پاسخ آیت الله جوادی آملی به چهار پرسش درباره امام زمان(ع)/ تفسیر روز: آیات ژرف اندیشان!/ در محضر بهجت عارفان: تنها انتظار فرج کافی نیست!/ نجوا با امام عصر با نوای کریمی و سماواتی

کد خبر: 356493

هر سال لیلة القدری دارد و فرشتگان در شب قدر، هر سال با همراهی روح (جبرئیل سلام اللّه علیه)، همه احکام و امور را به زمین نازل می‌‏کنند. وقتی فرشتگان احکام و امور را به زمین می‏آورند، باید آن را به کسی بسپارند، چون افراد عادی نمی‏توانند میزبان فرشتگان باشند و احکام صادره را تحویل بگیرند، پس تنها کسی که در روی زمین مهمان‏دار فرشتگان و تحویل گیرنده این امور و مقدّرات است، وجود مبارک ولی عصر (علیه‌السلام) است.

پاسخ آیت الله جوادی آملی به چهار پرسش درباره امام زمان(ع)/ تفسیر روز: آیات ژرف اندیشان!/ در محضر بهجت عارفان: تنها انتظار فرج کافی نیست!/ نجوا با امام عصر با نوای کریمی و سماواتی
سرویس فرهنگی «فردا»: بار دگر، میهمانی الهی آغاز شده است تا بندگان در فرصتی تازه به بهار قرآن و معرفت الهی روی آورند و از برکات آن بهره‌مند گردند. این بهار رمضان، ترنم عشق و معرفت خداوندی است که مؤمنان آن را بر دل و زبان خویش جاری می‌سازند. این بار هم «فردا» ويژه‌نامه‌هایی روزانه و موجز تدارک دیده است تا در این بهار معرفت، ما را نیز از دعای خیر خود بی نصیب نگذارید.
دعای روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان
اللَّهُمَّ ارْزُقني فيهِ فَضْلَ لَيلَةِ القَدرِ، وَ صَيِّرْ اُمُوري فيهِ مِنَ العُسرِ إلى اليُسرِ، وَ اقبَلْ مَعاذيري وَ حطَّ عَنِّي الذَّنبَ وَ الوِزْرَ، يا رَؤُفاً بِعِبادِهِ الصّالِحينَ.
خداوندا! در این روز فضیلت لیلة القدر را نصیب من گردان و تمام امور و کارهای مشکل مرا آسان و راحت ساز و عذرهایم را بپذیر و گناهانم را محو و نابود فرما، ای رئوف و مهربان در حق صالحان!
تفسیری از جزء بیست و هفتم: آیات ژرف اندیشان!
آیات ١ تا ٣ از سوره مبارکه الحدید
*بِسمِ اللهِ الرَّحمانِ الرَّحیمِ* سَبَّحَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (١)
لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ (٢)
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَىْءٍ عَلِیمٌ (٣)
معنای آیات
*بنام خداوند بخشنده مهربان* آنچه در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى گویند; و او توانا و حکیم است. (١)
مالکیّت و حاکمیّت آسمانها و زمین از آنِ اوست; زنده مى کند و مى میراند; و او بر هر چیز تواناست. (٢)
اوست اوّل و آخر و پیدا و پنهان; و او به هر چیز داناست. (٣)
تفسیر آیات
آیات ژرف اندیشان!
گفتیم: این سوره با یک بخش توحیدى که جامع حدود «بیست وصف» از اوصاف الهى است آغاز مى شود، اوصافى که شناخت آنها سطح معرفت انسانى را بالا مى برد، و به ذات مقدس او آشنا مى کند، اوصافى که هر کدام به گوشه اى از صفات جلال و جمال او، اشاره دارد، و هر قدر اندیشمندان، بیشتر در آن بیندیشند به حقایق تازه اى دست مى یابند.
