر رستم گونه فرهنگ ورزشی ما هستید. این شد که در روزنامه نوشتند« نخستین گاف مشاور ورزشی». بدون اینکه از مفهوم کلمه گاف با اطلاع باشند. بسیاری از خبرنگاران نامگذاری می‌کنند. سلطان، شاهزاده، قیصر، ژنرال و... من می‌خواهم بگویم چطور این نامگذاری‌ها دیده نمی‌شود. سلطان فقط علی ابن موسی الرضا(ع) است. شهریار هم محمدحسین شهریار با دو دیوان شعر است. اما متأسفم برای ژنرال. دلم می‌سوزد که برای هموطن و استاد من- امیر قلعه نویی- نام ژنرال می‌گذارند زیرا آیزنهاور هم ژنرال است. خب این تیتر نشانه دشمنی است. اما من از تاریخ رشادت‌های علی ابن ابیطالب(ع) در جنگ جمل آموختم وقتی امیربن عقبه را مست نزدش آوردند؛ گفت یک مشت آب بزنید به صورتش و رهایش کنید چون به گفته مالک، علی ابن ابیطالب(ع) بی‌کینه شمشیر می‌زد. فلسفه فوتبال از دیدگاه شما چیست؟ فلسفه فوتبال را در سریال «به سوی افتخار» نشان دادم. زمانی که هادی خضوعی کلیه خود را به همسرش می‌دهد. دیگران به او می‌گویند کار بسیار بزرگی کردی. پاسخ می‌دهد « نه من فقط یه پاس خوب دادم. » می‌توان گفت فوتبال نوعی نمایش با شیوه بداهه‌سازی است یا خیر؟ امروزه هنرمندان بسیارکمی می‌توانند بداهه‌سازی در عرصه بازیگری انجام دهند زیرا بداهه گویی آخرین مرحله هنر بازیگری است. بازیگر باید ذهن انباشته، پر و منطقی داشته باشد و هوشمندانه از دانش خود استفاده کند. در ورزش فوتبال نیز همین‌طور. هزار نوع تمرین و نقشه می‌کشند. اما گاهی یک بازیکن خلاقیت عجیبی دارد. فوتبال یک نمایش است. پایانش را هم نمی‌توان حدس زد. درست است یازده نفر درمقابل یازده نفر از تیم دیگر بازی می‌کنند. حاصل برد، باخت یا مساوی است. اما هرگز دومسابقه یکسان نیست. ما از لحظه پایان لذت نمی‌بریم. ما از لحظه نزدیک شدن توپ به دروازه و برخورد آن با تیرک دروازه لذت می‌بریم، نوعی تعلیق نمایشی است. آیا از جنبه مخاطبان فراوان، می‌توان شکل سالن تئاتر در یونان و روم باستان را با ورزشگاه‌ها مقایسه کرد؟ بله، تقریباً در یونان باستان نمایش به همان اندازه‌ای مخاطب داشت که امروز فوتبال، مخاطب دارد. از سوی دیگر سالن نمایش در یونان باستان شبیه به ورزشگاه‌های امروزی است. آن گود مقدسی که ابتدا قربانگاه بود، بعدها صحنه تئاتر شد. در روم هم آوردگاهی برای جنگ گلادیاتورها بود یعنی در روم باستان و در دوران پادشاهی کالیگولا آدم‌ها یکدیگر را در فضایی مشابه ورزشگاه فوتبال امروزی به مبارزه می‌طلبیدند و می‌کشتند، سپس تبدیل به یک بازی یا جنگ شرافتمندانه بین دو سرزمین شد. یک قلعه مستحکم که همان دروازه تیم‌هاست و باید بدون جنگ وخونریزی فتح شود. هیچ کس حق ندارد تعادل حریف را به هم بزند. به همین دلیل هم هست که من فوتبال را دوست دارم. گرچه همه ورزش‌ها را دوست دارم. تیزهوشی در والیبال و... هم هست. در والیبال شما باید قدرت خنثی کردن جاذبه زمین را داشته باشی. اینها ارزش است. افراد با هوشمندی و هشیاری تلاش می‌کنند تا توپ به زمین نیفتد. این توپ چیست که نباید به زمین بخورد؟ توپ تعبیری از همه ارزش‌های انسانی است که نباید بگذاریم به زمین بخورد. به دنیای ایده‌آل‌های شما در متن و نویسندگی بپردازیم؛ چرا از میان نویسندگان بهرام بیضایی و نادر ابراهیمی را بیش از همه تأیید می‌کنید؟ بهرام بیضایی استاد من است و معتقدم بزرگترین نویسنده سرزمین ماست. من دو نویسنده را قبول دارم. در زیبانویسی مرحوم نادر ابراهیمی که بسیاری از صاحبنظران درباره نثر او نوشتند. دوم بهرام بیضایی که همه بزرگان این مملکت او را آخرین بازمانده نسل نویسندگان پارسی‌نویس و درست‌نویس ایران می‌دانند. او تاریخ ادبیات نمایش را در19سالگی می‌نویسد. اول بار مکان‌های جدید نمایش را مطرح می‌کند. نگاه فاخر و ارزشمندی به وجود زن دارد. بیضایی از روزی که وارد عرصه نمایش شد، جست‌و‌جوگر هویت ایرانی است و همواره درتمام کارهایش این مسأله را دنبال می‌کند. چطور برای نقش «حاجی نقدی» در سگ‌کشی بهرام بیضایی انتخاب شدید؟ تقریباً دو سه ماهی می‌شد که بهرام بیضایی پروژه ساخت فیلم سگ‌کشی را آغاز کرده و بسیاری از بخش‌های فیلم را هم ساخته بود. حسن پورشیرازی به من زنگ زد و گفت آقای بیضایی در سگ‌کشی نقشی دارد. گفتم چرا آقای بیضایی خودش تماس نگرفته. گفت آخر شاید شما بگویید نه! گفتم خب شاید بگویم نه! آقای بیضایی زنگ زد و من به دفترش رفتم. در دفترش گفت: «من باید از تو تست بگیرم» گفتم من آمده‌ام که فقط برای شما تست بدهم. رفت سه پایه و دوربین را آورد و متن را به دستم داد. گفت حاضر شدی خبرم کن. بعد از مدتی آمد و دوربین را روشن کرد. صفحه اول، صفحه دوم و... همین طور می‌خواندم. ناگهان دوربین را خاموش کرد وگفت «برای من خوبه». من هم گفتم برای منم خوبه! رفت و آقای هاشمی - تهیه کننده- با دو ورق کاغذ آمد وگفت «خب آقای ارجمند بفرمایید قرارداد را بنویسیم.» گفتم من قرارداد را امضا نمی‌کنم. گفت آقای ارجمند آقای بیضایی شما را پسندیدند. دوباره گفتم «من قرارداد امضا نمی‌کنم». رفت و مژده شمسایی - همسر بهرام بیضایی- آمد. گفت: بیضایی بازی‌ شما را پسندیده، چرا بازی نمی‌کنید؟ گفتم «من نگفتم بازی نمی‌کنم، گفتم قرارداد را امضا نمی‌کنم.» گفت «نمی‌فهمم یعنی چه؟ خب چرا قرارداد را امضا نمی‌کنید؟» گفتم«آقای بیضایی 9 سال است که فیلم نساخته. بعد از 9 سال فیلم می‌سازد و خودش هم یکی از تهیه‌کنندگان است. می‌خواهم بازی‌ام را در این فیلم به او کادوی تولد بدهم وشمع تولدش را یادگاری می‌خواهم. چهارشنبه روز تولدش بود. نمی‌توانم احوالات مژده شمسایی را توصیف کنم. بنابراین من در سگ‌کشی بازی‌ام را به آقای بیضایی هدیه کردم و شمع تولدش را گرفتم. این کاری بود که از دست من برمی‌آمد وخیلی هم خوشحالم. پاداشی که من گرفتم؛ جایزه بازیگری نقش دوم درجشنواره فیلم فجر برای به اصطلاح نقش منفی حاجی نقدی بود.» پیش از آن هم که در همکاری با ناصرتقوایی (فیلم ناخدا خورشید) جایزه بازیگری گرفته بودید؟ من بزرگترین تجربه عالم را در کار با آقای ناصر تقوایی در فیلم ناخدا خورشید به‌دست آوردم، یعنی هرگز طعم همکاری با او را از یاد نمی‌برم. آن نگاه حیرت انگیز، آن شعور بالا در سینما، آن انسانیت متبلور و درخشان که از او متجلی بود، فراموش ناشدنی است. خوب یادم هست درصحنه‌ای باید از لنج بالا می‌رفتم. آن لنج‌ها نیم متری گود بود، درشبی که می‌خواستم به دنبال تفنگ‌ها بروم، پایم را گذاشتم داخل لنج. ناگهان پایم نیم متر فرو رفت. آمدم دستم را تکیه بدهم، اما نشد. با صورت به زمین خوردم. تقوایی چند قایق آن‌طرف‌تر مشغول فیلمبرداری بود. نفهمیدم چطور از روی قایق‌ها پرید و بالای سرم آمد. گفت«داریوش چطوری؟حالت خوبه؟» گفتم «خوبم» گفت«کار تعطیل» گفتم «به خدا خوبم»گفت «حتماً؟ پس دوباره بگیریم. » نخستین تجربه‌ام در سینما یعنی «ناخدا خورشید» هم جایزه بازیگری بود. نخستین روزی که برای بازی در «ناخدا خورشید»رفتید، چطور گذشت؟ روز اولی که برای بازی درناخدا خورشید رفتم؛ آقای تقوایی گفت باید24 ساعت روی دریا بروی. قبول کردم و با سعید پورصمیمی رفتیم روی دریا. سعید تجربه داشت، قایق راه افتاد و تا میانه دریا رفت. ماهیگیرها لنگر انداختنه و تورها را به دریا انداخته. آب قایق را افقی، عمودی و... بالا و پایین می‌برد. زمین و آسمان می‌چرخید. نمی‌توانستم ماه را یک لحظه ثابت در آسمان ببینم. سعید هم مدام شوخی می‌کرد. بالاخره صبح شد، وقتی به خشکی برگشتیم، من روی زمین تلوتلو می‌خوردم، اما دریا زده نشدم. تقوایی آن روزها خیلی چیزها به من یاد داد. در کشتی آنجلیکا هم تجربه کار روی دریا را دارید؟ نظر شما درباره سبک و شیوه کارگردانی محمد بزرگ‌نیا چیست؟ روز اول فیلمبرداری وقتی همه وارد ناهارخوری شدند، به قدری دریا زدگی باعث سرگیجه‌شان شده بود که چنگالشان را به جای سیب زمینی به میز می‌زدند. من درکشتی آنجلیکا و در راه آبی ابریشم با آقای بزرگ نیا همکاری داشتم. او همچون یک دونده ماراتن روی کشتی کار می‌کرد. روز آخری که فیلم را می‌ساخت بجز سبیل‌های سپیدش چیز دیگری از او قابل تشخیص نبود. او حتی پیش از ساخته شدن کشتی آنجلیکا با یک گروه فیلمبرداری قله دماوند را فتح کرده بود. گفت برای اینکه بتوانم این فیلم را بسازم؛ قله دماوند را فتح کردم. در سریال میرزا کوچک جنگلی چه تجربه‌ها و آموخته‌هایی به دست آوردید؟ هنگام ساخته شدن سریال میرزا کوچک جنگلی، تقوایی که نویسنده فیلمنامه بود و قصد ساخت آن را داشت، گفت: باید با اسب یک متر و نیم از روی مانع بپری تا بتوانی برای این نقش بازی کنی. مرا به باشگاه سوارکاری فرستاد تا با همکاری مربی به نام آقای نمازی سوارکاری را یاد بگیرم. آقای نمازی، به قدری به پاهای من شلاق زد تا سوارکاری یادم داد زیرا هنگام تصویربرداری تعقیب و گریز میرزا کوچک جنگلی باید سوار بر اسب درجنگل از روی کنده‌ها می‌پریدم، بعدها این سریال توسط آقای افخمی کار شد. اینها را گفتم تا بگویم آقای بیضایی یکی از قله‌های هنر مملکت ماست. یکی دیگر از قله‌ها ناصر تقوایی است. در سریال ستایش درنقش یک پدرحضور داشتید. ارزیابی شما از نقش خود و سریال ستایش چیست؟ در سریال ستایش با یک متن قدرتمند اجتماعی و ایرانی رو به رو شدم. همواره آرزو داشتم در نقش یک پدر ایرانی بازی کنم و آقای مطلبی با متن خوب خود، این فرصت را به من داد. من به توصیه دوستان رفتم و بسیار راضی ام، اول از نوشته سعید مطلبی که سایه‌اش نزدیک به60 سال بر سینمای ایران است؛ دوم ازکارگردانی جوان به نام سعید سلطانی که او نیز درعرصه سینما بسیار فعال بود، جالب آنکه هر دو سعید هستند و هردو مبارک. چه کسی شما را برای بازی در نقش پدر در سریال ستایش انتخاب کرد؟ ایرج قادری مرا برای این نقش انتخاب کرد. او چند بار مرا برای نقش‌های مختلف دعوت کرده بود و من نپذیرفتم، تا اینکه آقای عرب که درحال حاضر در دفترش گفت‌و‌گو می‌کنیم؛ با من تماس گرفت. من و آقای عرب با هم «هم‌هیئتی» هستیم، هیئت غریب مدینه. دفتر هیئت همین جاست. پنجم هرماه روضه خوانی، سینه زنی و... در همین جا برگزار می‌شود. او گفت: «استاد، آقای قادری تو را برای یک نقش انتخاب کرده، جان امام حسن(ع) نه نگو. » وقتی نام امام حسن(ع) را آورد؛ یعنی امریه صادر شد، نمی‌توانستم نه بگویم. چند سال است با هیئت غریب مدینه همکاری دارید؟ بیشتر از10 تا12 سال است. از زمان زنده بودن پدرشان، اینجا همه ورزشکار هستند. حاج مجیدعرب کشتی گیر، سعیدعرب خواننده است و... به هرحال این سه برادر به همراه پدرعلمدار بودند و از زمان فوت پدر به نوعی مرا جایگزین پدرشان قرار دادند. چرا بازی‌های شما در آثار تاریخی در یاد و خاطر مردم باقی مانده است؟ بسیاری ازگریمورها و بچه‌های سینما می‌گویند، چهره من برای نقش‌های تاریخی بهتر است. در هرحال هیچ کس نمی‌خواهد بگوید که این بازیگر می‌تواند از نقش «مالک» سریال امام علی(ع) گرفته تا اسی در به در، ازحاجی نقدی تا عروسی به سبک ایرانی بازی کند. بازی من به عنوان «حاجی نقدی» متر و معیاری برای بازی همکارانم شده است؛ یا در ناخدا خورشید، همه فکر می‌کردند من جنوبی‌ام و یک دست ندارم. هر فیلمی بازی کردم همین را گفتند. در سریال امام علی(ع) بازی کردم گفتند او شاگرد شریعتی است و بازی مذهبی را خوب می‌داند. آدم برفی را بازی کردم، گفتند روی دستش جای چاقو است، بچه‌های جنوب شهر را می‌شناسد و با مرام آنها آشناست. فیلم«حرف مردم» که بهترین بازیگر جشنواره بین‌المللی فیلم‌های ویدئویی را دریافت کردم در نقش مردی کبابی درمیدان راه‌آهن بازی داشتم. هرجا هر بازی داشتم هرچیزی گفتند؛ بجز اینکه بگویند من استعداد بازیگری دارم! بهترین محرک شما در دنیای بازیگری چیست؟ انرژی که من از مردم می‌گیرم؛ این انرژی در ماه رمضان، درماه صفر، در شادی‌ها و در مراسم عزاداری بسیار زیاد است. در زورخانه‌ها و... ماه‌های محرم و صفر من در دیگ‌های هیئت را برمی‌دارم. اتفاق غیرمترقبه این است که من و حاج امیر و مجید عرب در سه دیگ را با هم برمی‌داریم. این حرکت، مردم را حیرت زده می‌کند. مگر آقای ارجمند نمی‌گفت پاریس درس خوانده، پس چرا در دیگ برمی‌دارد؟ چرا استخاره می‌کند؟ صادقانه بگویم. من به ضیافت یک هنرمند سینمایی نرفتم. هرچند به هر کدام از دوستان هنرمندم به هر شکلی که می‌توانستم کمک کردم. اما من مردم را اصل می‌دانم. سه شعار دارم و همواره گفته‌ام، همان‌طورکه جمهوری اسلامی ایران سه شعاردارد. من هم در فردیتم سه شعار دارم، نوکری مردم، عبودیت خداوند، خدمت به فرهنگ سرزمینم. با توجه به پنج دهه حضور در تئاتر، سینما و تلویزیون، وضعیت هنر سینما را در آینده چطور پیش‌بینی می‌کنید؟ من شم قوی دارم، بوی عقبگرد و پیشرفت را به سرعت تشخیص می‌دهم. برخلاف آدم‌هایی که هر چیز کوچکی را بزرگ می‌کنند؛ به آینده خوشبینم. یک چیزهایی همچون سیل، زلزله و... طبیعی است. اما چیزهایی در جهان طبیعی نیست. تکفیری و داعش پیدا می‌شود. اینها مربوط به دنیای انسان‌هاست اما من همه رفتارها را دریچه فتح اسلام می‌دانم. کشتارمردم غزه را دریچه فتح مردم مظلوم فلسطین می‌دانم. این مرگ و آدمکشی‌ها مشیت الهی است. اینها می‌تواند مقدمه‌ای بر آزادی آن ملت از قید جنایات باشد. من به مملکتم خوشبینم. می‌گویند اعتیاد، یک جوان سالم باقی نگذاشته. من می‌گویم چند جوان سالم می‌خواهی تا به تو نشان دهم؟ ما نمی‌توانیم ریشه اعتیاد را برکنیم. اما باید سعی کنیم کفه ترازو را به نفع سالم‌ها بالا ببریم. درسینما هم باید به سمت آثار برجسته جهش کنیم و باید کفه آثار سینمایی را به آن سمت جهت دهیم. بله. در سینما هم آثار برجسته و سخیف داریم اما آثار«ارزشمند نما» هم داریم. این آثار از همه خطرناک‌تر هستند. هنرمندی که خوب فیلم می‌سازد؛ شرفش را در گرو کارش گذاشته و آنکه بد می‌سازد؛ همین را درچنته دارد. اما آنکه با ریای محض می‌خواهد خود را هنرمند معتقد، انقلابی و ارزشی نشان دهد همچون کمونیست‌های قدیم رفتار می‌کند و می‌گوید «هدف وسیله را توجیه می‌کند» او هرکاری می‌کند تا خود را معتقد نشان دهد. اما من می‌گویم خداوند همواره درکنار خوبی هاست. درباره شکست در زندگی و دنیای هنری چه دیدگاهی دارید؟ این شکست‌های ظاهری شوخی است. من می‌گویم این شکست‌های ظاهری نشانه پیروزی‌های بزرگ می‌تواند باشد. نمونه‌اش حضرت زینب(س)؛ زینب را به مجلس عبید‌الله بن زیاد آوردند. عبیدالله مست، سر برادر و برادرزاده هایش را چوب می‌زند و می‌گوید زینب چه می‌بینی؟ گفت «ما رایت الاّ جمیلا» یعنی من هیچ نمی‌بینم جز زیبایی. حاصلش حکومت حضرت زینب(س) و امام حسین(ع) بردل تمام مسلمانان و شیعیان جهان است. حاصل دیگر خواهی، ایثار و... و این هیهات من الذّله است. فرزند شما درجریان بازیگری یادآورحضور شماست، چه کردید که فرزندتان را به خوبی تربیت کردید و ماچگونه نسل جوان را تربیت کنیم؟ اعتقادات من کمی فناتیک است. من هسته اولیه «تربیت» را درخانواده می‌دانم، درحالی که امروز خانواده حذف شده است. امروز خانواده عددش تنها برای دریافت یارانه اهمیت دارد و این بزرگترین اشتباه اجتماعی است. به جای اینکه نخ و قلاب را به دست مردم بدهد، تا ماهی بگیرند. خانواده باید به فرزندانش بیاموزد که اعتبار و ارزش کار است. اعتبار پول نیست. گفت «بهشت را به بها می‌دهند و نه بهانه » این جمله آیت‌الله بهشتی است. مردی که به گفته امام خمینی(ره) یک ملت بود. جوان امروزی باید چسبندگی‌اش را به خانواده از دست ندهد. من بزرگترین مسئول نابسامانی جوان‌های امروز را پدر و مادرها می‌دانم. در مراحل بعد آموزش و پرورش و دیگر ارگان‌ها مسئولند. از روزی که یک زن و مردی ازدواج می‌کنند؛ آنچه در ذهنشان می‌گذرد در نطفه‌ای که بعد منعقد می‌شود؛ تأثیر می‌گذارد. در قرآن آمده است «السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه» جوان‌های ما باید بدانند «برو کار می‌کن مگو چیست کار- که سرمایه جاودانی است کار» نمی‌دانم هنوز هم در کتاب‌های درسی بیت «مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد» را سرمشق می‌دهند. سعدی در آموزه‌های اخلاقی کتاب‌های درسی‌مان هست. دکتر ولایتی کتابی در شش جلد در رابطه با فتوت - آیین جوانمردی نوشته است. از همین جا می‌خواهم خواهش کنم که در رابطه با آموزه‌های اخلاقی فرهنگ ما بنویسد. این از همه چیز حیاتی‌تر است. منبع: روزنامه ایران

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت