معجزه در اتاق گریم
در تلویزیون ایران نیز تقریبا وضع به همین حالت بود و تنها بخش بسیار کوچکی از سریالهای تلویزیونی از گریمورها استفاده میکردند که در سالهای بعد کارهای شاخصی را در سینما و تلویزیون از خود به یادگار گذاشتند. برای مثال میتوان از بیژن محتشم، جلال معیریان و عبدالله اسکندری یاد کرد که هر سه آنها در ابتدای دهه 50 جذب تلویزیون شدند و به مرور با کسب تجربه به بهترینهای این رشته در ایران تبدیل شدند. ابتدا گریم در تلویزیون صرفا به یک فوم زدن ساده منحصر بود و تمایل بیشتری به آرایش و پیرایش داشت، اما پس از انقلاب به مفهوم جهانی این حرفه نزدیکتر شد. مجموعه تلویزیونی هزاردستان ساخته ماندگار علی حاتمی یکی از نخستین جهشهای گریم در تلویزیون کشور است که نقشی کلیدی در پرداخت شخصیتها و شکلگیری آنها در دل درام داشته است. معیریان و اسکندری به همراه گروه جوان و پویای خود شخصیتهای مختلفی را با دستان هنرمندشان جان بخشیدند و برای مخاطبان ملموس کردند.
از رضا تفنگچی و ابوالفتح گرفته تا خان مظفر و مفتش ششانگشتی، همگی مطابق شخصیتپردازی حاتمی گریم شدند و جان گرفتند بیآنکه اغراقی صورت گرفته باشد.
در حقیقت هزاردستان مرکز آموزش عملی چهرهپردازی تلویزیون، آن هم در دورانی است که هنوز تولیدات سینمایی چندان رونقی نگرفته بود. بخش جلوههای ویژه گریم هم در هزاردستان با توجه به صحنههای برخورد گلوله به شخصیتها و... کیفیت مناسبی داشت و مخاطب آشنا با سینما و تلویزیون آن را به اصطلاح پس نمیزد. اوج این هنرنمایی را در صحنه بریدن سر رئیس اداره تامینات به دست شعبون استخونی شاهد هستیم.
همزمان با آن در مجموعه سربداران ساخته محمدعلی نجفی شاهد حجم بالایی از چهرهپردازی در دورهای دیگر از تاریخ کشورمان هستیم، با این تفاوت که طراحان گریم هزاردستان با توجه به معاصر بودنش کار سادهتری برای جان بخشیدن به شخصیتها داشتند، اما در سربداران با توجه به دوره تاریخی خاص آن (حمله مغولها به ایران) کار سختتر بود.
با همه اینها سربداران از این لحاظ نهتنها ضربه نخورد، بلکه در جهت قصه خود نفع هم برد. در سربداران با توجه به درگیریهای متعدد مردم با مغولها و زخمهای ناشی از شمشیر، جلوههای ویژه نمود بیشتری از سایر شاخههای گریم داشت. در کنار آن میتوان به ریش و موهای بافته شده بسیاری از شخصیتها نیز اشاره کرد.
سلطان و شبان ساخته داریوش فرهنگ نیز برههای از تاریخ شفاهی را به شکلی کاملا فانتزی به تصویر میکشید، بیآنکه وارد جزئیات شود. گریم در این مجموعه به تبعیت از فرم قصه به سمت فانتزی رفت و شخصیتها بویژه سلطان گریم اغراق شده دارند. از دیگر نمونههای تازهتر تاریخ معاصر میتوان به مجموعههای تبریز مهآلود و شهریار اشاره کرد که دومی با توجه به حضور شخصیتهای برجسته تاریخ ادبیات معاصر ایران همچون شهریار، ملکالشعرای بهار، عارف قزوینی و میرزاده عشقی نیاز به چهرهپردازی دقیقی داشتند، چراکه بخش مهمی از دوستداران شعر در کشور با عکسهایی از شعرای یاد شده دیده شدهاند و طبیعتا گریمورها میتوانند آن را با چهرههای ارائه شده در شهریار قیاس کنند.
در کنار آثاری از این دست، بسیاری از تولیدات تلویزیونی شامل کارهای معاصر میشد یا نهایتا در دوران پیش از پیروزی انقلاب میگذشت که به همین دلیل چهرهها نیاز به متعادلسازی داشت. بویژه قصههای مربوط به قبل از انقلاب که هنوز بسیاری از مردم ویژگیهای ظاهری مربوط به آن را کاملا به خاطر دارند. برای نمونه میتوان به سریالهای انقلابی دهه فجر اشاره کرد که از آن میان فقط برخی مانند رعنا ساخته داوود میرباقری به لحاظ پرداخت چهرهها در سطح کیفی مطلوبی قرار دارد و بقیه چندان توجهی به این بخش مهم و تاثیرگذار نداشتهاند.
مجموعههای مربوط به تاریخ صدر اسلام نیز به طراحی گریم خاص و پیچیدهای نیاز داشت که باید طراح، کتابهای مربوط به آن دوران و روایتها را کامل خوانده باشد؛ اتفاقی که در موفقترین مجموعههای تاریخ اسلام همچون امام علی(ع) و مختارنامه به بهترین شکل ممکن رخ داد و شخصیتهایی از آن بیرون کشیده شد که با باورپذیرترین چهره ممکن پیش روی مخاطبان قرار گرفتند.
میرباقری بهعنوان یکی از موفقترین کارگردانهای مجموعههای تلویزیونی اعتقاد ویژهای به گریم دارد و همیشه از بهترینهای این رشته در ایران ـ که در سطح جهان هم حرفهایی برای گفتن دارند ـ بهره میگیرد. در سریال امام علی(ع) میرباقری از اسکندری برای طراحی چهرهها که تعدادشان هم بسیار زیاد است بهره گرفته و باورپذیری را به اوج رسانده است، ضمن آنکه جنگهای مربوط به این ایام نیز کار بخش جلوههای ویژه گریم را بسیار زیاد کرده بود و انصافا اسکندری و گروهش بخوبی از عهده انجام آن برآمدند. برای مثال میتوان به صحنه قطع گردن ساحر به دست جندب در قسمت نخست کار اشاره کرد که فوقالعاده زیبا و اثرگذار از آب درآمده و مخاطب را شوکه میکند اما اوج کار اسکندری در طراحی چهرههایی است که مخاطب از هرکدام آنها تصویری ذهنی دارد و خواسته یا ناخواسته تصویر ارائه شده را با آن مقایسه میکند.
وی در طراحی شخصیتهای مثبت مجموعه همچون مالک اشتر، عمار و محمد ابوبکر از فیلمنامه پروپیمان میرباقری بیشترین بهره را گرفته و به شکلی ظریف و با استفاده از فقط چند خط روی چهره یا یک زخم کنار پلک، شخصیتهای یاد شده را خلق کرده است. برای نمونه میتوان از ریش سفید مالک اشتر و زخم شمشیر گوشه چشم چپ او یاد کرد که تمام وجوه مختلف این شخصیت بزرگ تاریخ اسلام از عطوفت و مهربانی تا دلاوری را ترسیم کرده است. در قطب منفی داستان هم همین وضع حاکم بود و شخصیتهای منفوری همچون معاویه، یزید و عمروعاص با طراحی درخشان اسکندری جان گرفتند و از دل تاریخ بیرون آمدند، بخصوص عمروعاص که گریم چندان برجستهای نداشت، اما فقط با تغییراتی ظریف و زیر پوستی به باورپذیرترین شخصیت قطب شر این مجموعه تلویزیونی تبدیل شد. البته نباید از بازی درخشان مهدی فتحی در این سریال غافل شد. میرباقری پس از آن در مجموعههای معصومیت از دست رفته و مختارنامه بهره بیشتری از گریم برای پرداخت شخصیتها و نیز پیشبرد داستان گرفته که اوج آن را در مختارنامه شاهد بودهایم. مختار بهعنوان شخصیت مرکزی و قهرمان داستان باید پرداخت متقاعدکنندهای داشته باشد که بخشی از آن به عهده گریم است. در اینجا هم اسکندری پس از به زندان افتادن مختار از عفونت چشمش استفاده خلاقانهای کرده و بخشی از چهره او را با این زخم کهنه پوشانده و همذاتپنداری مخاطب با او را به حداکثر رسانده است.
در قطب منفی کار، شخصیتهای متعددی همچون عمر سعد، شمر و حرمله حضور دارند که هر یک گریم ویژهای را با توجه به پسزمینه سیاه تاریخیشان میطلبند. برای مثال میتوان به حرمله اشاره کرد که گریم سخت و وحشتناکی داشت و نباید از صبر و تحمل انوش معظمی، بازیگر این نقش در کیفیت خوب گریم بسادگی گذشت.
در بخش گریمهای به اصطلاح رئال هم مجموعههای تلویزیونی پیشرفت خوبی داشته است و کمتر گریمهای ضعیف و اغراق شده در این دسته آثار به چشم میخورد. در آثاری از این دست گریم باید به سطحی برسد که دیده نشده، به جزئی از صورت بازیگر تبدیل شود؛ درست مانند زمانی که خود مخاطب به چهرههای اطراف خود در جامعه یا در خانه نگاه میکند. با این حال همچنان معضل موهای بافته شده و کلاهگیسها با وجود پیشرفتهای بسیار در این بخش به چشم میخورد که ذهن مخاطب را از قصه و شخصیتها دور میسازد و به حاشیه میبرد.
در سالهای پایانی دهه 70 موجی از سریالهای کمدی 90 قسمتی شبانه به راه افتاد که چهرهپردازی آن در نازلترین کیفیت ممکن قرار داشت و عملا توجهی به آن نمیشد. اغراق در گریم نقش اول و آخر را داشته و گاه بشدت مخاطب را آزار میداد. برای نمونه میتوان از زیر آسمان شهر نام برد که طراحی شخصیتها در کلیشهایترین شکل ممکن بود و حتی برای جلوگیری از رفله فون روی صورت بازیگران نیز تلاش چندانی صورت نگرفته است.
در این میان شناخت کارگردان هم در کیفیت گریم کار بسیار مهم است و میتواند طراح و مجری گریم را در ارائه کاری حرفهایتر یاری کند. چهرهپردازی در تلویزیون کشور ما به درجهای از اعتبار رسیده که برخی کشورهای خاورمیانه برای سریالهای بعضا پرهزینه خود از بهترین نیروهای این رشته در ایران سود میجویند و طراحی و اجرای گریم کارشان را با آسودگی خیال به طراحان کشورمان میسپارند. منبع: جام جم آنلاین
دیدگاه تان را بنویسید