چنان که در حدیثى از امام على بن الحسین(علیهما السلام) مى خوانیم: «وقتى درباره توحید از حضرتش سؤال کردند، در پاسخ فرمود: إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» وَ الآیَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِیدِ، إِلَى قَوْلِهِ: «عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» فَمَنْ رَامَ وَرَاءَ ذلِکَ فَقَدْ هَلَکَ: «خداوند متعال مى دانست در آخر زمان اقوامى مى آیند که در مسائل تعمق و دقت مى کنند، لذا سوره «قل هو اللّه احد» و آیات آغاز سوره «حدید»، تا «علیم بذات الصدور»، را نازل فرمود، پس، هر کس ماوراى آن را طالب باشد، هلاک مى شود».(1)
از این حدیث، استفاده مى شود: این آیات، حداکثر معرفت ممکن را به تشنه کامان مى دهد.
به هر حال، نخستین آیه این سوره، از تسبیح و تنزیه خدا شروع کرده مى فرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است همواره براى خدا تسبیح مى گوید، و او است قادرى شکست ناپذیر و حکیم على الاطلاق» (سَبَّحَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
سوره گذشته، با امر به تسبیح پایان گرفت، و این سوره با تسبیح الهى شروع مى شود، و قابل توجه این که، در سوره هاى «مسبّحات» که با تسبیح الهى آغاز مى شود در سه مورد تسبیح به صورت صیغه ماضى «سَبَّحَ» آمده است (حدید و حشر و صف) و در دو مورد به صورت صیغه مضارع یعنى «یُسَبِّحُ» (جمعه و تغابن)، این تفاوت تعبیر، شاید اشاره به این نکته باشد که در گذشته، آینده و همیشه موجودات این جهان، تسبیح ذات اقدس او گفته و مى گویند.
حقیقت تسبیح، عبارت است از: نفى هر گونه عیب و نقص(2) و گواهى همه موجودات جهان به پاکى ذات مقدس او، از هر گونه عیب و نقص، یا به خاطر این است که آنچنان نظم، حساب، حکمت، عجائب و شگفتیها در نظام همه آنها به کار رفته، که جملگى، با زبان حال ذکر حق مى گویند، و تسبیح و ثناى او مى خوانند، و فریاد مى کشند: آفریدگار ما قدرتش بى انتها، و حکمتش بى پایان است.
و لذا، در پایان آیه، جمله «وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » آمده است، یا این که: تمامى ذرات جهان، از نوعى درک و شعور برخوردارند، به گونه اى که در عالم خود تسبیح و حمد خدا مى گویند، هر چند ما بر اثر محدودى اطلاعات از آن بى خبریم.
شرح بیشتر درباره «حمد و تسبیح عمومى موجودات جهان» را ذیل آیه 44 سوره «اسراء» مطالعه فرمائید.(3)
این نکته نیز لازم به یادآورى است که «ما» در جمله «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ»، معنى وسیع و گسترده اى دارد که همه موجودات جهان را اعم از صاحبان عقل، ذى روح و بى روح را شامل مى شود.(4)
* * *
بعد از ذکر دو وصف از صفات ذات پاک خداوند، یعنى «عزّت» و «حکمت» به «مالکیت، تدبیر و تصرفش در عالم هستى» که لازمه قدرت و حکمت است پرداخته، مى افزاید: «براى خدا است مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین» (لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ).
«او است که زنده مى کند و مى میراند» (یُحْیِی وَ یُمِیتُ).
«و بر هر کار توانا است» (وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدِیرٌ).
مالکیت خداوند نسبت به عالم هستى، مالکیت اعتبارى و تشریعى نیست، بلکه مالکیت حقیقى و تکوینى است، یعنى او به همه چیز احاطه دارد، و همه جهان در قبضه قدرت او، و تحت اراده و فرمان او است، لذا به دنبال آن، سخن از زنده کردن، میراندن و توانائى بر هر چیز، به میان آمده است.
و به این ترتیب، تا به اینجا شش وصف از اوصاف او در این دو آیه بیان شده است.
تفاوت «عزّت» و «قدرت» در این است که: «عزّت»، بیشتر توجه به در هم شکستن مدافع دارد، و «قدرت»، به ایجاد اسباب، بنابراین دو وصف مختلف محسوب مى شوند، هر چند در ریشه توانائى با هم مشترکند (دقت کنید).
مسأله زنده کردن و میراندن، (احیاء و اماته) در بسیارى از آیات قرآن مطرح شده است، و در حقیقت این دو موضوع از موضوعاتى است که اسرار پیچیده آن بر هیچ کس روشن نیست، نه کسى به درستى از حقیقت حیات با خبر است؟ و نه حقیقت مرگ را کسى مى داند، بلکه آنچه از این دو مى دانیم آثار آنها است، و عجب این که، از همه چیز، نزدیکتر به ما حیات و زندگى ما است، در عین حال، حقیقت و اسرار آن از همه چیز، مخفى تر است!
قابل توجه این که، جمله «یُحْیِی وَ یُمِیتُ» به صورت فعل مضارع، دلیل بر استمرار مسأله حیات، و مرگ، در طول همه زمانها است، و اطلاق این دو، نه تنها شامل حیات و مرگ انسان در این جهان مى شود، که شامل هر گونه حیات و مرگ، از عالم فرشتگان گرفته، تا موجودات زنده دیگر، و حیوانات، و گیاهان، و نه تنها حیات دنیا که حیات برزخى و رستاخیز را نیز دربر مى گیرد، آرى، حیات و مرگ در تمام اشکالش به دست قدرت او است.
* * *
سپس به بیان پنج وصف دیگر، پرداخته مى فرماید: «او اول است، و آخر است، و ظاهر است، و باطن است، و از همه چیز آگاه است» (هُوَ الأَوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَىْء عَلِیمٌ).
توصیف به اول و آخر بودن، تعبیر لطیفى است از ازلیت و ابدیت او، زیرا مى دانیم او وجودى است بى انتها و واجب الوجود، یعنى هستیش از درون ذات او است نه از بیرون، تا پایان گیرد، یا آغازى داشته باشد، و بنابراین از ازل بوده و تا ابد خواهد بود.
او، سرآغاز و ابتداى عالم هستى است، و او است که بعد از فناى جهان نیز، خواهد بود.
بنابراین تعبیر به اول و آخر، هرگز زمان خاصى را دربر ندارد و اشاره به مدت معینى نیست.
توصیف به ظاهر و باطن، نیز تعبیر دیگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چیز است، از همه چیز ظاهرتر است; چرا که آثارش همه جا را گرفته، و از همه چیز مخفى تر است; چون کنه ذاتش بر کسى روشن نیست.
بعضى از مفسران، در اینجا چنین تعبیر کرده اند: الأَوَّلُ بِلا إِبْتِداء، وَ الآخِرُ بِلا إِنْتِهاء، وَ الظّاهِرُ بِلاَ اقْتِراب، وَ الْباطِنُ بِلاَ احْتِجاب: «اولى است که آغاز ندارد، و آخرى است که پایان ندارد، ظاهرى است که نزدیک نیست، باطنى است که پوشیده نمى باشد».
و بعضى دیگر، تعبیر لطیف دیگرى دارند: الأَوَّلُ بِبِرِّهِ، وَ الآخِرُ بِعَفْوِهِ، وَ الظّاهِرُ بِإحْسانِهِ، وَ تَوْفِیقِهِ إِذا أَطَعْتَهُ، وَ الْباطِنُ بِسَتْرِهِ إِذا عَصَیْتَهُ: «او آغازگرى است در نیکیها، و پایان گرى است به عفو و بخشش، هنگامى که اطاعتش کنى، با احسان و توفیقش بر تو ظاهر مى شود، و هنگامى که معصیتش کنى، با ستر و پوشش پنهان مى گردد».
کوتاه سخن این که، او به همه چیز احاطه دارد، و آغاز و انجام و ظاهر و باطن جهان هستى، او است.
بعضى از مفسران، «ظاهر» را در اینجا به معنى «غالب» تفسیر کرده اند (از ظهور به معنى غلبه) و در بعضى از خطب «نهج البلاغه» نیز قرینه اى بر این معنى دیده مى شود، آنجا که درباره آفرینش زمین مى فرماید: هُوَ الظَّاهِرُ عَلَیْهَا بِسُلْطَانِهِ وَ عَظَمَتِهِ وَ هُوَ الْبَاطِنُ لَهَا بِعِلْمِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ: «او با سلطه و عظمتش بر آن غلبه دارد، و با علم و معرفتش در باطن آن راه دارد»(5) جمع میان دو تفسیر نیز بى مانع است.
به هر حال، یکى از نتائج این امور، همان است که در پایان آیه آمده: «وَ هُوَ بِکُلِّ شَىْء عَلِیم»; زیرا کسى که از آغاز بوده، و تا پایان باقى است، و در ظاهر و باطن جهان است، چنین کسى، قطعاً از همه چیز آگاه مى باشد.
* * *
نکته:
جمع اضداد، در صفات خدا
بسیارى از صفات است که در ما انسانها و موجودات دیگر غیر قابل جمع است، و به صورت صفات متضاد، جلوه مى کند، مثلاً اگر من اولین نفر در میان یک جمعیت باشم، قطعاً آخرین نفر نخواهم بود، اگر ظاهر باشم، پنهان نیستم، و اگر پنهان باشم، ظاهر نخواهم بود، همه اینها به خاطر آن است که وجود ما محدود است، و یک وجود محدود جز این نمى تواند باشد، اما هنگامى که سخن به صفات خدا مى رسد، اوصاف، دگرگون مى شوند، و تغییر شکل مى دهند، در آنجا ظاهر و باطن با هم جمع مى شود، و همچنین آغاز و انجام، و با توجه به لایتناهى بودن ذات مقدسش، جاى تعجب نیست.
در احادیثى که از شخص پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) در این زمینه رسیده، توضیحات جالبى دیده مى شود، که به تفسیر این آیات پر محتوا کمک مى کند.
از جمله حدیثى در «صحیح مسلم» آمده است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: اللّهُمَّ أَنْتَ الأَوَّلُ فَلَیْسَ قَبْلَکَ شَىْءٌ وَ أَنْتَ الآخِرُ فَلَیْسَ بَعْدَکَ شَىْءٌ وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ فَلَیْسَ فَوْقَکَ شَىءٌ وَ أَنْتَ الْبَاطِنُ فَلَیْسَ دُونَکَ شَىْءٌ: «خداوندا! تو اولى هستى که قبل از تو چیزى نبوده، و آخرى هستى که بعد از تو چیزى نمى باشد، آنچنان ظاهر و غالبى که برتر از تو وجود ندارد، و آنچنان باطن و پنهانى که ماوراى تو چیزى تصور نمى شود».(6)
امیر مؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید: لَیْسَ لأَوَّلِیَّتِهِ ابْتِدَاءٌ وَ لا لأَزَلِیَّتِهِ انْقِضَاءٌ هُوَ الأَوَّلُ وَ لَمْ یَزَلْ وَ الْبَاقِی بِلا أَجَل ... الظَّاهِرُ لایُقَالُ مِمَّ؟ وَ الْبَاطِنُ لایُقَالُ فِیمَ؟: «براى اولیت او، آغازى نبوده است، و براى ازلیت او پایانى نخواهد بود، نخستینى است، که همواره بوده، و جاویدى است که سرآمدى ندارد، آشکارى است که درباره اش نتوان گفت: از چه چیز پیدا شده؟ و پنهانى است که نتوان گفت در کجاست»؟.(7)
امام حسن مجتبى(علیه السلام) نیز در خطبه اى مى فرماید: الحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى لَمْ یَکُنْ فِیهِ أَوَّلٌ مَعْلُومٌ، وَ لا آخِرٌ مُتَناه،... فَلاتُدْرِکُ الْعُقُولُ وَ أَوْهامُها وَ لاَ الْفِکْرُ وَ خَطَراتِها، وَ لاَ الأَلْبابُ وَ أَذْهانُها صِفَتَهُ، فَتَقُولَ مَتى؟ وَ لا بَدَءَ مِمّا؟ وَ لا ظاهِرَ عَلى ما؟ وَ لا باطِنَ فِیْما؟: «حمد براى خدائى است که نه سرآغاز معلومى دارد، و نه پایان محدودى، عقلها و اندیشه ها، افکار و خردها هرگز صفات او را درک نمى کند، که بگوید: از چه زمان بوده؟ و از چه چیز آغاز شده؟ و بر چه چیز ظاهر است؟ و در چه پنهان است»؟.(8)
به عقل نازى حکیم تا کى؟ *** به عقل این ره، نمى شود طى
به کنه ذاتش، خرد برد پى *** اگر رسد خس، به قعر دریا!
