چرا مکتب تشیع مرهون تعلیمات امام صادق(ع) است؟

کد خبر: 362805
سرویس فرهنگی « فردا »:

مکتب تشیع به عنوان یک نظام عظیم، مرتبط و متین فقهی و کلامی و معرفتی عمیقاً مرهون تعلیمات امام صادق (ع) است.

امام ششم را در پي افکندن اين نظام و تبيين و توسعه آن نقشي است بي بديل. انتساب مذهب تشيع به حضرتش از ديرباز به همين علت بوده است. قبل از پرداختن به موضوع لازم است اجمالاً‌به دو نکته اشارت داد.

الف) تلقي عمومي شيعيان در طي دهه هاي اخير نسبت به ائمه و نقش آنان دچار دگرگوني ها يي شده است. در گذشته شناخت نسبت به امامان عمدتاً‌ بر اساس احاديثي بود در فضائل و مناقب آنان،‌و در دوران اخير اين شناخت تحت تأثير تصوري است که شيعيان از نقش اجتماعي و سياسي و فرهنگي امامان دارند. اين تحولِ در شناخت به نوبه خود متأثر از شرايط جديدي است که در کمتر از يک سده گذشته حاکم شده است . گرايش به فهم تحليلي تاريخ و از آن مهمتر نفوذ عميق و محبوبيت و بلکه مقبوليت انديشه هاي چپ و به طور کلي افکار انقلابي و بعضاً‌مسلحانه و بر اندازانه، از مهتمرين عوامل است. البته تحول ياد شده در قلمروهاي مختلف شيعي يکسان و همانند نيست. در ايران به گونه اي است و در بين شيعيان عرب و عرب زبان ها به گونه اي ديگر و در بين شيعيان شبه قاره هند و افغانستان به گونه اي متفاوت تر. اين تفاوت ها به دليل شرائط متفاوت آنها است و اينکه اين تفاوت، خصوصيات و الزامات خاص خود را داشته است. در ايران بعد از مشروطه و به ويژه پس از شهريور 1320 افکار چپ به عنوان يک جريان فکري و ايدئولوژيکي و سياسي در بين تحصيل کرده ها و روشنفکران محبوبيتي بلامنازع يافت. اين جريان طبقات جديد مذهبي را، خصوصاً از دهه 1340به بعد، عميقاً‌ تحت تأثير قرار داد . اينان گذشته خود و حتي گذشته دين خود را در بسياري از موارد بر اساس همان روش ها و معيارهايي بررسي کردند که در ميان ترقي خواهان چپ ايراني رواج و مقبوليت داشت و در پي اثبات همان مسائلي بودند که براي آنها اهميت داشت. البته عوامل ديگري هم در اين ميان دخالت داشت که از بيانش در مي گذريم. اما داستان در بين شيعيان عرب منطقه چنين نبود. در آنجا احساس محروميت عميق صرفاً‌به دليل شيعه بودن،‌و احساس اقليت بودن حتي در آنجا که اکثريت عددي از آنان بود،‌ و احساس ادامه همه جانبه سياست تبعيض آميز و طائفه گرايانه عثماني ها حتي پس از استقلال کشورهاي عربي،‌ مهترين عامل رجوع به انديشه هاي چپ و انقلابي بود. به عبارت ديگر ماهيت تمايل به افکار چپ و چپ گرايي در بين شيعيان عرب در بطن خود کاملاً‌ متفاوت بود با آنچه در ايران وجود داشت. اما نتيجه هر دو جريان در فهم بيش از حد سياسي و انقلابي روش و سيره ائمه، کم و بيش يکسان بود. از اين ديدگاه بزرگترين و بلکه تنها رسالت امامان در مبارزه همه جانبه انان با حاکم و نظام حاکم خلاصه مي شد. و اين خود بر دو باور مبتني بود. اول آنکه تمامي بدي ها و کژي ها و ستم ها به حاکمان راجع مي شود و دوم آنکه تنها وظيفه امامان مقابله بي امان با آنها است. بر اساس چنين تفسيري مجموع اقدامات ائمه اعم از «فعل» و «قول» و «تقرير» صرفاً‌در خدمت همين هدف است، حتي اگر به انقلاب مسلحانه بينجامد. خواه از طرف خود آنان باشد و يا از طرف پيروان و شاگردانشان.

ب) نکته ديگر اين که، هستند در بين شيعيان کسان فراواني که مکتب تشيع را کم و بيش همانند ساير مکاتب و مذاهب اسلامي مي دانند ، بدون آنکه به غناي استثنايي آن در وجوه مختلف فقهي و کلامي و معرفتي و عاطفي توجه داشته باشند و اينکه اين غنا و ژرفنايي و متانت نتيجه مستقيم تعليمات امامان معصوم علیهم السلام است. در اينجا هدف صرفاً‌ تذکر يک واقعيت است و نه ارزش گذاري و بيان فضيلت و برتري . تا هنگامي که اين واقعيت به درستي و به گونه اي بي طرفانه و عالمانه روشن نشود نمي توان درباره نقش امامان علیهم السلام صحبت کرد. کافي است نه تنها محتوي بلکه تقسيم بندي ها و عناوين ابواب و فصول کتابي همچون «کافي» با کتب حديثي غير شيعيان مقايسه شود تا نکته ياد شده به دست آيد. اشتباه نشود. در اينجا هدف دفاع از کليت ميراث حديثي ما نيست که هيچ عالم مجتهدي در طول تاريخ نه چنين ادعايي داشته و نه چنين کرده است. ارزيابي صحت و اعتبار احاديث خود فن مستقلي است و مباني خاص خود را دارد. سخن در اين است که اين مجموعه هاي حديثي که عموماً‌ چيزي جز آموزش هاي عملي و بياني ائمه (ع)نيست، مشتمل بر معارفي است که در نزد مکاتب و مذاهب اسلامي ديگر يافت نمي شود. سخن در نقاط قوت استثنايي و منحصر به فرد است و نه موارد ضعيف و يا موارد مشابهي که در نزد ديگران هم وجود دارد.

اگر اين نکته پذيرفته شود آن گاه به راحتي مي توان درباره نقش بي بديل ائمه در تکوين و سامان دهي مکتب تشيع سخن گفت و اينکه اين مکتب مشتمل بر چه معارف و ويژگيهايي است که چنين نظام اعتقادي و فقهي مستحکم و منسجمي را توليد کرده است که به برخی از مهمترین آنها اشاره می شود:

1- در اينجا لازم است به مفهوم رسالت امامان اشارتي رود. اين رسالت در درجه نخست بيان و تشريح معارف عميق و حياني بود. آن نوع معارفي که انسان ها با ظرفيت هاي انساني شان ،‌اعم از عقلاني و روحي و احساسي و عاطفي،‌ نمي توانند بدان دست يابند. مي بايد آن را از منبعي آسماني دريافت کنند و افراد آشناي با اين رمز و راز آن را برايشان بازگو و تفسير کنند. اين منبع از نظر ما قرآن کريم است و آموزش هاي پيامبر (ص). و نقش اصلي ائمه توضيح و مفهوم کردن و تطبيق دادن اين مجموعه است. اعم از آنکه به اصول اعتقادي راجع شود و يا به فروع عملي. در آغاز نبرد سهمناک صفين مردي از منطقه شام لگام اسب امام علي (ع) را گرفت و از ايشان درباره قضا و قدر الهي سئوال کرد. ( به احتمال فراوان به دليل سطح بالاي فرهنگ منطقه شام اين نوع سئوال ها در آن ايام براي شاميان مطرح بود. اگر چه اين نوع مسائل در دهه هاي بعد کل جامعه اسلامي را فرا گرفت.) اطرافيان حضرت برآشفتند و اينکه در اين گير و دار اين چه سئوال و چه توقعي است. حضرت فرمود ما اصولاً‌براي چنين مسائلي است که مي جنگيم و سپس با مهرباني و با تفصيل به پاسخ مرد شامي پرداخت. بدون شک دفاع از حق و حقيقت و دفاع از مظلوم و مستضعف و مقابله با کژي و ظلم و انحراف و تلاش براي استقرار سنت و عدالت و عمل به وظيفه اي که دين در شرايط مختلف طلب مي کرده و تطبيق دادن احکام دين با موقعيت هاي متفاوت، از جمله رسالت هاي امامان معصوم بوده است اما وظيفه اصلي همانا شرح و بسط معارف وحياني و الهي بوده است. براي نمونه ادعيه معتبر را در نظر بگيريد. اعم از آنکه کوتاه باشد و يا بلند. زيباترين و لطيف ترين بخش هر ديني دعاهاي او است. هم اديان ابراهيمي و هم اديان ژرف و عميق آسيايي را ادعيه اي است . اما به واقع هيچيک به عمق و زيبايي و صميميت و سبکي و لطافت و روح نوازي ادعيه ما نيست. به ويژه در آنجا که خداوند را توصيف و تسبيح و ستايش مي کند و خود را معرفي و ترسيم مي کند با او راز و نياز و نجوي مي نمايد. انسان به واقع احساس مي کند که بي نهايت را درمي يابد و به آن متصل مي شود. البته اين يک نمونه است. مهم اين است که نقش امامان تا سطح يک انقلابي عدالت خواه و يا يک اصلاح گر انديشمند و عاقبت بين تقليل نيابد. اصولاً‌يکي از مشکلات امامان بعد از امام باقر و به ويژه امام صادق با انقلابيون مبارز بني الحسن، به همين دلائل بود.

2- امام صادق در سال 83 تولد يافت و در 114 به امامت رسيد و در 148 دار فاني را وداع گفت. در بين امامان معصوم، به جز آخرين آنان، حضرتش طولاني ترين عمر و طولاني ترين دوران امامت را داشت. اين سالها مصادف است با دوران ضعف بني اميه و سپس سقوط آنان و اوائل دوران بني عباس. بدين دليل فشار سياسي و امنيتي بر روي امام و شيعيان و شاگردان حضرت در مقايسه با ائمه ديگر به مراتب کمتر بود. اگر چه پس از قدرت يافتن منصور دوانيقي و دوران هاي پس از او، فشار امنيتي حتي از دوران اوج قدرت بني اميه هم بيشتر شد. و اين امتياز مهمي بود. عموم امامان خصوصاً‌از امام سجاد به بعد تحت محاصره شديد سياسي و ا منيتي بودند و مردم عادي و حتي نزديکان سببي و نسبي آنان کمتر مي توانستند با ايشان ديدار و گفتگو کنند. اين فشارها تا قبل از سال هاي پاياني عمر امام صادق(ع) بسيار کاهش يافت و اين سبب هجوم انبوه دوستداران علم و فقه و معارف گرديد.

3-اما اين همه يک طرف داستان بود. امام با مشکلات جديدي روبرو شد که يا کاملاً‌جديد بود و يا آنکه شدت و حدت آن به مراتب بيش از گذشته بود. مشکلات جديد خود مولود شرايط و موقعيت جديد بود. بيش از يک قرن از تولد و گسترش سريع اسلام مي گذشت. يکي از دو قدرت و بلکه ابر قدرت زمان فرو پاشيده بود و ديگري بخش هاي وسيعي از قلمرو خويش را از دست داده بود. قدرت هاي محلي نيز فرو پاشيده بودند. همزمان با اين تحولات بزرگ سياسي و نظامي،‌جابجايي عظيم جمعيتي اتفاق افتاد. ساکنان سرزمين وسيع جزيره العرب که از محروميت هاي فراواني رنج مي بردند به سوي سرزمين هاي جديد سرازير شدند. ضمن آنکه دين جديد ساکنان مناطق متعدد را مورد خطاب قرار مي داد. مسئله تنها تولد امپراطوري جديد نبود که نظم و نظام خاص خود را داشت. پيام و دعوت نويني به ميدان آمده بود و مردمان را به سوي خود فرا مي خواند. اين دعوت کم و بيش براي نسل اول نامفهوم بود. چرا که آنان عموماً‌ زبان عربي را نمي دانستند و در فضاي تمدني و فرهنگي کاملاً‌ متفاوتي به دنيا آمده و رشد کرده بودند. اما از نسل دوم به بعد داستان تغيير کرد. فرهيختگانشان با زبان فاتحان آشنا شدند و اين وسيله اي بود براي آشنايي با معارف اسلامي. در کنار اين همه نظام خشن و ظالم و تبعيض آميز و بلکه نژاد پرستانه اموي عرصه را بر مردم و خصوصاً غير عرب ها تنگ کرده بود. مهمتر آنکه انواع و اقسام افکار و انديشه ها و آداب و رسوم متعلق به تمدن هاي ديگري که هم اکنون تحت سلطه اعراب قرار گرفته بودند،‌ به صحنه آمد و عموماً‌ قالبي اسلامي يافت. اين مجموعه در کنار نظام حاکم جبار و پر عصبيت به ايجاد گرايش هاي گونه گونه فکري و اجتماعي و مذهبي انجاميد. از گرايش هاي جبر گرايانه گرفته تا گرايش هاي الحادي و اباحي و خارجي.

4- اسلام ديني جامع گسترده بود. و شئون مختلف فردي و اجتماعي را در بر مي گرفت. و اين ايجاب مي کرد فقهي گسترده داشته باشد. بخشي از اين فقه بيشتر مورد ابتلاي مردم بود که عمدتاً به طهارت و عبادات و مسائل ازدواج و طلاق و ارث مي پرداخت. بسياري از اين فروع فقهي در طول قرن اول شکل گرفت و مسلمانان بر اساس آن عمل مي کردند. چگونگي شکل گيري اين فروع که در حقيقت استنباط احکام از منابع اوليه بود، خود داستان مفصلي دارد. اين استنباط ها توسط عالمان مختلفي صورت پذيرفت که هر يک معيارها و سليقه خود را داشتند. توده مردم خصوصاً‌ اگر متعلق به شهر و منطقه آن عالم بودند،‌ سخنان او را به گوش مي گرفتند و بدان گونه عمل مي کردند و به جز آن را باطل مي دانستند. در اين ميان سياست و نظام حاکم را نقش چنداني نبود. آنچه بيان شد صرفاً‌در محدوده احکام فقهي نبود. معتقداتي هم وجود داشت که مردم بدان خو گرفته بودند و آن را حق مي دانستند و حاضر نبودند به جز آن را بشنوند و البته در اين جا سياست را نقشي بزرگ و تعيين کننده بود. اين اعتقادات در اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم بيشتر در باره تاريخ صدر اسلام و صحابه و به قدسيت بر داشتن اين برهه از تاريخ و مردمانش بود.

5-سال هاي طولاني امامت امام صادق مصادف است با اوج گيري تمامي جريان هايي که تنها به بخشي از آن اشارت رفت . اعم از فقهي و کلامي و گرايش هاي زهد طلبانه و صوفيانه . ضعف حکومت مرکزي آزادي هاي دوران انتقال نيز به تشديد و گسترش اين جريان ها کمک مي کرد. در کنار اين همه در بين علويان و خاصه بني الحسن کساني بودند که داعيه هاي حکومتي داشتند و مردم را به قيام مي خواندند. در اين ميان امام مي بايد سخن حق را بگويد و در عين حال به گونه اي مسائل مختلف را بيان کند که بيان حضرتش مورد سوء استفاده قرار نگيرد و مشکلاتي ايجاد نکند . چه از طرف کساني که تابع استنباط هاي فقهي ديگر بودند و چه از طرف اباحي گراياني که براي مصون ساختن خويش به پيروي از تشيع تظاهر مي کردند و چه از جانب حکومت مرکزي که در پي يافتن شيعيان آن حضرت بود. مشکل امام صرفاً نظام حاکم نبود. به عنواني توده مردم هم بودند که با فقهي متفاوت پرورش يافته و صرفاً‌ آن را حق مي دانستند. علوياني هم بودند که از آن حضرت بيعت و حمايت مي خواستند و بعضاً انتقاد و تهديد مي کردند . کسان ديگري هم بودند که تظاهر به پيروي از امامان را وسيله اي براي توجيه اعتقادات و اعمال خلاف شرع خود قرار مي دادند و بالاخره شيعياني بودند که به دلائل مختلف مي خواستند تند تر و يا کند تر از امام حرکت و رفتار کنند و به نوعي خودنمايي نمايند. شايد کم آزار ترين شان زنادقه اي بودند که به دليل سعه صدر و خوش رفتاري و قدرت علمي و اقناعي امام يا آن حضرت بحث و گفتگو مي کردند و به جهت همين صفات استثنايي از آن حضرت پيوسته با تعظيم و تکريم نام مي بردند.

6- مباحثي که در اصول فقه تحت عناوين «تعادل و تراجيح» و يا «تعادل و ترجيح» و يا «تعارض ادله» و يا «تعارض ادله و اختلاف حديث» مورد بررسي قرار مي گيرد عمدتاً‌ و بلکه کلاً‌درباره ملاک هاي اعتبار و حجيت احاديثي بحث مي کند که در شرائطي که گفته آمد ، بيان و تقرير شده است. همين نوع بررسي ها را نيز در فقه در مبحث تقيه و تمامي ابواب ديگري که مشتمل بر احاديثي است که به نوعي متعارض است، مي توان سراغ گرفت. دقت در اين مباحث نشان دهنده اوضاع و احوال سخت آن ايام و مشکلات عديده امام براي بيان حقايق است. جالب اينجا است که اکثريت قريب به اتفاق احاديث متعارض مورد بحث و نيز « اخبار علاجيه» که ملاک هاي لازم براي دريافت نظريه درست را توضيح مي دهد، از امام ششم مي باشد. و امام در چنين شرائط دشوار و بعضاً جانکاهي قرار داشت،‌ اما رسالت خويش را به پايان برد. مکتب تشيع در اصول و فروع و خصوصاً فروع، مرهون آن حضرت است. عليرغم تمامي مشکلات، براي هيچيک از ائمه ديگر چنين فرصتي به دست نيامد و مذهب تشيع به حق مذهب جعفري ناميده شده است. به جز اين، عموم علماي بزرگ اهل سنت معاصر امام، و حتي پس از آن حضرت، به طور مستقيم و غير مستقيم شاگردان ايشان بودند . همچنانکه برخورد بزرگوارانه و هدايت گرايانه امام در برخورد با معنويت گرايان منحرف و شکاکان و زنادقه آن زمان به طور قطع تأثيري عميق در جلوگيري از گسترش و تعميق انحرافات رايج در آن دوران داشته است.

منبع: خبرآنلاین

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت