خداوند بزرگ را تسبیح گوى
این سوره، که در حقیقت عصاره مکتب انبیاء و دعوت پیامبران است از تسبیح و تقدیس پروردگار شروع مى شود، در آغاز، روى سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله)کرده مى فرماید: «نام پروردگار بلند مرتبه ات را از هر عیب و نقص پاک بشمر» (سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الاْ َعْلَى).
جمعى از مفسران معتقدند: منظور از «إِسْم» در اینجا «مسمى» است.
در حالى که جمعى گفته اند: منظور خود نام پروردگار است، البته نامى که دلالت بر مسمى مى کند، و میان این دو تفسیر تفاوت چندانى نیست.
منظور این است که نام خداوند در ردیف نام بت ها قرار داده نشود، و ذات پاک او را از هر گونه عیب و نقص، و صفات مخلوق و عوارض جسم و جسمانیت، و هر گونه محدودیت و نقصان منزه، بشمریم، نه همچون بت پرستان که نام او را در کنار نام بت هاى خود قرار مى دهند، یا کسانى که او را جسم و جسمانى مى شمرند.
تعبیر به «أَعْلى» بیانگر این حقیقت است که: او از هر کس و هر چیز و و هر چه تصور کنیم، و هر خیال و قیاس و گمان و وهم، و هر گونه شرک جلى و خفى برتر و بالاتر است.
تعبیر به: رَبِّکَ «پروردگارت» اشاره به این است: پروردگارى که تو مردم را به سوى او مى خوانى، از پروردگار بت پرستان جدا است.
* * *
و بعد از این دو توصیف (رَبّ و أَعْلى) در توضیح آن، پنج وصف دیگر را بیان مى کند که همگى شرح ربوبیت اعلاى پروردگار است، مى فرماید: «همان خداوندى که آفرید و مرتب و منظم کرد» (الَّذِی خَلَقَ فَسَوّى).
«سَوّى» از ماده «تسویه» به معنى نظام بخشیدن و مرتب نمودن است و مفهوم گسترده اى دارد که تمام نظامات جهان را شامل مى شود، اعم از نظاماتى که بر منظومه ها و کواکب آسمان حاکم است، و یا آنچه بر مخلوقات زمینى، مخصوصاً انسان از نظر جسم و جان، و این که بعضى از مفسران آن را تنها به نظامِ خاصِ دست و پا و چشم هاى انسان، و یا راست قامت بودن او تفسیر کرده اند، در حقیقت بیان مصداق محدودى از این مفهوم وسیع است.
به هر حال، نظام عالم آفرینش که بزرگترین منظومه هاى آسمانى را شامل مى شود، تا موضوعات ساده اى همچون خطوط سر انگشت هاى انسان که در سوره «قیامت» به آن اشاره شده: «بَلى قادِرِینَ عَلى أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ»(1) شاهد گویائى بر ربوبیت، و اثبات وجود پروردگار است، و در این تعبیر کوتاه یک دنیا مطلب نهفته است.
* * *
بعد از مسأله آفرینش و نظم بندى خلقت، به موضوع برنامه ریزى براى حرکت کمالى، و هدایت موجودات در این مسیر، پرداخته، مى افزاید: «همان کسى که تقدیر کرد و هدایت فرمود» (وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدى).
منظور از «تقدیر»، همان اندازه گیرى و تعیین برنامه هاى حرکت به سوى اهدافى است که، موجودات به خاطر آن آفریده شده اند.
منظور از «هدایت»، همان هدایت تکوینى است که به صورت انگیزه ها و قوانین بر موجودات حاکم ساخته (اعم از انگیزه هاى درونى و برونى) مى باشد.
فى المثل، از یکسو، پستان مادر و شیر آن را براى تغذیه طفل آفریده و به مادر عاطفه شدید مادرى داده.
و از سوى دیگر، در طفل انگیزه اى آفریده که او را به سوى پستان مادر مى کشاند، و این آمادگى و جاذبه دو جانبه در مسیر هدف، در همه موجودات دیده مى شود.
خلاصه این که: دقت در ساختمان هر موجود، و مسیرى را که در طول عمر خود طى مى کند، به وضوح این حقیقت را نشان مى دهد: برنامه ریزى دقیقى دارد، و دست هدایت نیرومندى پشت سر آن است، که آن را براى اجراى این برنامه ها کمک مى کند، و این نشانه دیگرى از ربوبیت پروردگار است.
البته، در مورد انسان غیر از برنامه هدایت تکوینى، نوع هدایت دیگرى وجود دارد که از طریق وحى و ارسال انبیاء صورت مى گیرد، و هدایت تشریعى نام دارد، و جالب این که: هدایت تشریعىِ انسان نیز در تمام زمینه ها مکمل هدایت تکوینى او است.
نظیر این معنى در آیات 49 و 50 «طه» نیز آمده است، آنجا که موسى(علیه السلام) در مقابل این سؤال «فرعون» که مى گوید: «پروردگار شما کیست»؟ (فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسى؟) جواب مى دهد: رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى: «پروردگار ما کسى است که به هر موجودى آنچه را لازمه آفرینش او بود داد، سپس رهبریش کرد».
مفهوم این سخن، در زمان «موسى بن عمران» یا نزول قرآن، گر چه اجمالاً معلوم بود، ولى امروز با پیشرفت علوم و دانش بشرى در زمینه شناخت انواع موجودات، مخصوصاً جانداران و گیاهان، از هر زمان آشکارتر شده است، و هزاران هزار کتاب در زمینه این «تقدیر» و «هدایت تکوینى» نوشته شده، و در عین حال اعتراف مى کنند، آنچه هنوز ناگفته مانده به مراتب بیشتر است.
* * *
در مرحله بعد، اشاره به گیاهان و مخصوصاً مواد غذائى چهار پایان کرده، مى افزاید: «آن کسى که چراگاه را به وجود آورد و از دل زمین بیرون فرستاد» (وَ الَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعى).تعبیر به «أَخْرَجَ» از ماده «اخراج»، اشاره به این است که: گوئى همه اینها در دل زمین وجود داشته، و خداوند آنها را بیرون فرستاده، بدیهى است تغذیه حیوانات، مقدمه اى است براى تغذیه انسان، و فایده آن سرانجام به انسان ها باز مى گردد.
* * *
و بعد مى افزاید: «سپس خداوند آن را خشک و سیاه قرار داد» (فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى).
«غُثاء» در اصل، به معنى گیاهان خشکى است که روى سیلاب قرار مى گیرد، همچنین به کف هائى که روى دیگ در حال جوشیدن پیدا مى شود «غُثاء» مى گویند، و این تعبیر به عنوان کنایه از هر چیزى که ضایع مى شود و بیهوده از دست مى رود استعمال مى شود، و در آیه مورد بحث به معنى گیاهان خشکیده و در هم ریخته است.
«أَحْوى» از ماده «حُوّه» (بر وزن قُوّه) به معنى رنگ سبز سیر، و گاه به معنى رنگ سیاه آمده است.
و هر دو به یک معنى باز مى گردد; چرا که رنگ سبز سیر همواره متمایل به سیاهى است، و این تعبیر به خاطر آن است که گیاهان خشک، هنگامى که روى هم متراکم مى شوند، تدریجاً میل به سیاهى پیدا مى کنند.
انتخاب این تعبیر با این که در مقام بیان نعمت هاى الهى است، ممکن است به یکى از این سه علت بوده باشد:
1 ـ نخست این که: این وضع گیاهان، بازگو کننده فناى دنیا است، و همیشه درس عبرتى براى انسان ها محسوب مى شود، همان گیاهى که در فصل بهار سرسبز و خرم، با طراوت و نشاط آفرین بود، با گذشت چند ماه خشک، بى فروغ، مرده و سیاه رنگ مى شود، و با زبان حال بیانگر ناپایدارى دنیا و گذشت سریع روزگار است.
2 ـ دیگر این که: گیاهان خشکیده هنگامى که روى هم متراکم مى شوند و مى پوسند، تبدیل به نوعى کود طبیعى مى شوند که به زمین قدرت کافى براى پرورش گیاهان تازه مى دهد.
3 ـ سوم این که: بعضى گفته اند: در این آیه اشاره اى است به مسأله پیدایش زغال سنگ از گیاهان و درختان; زیرا مى دانیم زغال سنگ که یکى از مهم ترین منابع انرژى در کره زمین است، و بشر در زندگى روزمره و صنایع خود از آن استفاده فراوان کرده و مى کند، باقیمانده گیاهان و درختانى است که میلیون ها سال قبل خشکیده و در زمین دفن شده، و با گذشت زمان متحجر و سیاه رنگ گشته است .
بعضى از دانشمندان معتقدند: مراتعى که امروز به صورت زغال سنگ مشاهده مى شوند، حدود دویست و پنجاه میلیون سال قبل روئیده، سپس در دل زمین مدفون شده است!
این مراتع به قدرى زیادند که اگر مصرف فعلى زغال سنگ دنیا را در نظر بگیریم، نیاز بیش از چهار هزار سال مردم دنیا را تأمین مى کند.(2)
البته، تفسیر آیه به خصوص معنى اخیر، بعید به نظر مى رسد، ولى آیه مى تواند معنى جامعى داشته باشد که هر سه تفسیر در آن جمع گردد.
به هر حال، «غُثاءً أَحْوى» (گیاهان خشکیده تیره رنگ) منافع زیادى در بر دارد، هم غذاى مناسبى است براى زمستان حیوانات، هم وسیله اى است براى سوخت و سوز انسان، و هم کود مناسبى است براى زمین ها.
قابل توجه این که: در هفت توصیفى که در آیات فوق آمده (ربوبیت ـ علوّ ـ خلقت ـ تسویه ـ تقدیر ـ هدایت ـ رویاندن گیاهان) در حقیقت، مسأله ربوبیت عالى پروردگار با پنج وصف اخیر به نحو احسن تشریح شده است، که مطالعه آنها انسان را به خوبى به مقام ربوبیت والاى خداوند آشنا مى سازد، و نور ایمان را در دل او مى افکند، مهم ترین نعمت هاى الهى را به طور اجمال بازگو مى کند، و حسّ شکرگزارى را در آدمى برمى انگیزد.
* * *
نکته:
مسأله «تقدیر» (اندازه گیرى) و هدایت عمومى موجودات که در آیات فوق از مظاهر ربوبیت پروردگار شمرده شده، از مسائلى است که هر قدر زمان بر آن بگذرد و علم و دانش بشر پیشرفت کند، حقایق بیشترى از آن بروز مى کند.
اکتشافات علمى به ما امکان مى دهد: چهره هاى تازه، شگفت آور و شوق انگیزترى از این تقدیر و هدایت را در تمام ذرات جهان بنگریم.
بعضى از مفسران در اینجا با استناد به نوشته هاى دانشمند معروف «کریسى موریسن» در کتاب «راز آفرینش انسان»، نمونه هائى از این راز بزرگ را در مورد هدایت حیوانات و انواع مختلف جانداران آورده است، که ذیلاً به قسمتى از آن با مختصر تغییر و تکمیل اشاره مى شود:
1 ـ پرندگان مهاجر، که گاهى در سال هزاران کیلومتر راه بر فراز اقیانوس ها و جنگل ها و بیابان ها مى پیمایند، هرگز آشیانه خود را گم نمى کنند، و بعد از بازگشت درست به وطن اصلى باز مى گردند، و همچنین زنبوران عسل هر قدر از کندوى خود دور شوند، و باد آنها را این طرف و آن طرف ببرد، باز دقیقاً به آشیانه خود بر مى گردند، در حالى که انسان براى بازگشت به وطن احتیاج به نشانه ها و آدرس هاى دقیق و راهنما دارد.
2 ـ حشرات، چشم هاى میکروسکوپى (ذره بین) دارند که ساختمان و قدرت دید آن انسان را به حیرت وا مى دارد، در حالى که بازهاى شکارى داراى چشم هاى تلسکوپى (دوربین) هستند.
3 ـ انسان، براى پیدا کردن راه خویش در شب، باید از منبع نور استفاده کند، ولى بسیارى از پرندگان در نهایت ظلمت و تاریکى شب، اهداف خود را مى بینند، و این از طریق چشمانى است که در برابر اشعه «مادون قرمز» حساسیت دارد، و همچنین دستگاه رادار مانندى است که در وجود بعضى از آنها به ودیعه گذاشته شده است.
4 ـ سگ ها، به خاطر داشتن شامه اضافى مى توانند هر حیوانى که در مسیر آنها باشد را از طریق بو بشناسند، در حالى که انسان حتى با وسائلى که در دست دارد قادر به چنین مطلبى نیست.
5 ـ تمام حیوانات، صداهائى را که شدت ارتعاش آن بیرون از قدرت سامعه ما است درک مى کنند، و شنوائى آنها به مراتب از شنوائى ما دقیق تر است، هر چند انسان توانسته است این مطلب را با وسائل و ابزار علمى جبران کند، و صداى بال مگسى را که چندین کیلومتر از او دور است آن چنان بشنود که گوئى روى لاله گوش او قرار گرفته! و شاید این تفاوت قدرتى را که خداوند میان انسان و حیوان قائل شده، به خاطر همین است که انسان از طریق علم و عقل، قادر بر جبران ضعف هایش مى باشد، ولى حیوانات چنین نیستند.
6 ـ نوعى ماهى کوچک است که سال ها در دریا زندگى مى کند، سپس براى تخم ریزى به همان نهرى که در آن متولد شده است باز مى گردد، و بر ضد امواج پیش مى رود، موطن اصلى را که مناسب پرورش او است، بعد از سال ها در فاصله دوردستى پیدا مى کند!
7 ـ و از این عجیب تر، داستان بعضى از حیوانات آبى است که آنها عکس این مسیر را طى مى کنند.
* * *
1 ـ قیامت، آیه 4.
2 ـ تفسیر اخیر در کتاب «قرآن بر فراز اعصار»، نوشته «ع ـ نوفل»، ترجمه «بهرام پور» آمده است (صفحه 123).
دیدگاه تان را بنویسید