بلکه مى توان گفت:
خرد به ذاتش، نمى برد پى *** و گر رسد خس به قعر دریا!
* * *
1 ـ «اصول کافى»، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 231.
2 ـ «تسبیح» در اصل از ماده «سبح» (بر وزن مسح) به معنى حرکت سریع در آب و هوا است، تسبیح نیز حرکت سریع در مسیر عبادت پروردگار است (راغب در مفردات).
3 ـ جلد 12، صفحات 133 تا 136.
4 ـ با این که «تسبیح» بدون حرف جرّ متعدى مى شود، مثلاً گفته مى شود «سَبِّحُوهُ»، ولى در اینجا با «لام» ذکر شده، و این ممکن است براى تأکید باشد.
5 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 186.
6 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 9، صفحه 6406.
7 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 163.
8 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 236.
از مجموعه تفسیر قرآن آیت الله مکارم شیرازی
در محضر بهجت عارفان: تنها انتظار فرج کافی نیست ...
تنها انتظار فرج کافی نیست، تهیأ، بلکه طاعت و بندگی نیز لازم است، مخصوصاً با توجه به قضایایی که پیش از ظهور امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف واقع می‌شود، به‌حدی که: «مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً؛ جهان مملو از ظلم و جور می‌گردد».[1]
خدا می‌داند که به‌واسطه‌ی ضعف ایمان بر سر افراد چه می‌آید. خدا کند ظهور آن حضرت با عافیت مطلقه برای اهل ایمان باشد و زود تحقق پیدا کند. مگر امکان دارد عافیت مطلقه بدون ایمان، طاعت و بندگی انجام گیرد؟! خدا به اهل ایمان توفیق دهد که از فِتَن مُضِله کناره‌گیری کنند.
[1].ر.ک: بحارالانوار، ج۳۶، ص۲۲۶، ۲۵۱، ۲۷۱، ۲۷۵، ۲۸۲، ۲۹۰، ۳۰۴، ۳۰۶، ۳۱۵، ۳۳۳.
کتاب در محضر بهجت، ج۱، ص ۱۱۹
پاسخ آیت الله جوادی آملی به چهار پرسش درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)
1. چگونه می‏توان امام زمان‏(عج) را شناخت؟ شناخت بر دو قسم است: «شناخت تاریخی» و «شناخت واقعی» که از قسم نخست مهم‏تر است. مسئله مهم این است که ما آن حضرت را به حقیقت بشناسیم و ایشان نیز ما را ببیند؛ نه اینکه ما حضرت را ببینیم. در زمان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم (که مقامش از همه امامان بالاتر است) عده زیادی آن وجود مبارک را می‏دیدند، اما خدای سبحان درباره آنها فرمود: ﴿و تراهم ینظُرُون اِلیک و هُم لایُبصرون﴾[5]؛ آنها را می‏بینی که به تو می‏نگرند؛ ولی تو را نمی‏بینند. اهل نظر هستند، اما اهل بصیرت نیستند. هنر این است که به گونه‏ای باشیم که وجود مبارک امام زمان(علیه‌السلام) ما را ببینند. در قرآن کریم آمده است: خدا که بر همه چیز بصیر است، در روز قیامت به عده‏ای نگاه نمی‏کند: ﴿ولایُکلّمهم اللّه و لاینظرُ اِلیهم یومَ القیامةِ و لایزکّیهم﴾[6] و نگاه تشریفی خود را نسبت به عده‏ای اعمال نمی‏کند. اگر ما در مسیر صحیح حرکت کنیم، آن حضرت ما را می‏بیند. 2. دلیل قرآنی وجود حضرت حُجّت (عج) چیست؟ مرحوم کلینی (رضوان اللّه علیه) در کتاب شریف کافی[4] طی بابی از ائمه(علیهم‌السلام) نقل کرده است که به سوره قدر احتجاج کنید، زیرا در سوره قدر آمده است، هر سال لیلة القدری دارد و فرشتگان در شب قدر، هر سال با همراهی روح (جبرئیل سلام اللّه علیه)، همه احکام و امور را به زمین نازل می‏کنند. وقتی فرشتگان احکام و امور را به زمین می‏آورند، باید آن را به کسی بسپارند، چون افراد عادی نمی‏توانند میزبان فرشتگان باشند و احکام صادره را تحویل بگیرند، پس تنها کسی که در روی زمین مهمان‏دار فرشتگان و تحویل گیرنده این امور و مقدّرات است، وجود مبارک ولی عصر(علیه‌السلام) است، بنابراین با توجه به روایاتی که مرحوم کلینی نقل کرد، از نظر قرآن، در شب قدر که همه فرشتگان به همراهی جبرئیل(سلام اللّه علیه) یا روح، مقدّرات امور را نازل می‏کنند، باید آن را به کسی بسپارند و به او گزارش بدهند؛ گیرنده این امور وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) است. 3. حیات حضرت ولی عصر(علیه‌السلام) از نظر علمی چگونه توجیه می‏شود؟ حیات طولانی امام زمان(علیه‌السلام) بر خلاف عادت است، نه بر خلاف علّیّت؛ یعنی به طور عادی کسی نمی‏تواند، هزار یا ده هزار سال زندگی کند؛ اما به صورت غیر عادی (خرق عادت) این کار ممکن است. دوم. اگر بدانیم انسان چیست و چه کسی بدن او را اداره می‏کند، اصلاً این پرسش برای ما مطرح نمی‏شود؛ برای مثال برای عرفا و حکمای بزرگ، اصلاً چنین پرسشهایی مطرح نمی‏شود. بنده زمانی به دندانپزشک محترمی مراجعه کردم. او می‏گفت دندانهای بعضی صد سال سالم می‏ماند و نمی‏پوسد؛ ولی اگر فولاد صد سال شب و روز کار کند، فرسوده می‏شود. چون اگر فولاد و آهن فرسوده شود، دیگر چیزی جایگزین آن نمی‏شود؛ امّا دندان انسان هر روز عوض می‏شود و هر روز سلولهای جدیدی جای سلولهای مرده و قدیمی را می‏گیرد. با این توضیح، همه ذرات بدن در حرکت و تعویض است و روح آدمی همه حرکات این ذرات را تحت کنترل دارد. حال اگر روح انسان کاملی، بر خلاف عادت (نظم عادی)، بهترین سلولها را جایگزین کند و دقیق‏ ترین کنترلها را روی قسمتهای مختلف بدن داشته باشد، یک انسان کامل می‏تواند، میلیونها سال زنده بماند (این مطلبی است که در علم پزشکی امروز به اثبات رسیده است). مُلای رومی طی مثالی می‏گوید: اگر شما روز یا شبی در کنار نهر روانی که آب آن به آرامی در حرکت است، بنشینید و تصویر خورشید یا ماه را در آن ببینید، متوجه می‏شوید که صدها عکس می‏آید و می‏رود و شما همچنان خیال می‏کنید که ساعتها با عکس نخست روبه‏رو بوده‏اید، در حالی که آینه‏ها و عکسهای متعدد، هر لحظه می‏آمدند و می‏رفتند. آب مبدَل شد در این جو چند بار عکس ماه و عکس اختر برقرار[1] این بزرگوار در جای دیگر می‏گوید: ای برادر تو همان اندیشه‏ای ما بقی تو استخوان و ریشه‏ای[2] بنابراین، اگر کسی روح و سلطه آن بر بدن خود را بشناسد، و سَیَلان، حرکات و تعویض ذرات بدن را تحت کنترل روح بداند و نیز کمی با حکمت و عرفان آشنا شود، این اشکال که چگونه یک انسان می‏تواند یک یا دو میلیون سال یا بیشتر بماند، برای او مطرح نمی‏شود. اگر پیوند روح با خالق جهان هستی به اندازه‏ای بود که قدرت خاصی ما فوق قدرت افراد عادی یافت، می‏تواند همان طور که بدن خود را می‏گرداند، خارج از بدن خود را هم اداره کند، زیرا خارج از روح او هم حکم بدن او را دارد. وجود مبارک امیرمؤمنان(سلام اللّه علیه) در خطبه قاصعه نهج‏البلاغه می‏فرماید: من در حضور پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم بودم که مشرکان حجاز به پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم گفتند، اگر تو پیامبری معجزه‏ای (حسّی) بیاور تا تو را بپذیریم. آنگاه گفتند: دستور بده نیمی از درختی که روبروی تو است، از نیمه دیگر جدا شود و به حضور تو بیاید. حضرت فرمود: اگر این کار را انجام بدهم، ایمان می‏آورید؟ گفتند: بلی. حضرت علی(علیه‌السلام) در ادامه می‏فرماید: من دیدم که این درخت دو نیم شد و نیمی از آن در جای خود ایستاد و نیم دیگر حرکت کرد و جلو آمد، به طوری که شاخه‏های آن روی دوش ما قرار گرفت. مشرکان گفتند: دستور بده نیمه دیگر آن هم از جای خود حرکت کند و نزد تو بیاید. پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم این کار را هم انجام دادند. بعد گفتند: دستور بده دو نیمه درخت به هم متصل شود و در جای اول قرار گیرد؛ با این همه، مشرکین باز هم ایمان نیاوردند.[3] همه کرامات محال عادی هستند؛ نه محال عقلی که محال عقلی (مانند 2*2=5) کرامت یا اعجازبردار نیست؛ به هر حال، حیات حضرت ولی‏عصر(عج) محال عادی است؛ نه محال عقلی. 4. مسئله وجود مقدس امام زمان‏(عج) از نظر فلسفی چگونه توجیه می‏شود؟ آیا دلیل فلسفی بر اثبات وجود آن حضرت وجود دارد؟ درباره وجود مبارک حضرت حجّت‏(عج) «برهان عقلی بر امکان» اقامه می‏شود؛ یعنی بر اساس حکم عقل، ممکن است انسان کاملی عمر طولانی داشته باشد.ما به دیدن عمرهای کوتاه عادت کردیم. اما اگر شخصی، از همه علل و عوامل طبیعی آگاه باشد و آنچه برای او سودمند است، فراهم کند و از آنچه برای او زیانبار است بپرهیزد، می‏تواند عمر طولانی داشته باشد. این مسئله خارق عادت است؛ نه خارق عقل. معجزه هم چیزی خارق عادت است، نه خارق عقل. علم نیز به چنین چیزی راه نیافته است، زیرا علم به امور عادی راه دارد؛ نه امور غیر عادی. کرامت نیز در امور خلاف عادت جاری است. [1] ـ مثنوی معنوی، دفتر ششم، بیت 3178. [2] ـ همان، دفتر دوم، بیت 277. [3] ـ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه). [4] ـ الکافی، ج 1، ص 242 (باب فی شأن «اِنّا اَنزلناه فی لیلة القدر» و تفسیرها). [5] ـ سوره اعراف، آیه 198. [6] ـ سوره آل‏عمران، آیه 77.
نوای شهر رمضان: نجوا با امام عصر علیه السلام
حاج محمود کریمی
دانلود
---------------------------------------
حاج مهدی سماواتی
دانلود
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت