قسمتى از آیات عظمت او
آیات فوق، بار دیگر به مسأله «توحید» و «شرک» که یکى از مهم ترین مباحث اسلام و مباحث این سوره است باز مى گردد، مشرکان را به محاکمه مى کشد، و نا توانى آنها را به اثبات مى رساند.
نخست مى فرماید: «آگاه باشید تمام کسانى که در آسمان ها و زمین هستند از آنِ خدا مى باشند» (أَلا إِنَّ لِلّهِ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ).
جائى که اشخاص ملک او باشند، و از آن او، اشیائى که در این جهان مى باشند به طریق اولى از آنِ او هستند، بنابراین، او مالک تمام عالم هستى است، و با این حال، چگونه ممکن است مملوک هاى او، شریک او بوده باشند؟!
آنگاه اضافه مى کند: «کسانى که غیر خدا را شریک او قرار مى دهند از دلیل و منطقى پیروى نمى کنند، و هیچ سند و شاهدى بر گفتار خود ندارند» (وَ ما یَتَّبِعُ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ شُرَکاءَ).
«آنها تنها از پندارها و گمان هاى بى اساس و بى پایه پیروى مى کنند» (إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ).
«بلکه آنها فقط با مقیاس حدس و تخمین سخن مى گویند، و دروغ مى گویند»! (وَ إِنْ هُمْ إِلاّ یَخْرُصُونَ).
«یَخْرُصُونَ» از ماده «خرص» (بر وزن ترس)، در اصل به معنى تخمین زدن است و نخست در مورد میوه بر درختان هنگام اجاره باغ و امثال آن به کار رفته، سپس به هر گونه «حدس و تخمین» گفته شده است و از آنجا که تخمین گاهى مطابق واقع و گاهى بر خلاف واقع مى شود، این کلمه در معنى «دروغ» نیز استعمال شده است و در آیه مورد بحث مى تواند به هر دو معنى باشد.
اصولاً خاصیت پیروى از پندار و گمانِ بى اساس است، که سرانجام انسان را به وادى دروغ مى کشاند.
آنها که بت ها را شریک خدا ساخته بودند، تکیه گاهشان اوهامى بیش نبود، اوهامى که حتى تصور آن امروز براى ما مشکل است، که چگونه ممکن است انسان، اشکال و مجسمه هاى بى روحى بسازد، و بعد مخلوق خود را ارباب و صاحب اختیار خویش بداند؟
مقدّراتش را به دست آن بسپارد، و حل مشکلاتش را از او بخواهد؟!
آیا این چیزى جز دروغ و دروغ پردازى مى تواند باشد؟
حتى مى توان این را به عنوان یک قانون کلّى ـ با کمى دقت ـ از آیه استفاده کرد، که: «هر کس از ظن و گمان هاى بى اساس پیروى کند، سرانجام به دروغگوئى کشانده مى شود».
راستى و صدق بر اساس قطع و یقین استوار است، و دروغ بر اساس تخمین ها، پندارها و شایعه ها!.
* * *
سپس، براى تکمیل این بحث، و نشان دادن راه خداشناسى، و دورى از شرک و بت پرستى، به گوشه اى از مواهب الهى که در نظام آفرینش قرار گرفته، و نشانه عظمت، قدرت و حکمت «اللّه» است اشاره کرده، مى گوید:
«او کسى است که شب را براى شما مایه آرامش قرار داد» (هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فیهِ).
«و روز را روشنى بخش» (وَ النَّهارَ مُبْصِراً).
این نظام نور و ظلمت، که بارها در آیات قرآن روى آن تکیه شده، نظامى شگفت انگیز و پر بار است که:
از یک سو با تابش نور در مدت معین، صحنه زندگى انسان ها را روشن ساخته، و حرکت آفرین است و تلاش انگیز.
و از سوى دیگر با پرده هاى ظلمانى و آرام بخش شب، روح و جسم خسته رَا براى کار و حرکت مجدد آماده مى سازد.
آرى، «در این نظام حساب شده، آیات و نشانه هائى از توانائى آفریدگار است، اما براى آنها که گوش شنوا دارند و حقایق را مى شنوند» (إِنَّ فی ذلِکَ لا یات لِقَوْم یَسْمَعُونَ).
براى آنها که مى شنوند و درک مى کنند، و آنها که پس از درک حقیقت، آن را به کار مى بندند.
* * *
نکته ها:
1 ـ آرامش و سکون
آرامش و سکون، که هدف از آفرینش شب قرار داده شده، یک واقعیت مسلّم علمى است، که دانش امروز آن را اثبات کرده است، پرده هاى تاریکى شب نه تنها یک وسیله اجبارى براى تعطیل فعالیت هاى روزانه است، که اثر مستقیمى روى سلسله اعصاب و عضلات آدمى و سایر جانداران دارد، و آنها را در حالت استراحت و خواب و سکون فرو مى برد.
و چه نادانند مردمى که شب را به هوسرانى زنده مى دارند، و روز را ـ مخصوصاً صبحگاهان نشاط انگیز را ـ در خواب فرو مى روند، و به همین دلیل همواره اعصابى نا متعادل و ناراحت دارند!!
* * *
2 ـ منظور از «وَ النَّهارَ مُبْصِراً»
با توجه به این که ماده «ابصار» به معنى «بینائى» است، مفهوم جمله «وَ النَّهارَ مُبْصِراً» این مى شود: خدا «روز را بینا قرار داد»، در حالى که روز بیناکننده است، نه بینا.
این یک تشبیه و مجاز زیبا از قبیل توصیف سبب به اوصاف مسبب است، همان گونه که در مورد شب نیز مى گویند «لَیْلٌ نائِمٌ» یعنى «شبى که به خواب رفته»، در حالى که شب به خواب نمى رود، بلکه شب سبب مى شود مردمان به خواب روند.
* * *
3 ـ پندارهاى بى پایه
آیات فوق، یک بار دیگر ظن و گمان را محکوم کرده و مردود شناخته، ولى با توجه به این که سخن از پندارهاى خرافى و بى پایه بت پرستان است، «ظن» در اینجا به معنى گمان هاى حساب شده عقلائى نیست، که در بعضى از موارد ـ مانند شهادت شهود، و ظاهر الفاظ و اقرارها و مکاتبه ها ـ حجت است، بنابراین آیات فوق، دلیلى بر عدم حجیت ظن نمى تواند باشد.
آیت الله جوادی آملی: علي بن موسي (سلاماللهعليه) از پدران گرامشان از علي (عليهالسلام) نقل فرموده كه روزي رسول خدا خطبهاي ايراد كرده فرمودند:
أيّها الناس قد أقبل إليكم شهر الله[1] ماه خدا به شما روي كرد.
چون در اين ماه «صوم الله» مطرح است، و روزه مال خداست و اين ماه، ماه روزه است، ماه مبارك رمضان را «شهرالله» مينامند. چنان كه ماه رجب «شهر ولايت» و ماه شعبان «شهر نبوّت و رسالت» است. از اين رو در دعاهاي ماه رجب از خداوند متعال توفيق عبادت در ماه مبارك رمضان را مسئلت ميشود تا زمينهٴ آن از ماه رجب مهيّا و فراهم شود و تا انسان مقدماتي را طي نكند، نميتواند به عظمت ماه مبارك رمضان راه يابد.
در روايتي فرمودهاند: نگوييد رمضان آمد، رمضان رفت، بگوييد: ماه رمضان آمد و ماه رمضان رفت؛ زيرا رمضان اسمي از اسماي مبارك خداي سبحان است[2]. شهر رمضان در حقيقت «شهرالله» است. اگر انسان در شهرالله، به لقاء الله نرسد، به باطن روزه نرسيده، بلكه روزهاي در سطح طبيعت گرفته است، پاداشي هم كه به او ميرسد جر همان سطح خواهد بود.
فرمود: ماه خدا همراه با بركت، رحمت و مغفرت به شما روي كرده است: «بالبرَكَة والرّحمة والمغفرة» مواظب باشيد به استقبالش برويد و آماده باشيد تا آن را درست درك كنيد.
«بركت» خير مستدام و ماندني است. گودالهايي كه در بيابان آب در آن جمع ميشود و ميماند، «بركه» ميگويند. اين ماه همراه با بركت و رحمت و مغفرت است. رحمت و مغفرت تنها آمرزش از گناهان نيست؛ آن درجات عاليه را هم خداي سبحان رحمت مينامد. البته رحمت خاصه مخصوص مؤمنان است: ﴿إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِنَ المُحْسِنِينَ﴾[3]. تحصيل اين نوع رحمت، در ماه مبارك رمضان آسان است.
در ادامه فرمود: «شهرٌ هو عند الله أفضل الشهور» اين ماه از ديگر ماهها افضل و برتر است. وخدا فضيلت آن را تعيين فرموده است. همانطور كه انسان با تقوا و پرهيزكار پيش خدا گراميتر است، ماهي كه بركت و رحمت و مغفرت آن بيشتر باشد برتر است.
ماه مبارك رمضان دو دستور دارد:
1ـ عمومي كه انسان تمام ماه مبارك رمضان را به عنوان يك واحد بداند و براي آن نيّت كند؛ يعني در شب اول ماه مبارك رمضان ميتوان قصد كند كه تا آخر ماه روزه بگيرد.
2ـ خصوصي كه هر روز هم داراي تكليف مستقل و جدايي است. «وأيّامه أفضل الأيام ولياليه أفضل اللّيالي» تمام روزهاي ماه مبارك رمضان از تمام ايّام سال افضل است و تمام شبهاي ماه مبارك رمضان، از تمام شبها و ليالي سال برتر است. «وساعاته أفضل الساعات» ساعات يعني چند لحظه؛ لحظات آن بهترين لحظههاست.
اين جمله كه فرمود: شهرالله به شما رو كرده، مناسب با حديث شريف «الصّوم لي» است. اگر روزه مال خداست پس اين ماه هم ماه خدا و «شهرالله» است. و به همان نسبت تنها «الصّوم لي» نخواهد بود؛ دعاهاي سحر هم «لله» است؛ آن عبادتهاي ديگر هم «لله» است؛ چون اين شهر «شهرالله» است. اگر اين ماه، ماه خداست، تمام آنچه كه در اين ماه انام ميگيرد، خواه دعاهاي شب و سحر، و خواه عبادات روز و روزه همه «لله» است.
ماه رمضان و تخلّق به اخلاق الهي
فرمود: «هو شهرٌ دُعيتم فيه إلي ضيافة الله» در اين ماه شما مهمان خدا هستيد. ميهمان بايد كاري كند كه صاحب خانه ميكند. روزهدار، ميهمان خدايي است كه «يُطعِمُ ولايُطَعم»[4] اطعام مي كند ولي خود اطعام نميشود؛ پس او هم ميتواند «يُطعِمُ ولايُطَعم» باشد. اگر خداي سبحان ميبخشد و نميگيرد، انسان هم بايستي در اين ماه خويي پيدا كند كه بخشد و نگيرد؛ چون هيچ دستي بهتر از دست بخشنده و هيچ دستي هم بدتر از دست بگير نيست. خوي گدامنشي را خداوند نا پسند دارد و خوي بخشش را ميپذيرد. اگر كسي تلاش و كوشش كرد كه ديگران در كنار سفرهٴ او به بهشت بروند، دست او دست بخشنده است و اگر كسي تلاش كرد كه به بركت ديگران به بهشت برود، او دست گيرنده دارد.
يكي از كلمات بلندي كه قبل از رسول خدا (صلّياللهعليهوآلهوسلّم) كسي نگفته است اين است كه : «اليد العُليا خيرٌ من اليد السُفلي»[5].دست بالايي بهتر از دست زيرين است؛ زيرا انساني كه ميبخشد دستش بالاست، وقتي ميگيرد دستش پايين است.
در ضمن دعاهاي شبهاي ماه مبارك رمضان، داشتن چنين روحي بلند را به انسان توصيه ميكنند كه به خدا عرض كنيد: «خدايا تو كه دينت را حفظ ميكني و ممكن نيست دست از آن برداري، توفيق بده تا دين تو به دست من زنده شود» نه اينكه ديگران دين تو را زنده كنند و من كنار سفرهٴ دين بنشينم. بگذار، نماز و روزه به دست من و با خون من زنده شود كه ديگران ميهمان من باشند؛ نه اينكه ديگران بجنگند و خون بدهند و دين را احيا كنند و من نماز بخوانم و روزه بگيرم. «واجعلني ممّن تنتصر به لدينك ولا تستبدل بي غيري»[6].
خداي سبحان عدهاي را تهديد كرده ميفرمايد: من از دينم حمايت ميكنم و دست از آن بر نميدارم، شما توفيق اجراي اين فيض را نيافتي به دست ديگري انجام خواهم داد:
إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم[7]. چنين نيست كه اگر ديگران در برابر اسرام صف بستند خداوند دست از اسلام بكشد به طور يقين خدا دينش را حفظ ميكند. حال اگر حفظ دين با شما ممكن نشد، و خلوص را از دست داديد، شما را ميبرد و ديگران را جاي شما ميآورد.
براساس اين تهديد و تعليم قرآن كريم است كه فرمودهاند: در شبهاي ماه مبارك رمضان بگوييد: خدايا تو كه دينت را حفظ ميكني، اين توفيق را بده كه دين تو به دست من حفظ و زنده شود. اين را دست بخشنده و همّت بلند ميگويند.
در دعاهاي اين ماه صاحبخانه را به ما معرفي كردهاند كه: «وهو يُطعِم ولا يُطعَم ويُجير ولا يُجار عليه»[8] يا: «يُهلك ملوكاً ويَستخلف آخرين»[9]. سپس به ما گفتهاند كه شما ميهمان چنين خدايي هستيد.
ماه رمضان و كرامت طلبي
نيز فرمود: شما در اين ماه، كرامت بخواهيد؛ زيرا خداوند آبروي انسان كريم را نميريزد و هميشه آن را حفظ ميكند. كرامت وصف خاصّ فرشتگان است. فرشتگان، بندگان مكرّمند[10]، شما هم در كنار سفرهٴ كرامت دعوت شدهايد؛ سعي كنيد، كريم بشويد.
كرامت، يعني نزاهت از پستي و فرومايگي؛ همهٴ دستورات اسلام به انسان روح كرامت ميبخشد چون از ناحيه خداي كريم آمده است. علي (عليهالسلام) ميفرمايد: «من وجد ماءً وتراباً ثم افتقر فأبعده الله»[11] ملت يا فردي كه آب و خاك به اندازه كافي داشته باشد و محتاج ديگران شود خدا او را دور كند! اين سخن دعوت به توليد و پرهيز از بيكاري است، حضرت، فرد يا گروه بيكار را نفرين ميكند و به افراد، روحيه كرامت ميبخشد.
باز در نهجالبلاغه به طور منطقي استدلال ميكند كه:
1ـ آيا خدا پيامبرش را گرامي داشته يا نه؟ عزيزترين بندگان نزد خدا پيامبر است و هيچ كرامت و عزّت و حرمتي نبود جزء آن كه خداي سبحان به پيامبرش عنايت كرد.
2ـ زندگي پيامبر بسيار ساده بود و بارها ايشان گرسنه ميخوابيدند، چه در شعب ابي طالب و چه در جاي ديگر؛ و اگر مالي از خديجه (سلاماللهعليها) رسيد در راه تقويت اسلام هزينه شد و خود حضرت مصرف شخصي نكردند.
3ـ يا بايد مال و ثروت داشتن كمال و شرافت باشد پس بايد گفت خدا پيامبرش را تحقير كرده كه به او ثروتي نبخشيده است و اين صحيح نيست. پس بدانيد خدا كسي را كه با مال او را سرگرم كند اهانت كرده است[12]، او را با مال سرگرم ميكند كه ديگر سراغ معارف نيايد.
اين تحليل با آنچه در سوره «فجر» آمده منافات ندارد چون در اين سوره ميفرمايد: كسي كه مال دارد خيال نكند كريم است و آن كس هم كهندارد تصور نكند حقير است، نفرمود كسي كه مال دارد حقير نيست؛ و حاصل آنچه در نهجالبلاغه آمده اين است كه: هر كس را خدا به مال سرگرم كند تمام عمرش به صرّافي ميگذرد، او بداند كه از عنايت خدا دور شده است.
كرامت، در محدوده اعتباريات دنيايي نيست، هر چه طعم دنيا ميدهد نه تنها مايه كرامت نيست بلكه موجب دنائت است.
ظاهراً اين بيان از امام سجاد (عليهالسلام) است كه فرمود: در قرآن وقتي سخن از علم و معرفت و توحيد باشد صاحبان اين نعمتها را با فرشتگان ذكر ميكند و آنگاه كه سخن از خوردن و پوشيدن و... است صاحبان آنها را با حيوانات ميآورد مثلاً دربارهٴ گروه اول ميفرمايد: شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا العِلْمِ[13] خدا به وحدانيت شهادت ميدهد فرشتگان و علماي اهل توحيد نيز به وحدانيت شهادت ميدهند. در اين جا علما و دانشمندان را در كنار فرشتگان ذكر كرده است.
اما وقتي سخن از ماديات است ميفرمايد: ما دستور داديم آفتاب بتابد، باران ببارد تا باغ شما سرسبز و خرم گردد ﴿مَتَاعاً لَّكُمْ وَلأَنْعَامِكُم﴾[14] براي شما و دامهاي شما! يا ميفرمايد: ﴿كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُم﴾[15]خودتان بخوريد، دامهايتان را نيز بچرانيد!
اگر انسان بيش ازمقداري كه براي حفظ آبرو نياز است عمر خود را صرف دنيا كند ضرر كرده و براي او وبال است. اسلام از طرفي ميگويد: دل به دنيا مبند و از طرفي ديگر ميفرمايد: كريمانه زندگي كن، براي كرامت جامعه اسلامي توليد داشته باشد و براي سربلندي خود و جامعه اسلامي تلاش و كوشش كن، ديگران را نيز از دسترنج خود بر خوردار ساز.
علي (عليهالسلام) پس از آن كه به زحمت كندوكاو كرد تا توانست قنات يا چاهي را به جريان بيندازد صيغهٴ وقف را جاري ساخت و فرمود: «هذه صدقة»[16].
قبول عمل و پذيرش صالح
حضرت در ادامه خطبه شعبانيه ميفرمايد: «أنفاسكم فيه تسبيح» نفسهاي شما در اين ماه خود تسبيح است، هر نفسي كه ميكشيد مثل آ ن است كه گفته باشيد «سُبوح قُدوس».
«ونومكُم فيه عِبادة» خوابتان در اين ماه عبادت است. «وأعمالكم فيه مقبوله» كارهاي جزئي را كه انجام ميدهيد خدا قبول ميكند. قبولي عمل مقدمه است براي اينكه خداوند خود انسان را قبول فرمايد. لذا در قرآن كريم دو نمونه تعبير دارد:
1ـ اينكه خداوند عمل عدهاي را قبول ميكند.
2ـ خدا عدهاي را قبول ميكند، نه اينكه فقط عمل آنان قبول شود. چون گروهي عمل صالح دارند و گروهي، خود صالح هستند. آنان كه جزء ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[17] هستند، يعني كارهاي خوب دارند، ولي هنوز به آن مقام نرسيدند كه ذات و گوهرشان خوب بشود. احياناً ممكن است در معرض خطر باشند.
اما دستهٴ دوم، جزء «صالحين» هستند، مثل ابراهيم خليل (سلاماللهعليه) كه قرآن در شأن اوميفرمايد: ﴿وَإِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾[18]صالح يعني كسي كه گوهر ذاتش شايسته شده است. اينها را خدا قبول ميكند.
تعبير قرآن دربارهٴ حضرت مريم (عليهاالسلام) اين است. ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً﴾[19]خداوند كريم مريم را قبول كرد. نه اين كه فقط عبادتها و نماز و روزهاش را قبول كند، چون نماز و روزهٴ ديگران را هم قبول ميكند؛ بلكه گوهر ذات افراد كريم را خدا قبول ميكند و قبولي عمل، طليعهاي است براي اينكه انسان به جايي برسد، تا ذاتش مقبول چون ماه مبارك رمضان از عظمت خاصي برخوردار است، حضرت در ماه شعبان ميفرمايد: خودتان را آماده كرده و از خدا بخواهيد تا ماه رمضان را با بركت و رحمت و مغفرتي كه ميآيد، ادراك كنيد:
«فاسألوا الله ربّكم بنيّاتٍ صادقةٍ وقلوبٍ طاهرةٍ أن يُوفّقكم لصيامه وتلاوة كتابه. فإنّ الشقيّ من حرم غفران الله عزّوجلّ في هذا الشهر العظيم. واذكروا بجوعكم وعَطَشكم فيه جوع يوم القيامة وعطشه»[20] با نيّتها و دلهايي پاك از خداوند طلب توفيق براي روزه و تلاوت قرآن نماييد. كسي كه از مغفرت خداوند محروم بماند، در حقيقت شقاوتش كامل است. به ياد تشنگي و گرسنگي قيامت باشيد.
در بعضي از روايات فضيلت روزه، آمده است: «روزه بگيريد، تا گرسنه شويد و درد گرسنگان را بچشيد»[21]. اين به زبان ما سخن گفتن، و از قدمهاي اوليه است و گرنه چرا بايد بگذاريم كسي گرسنه باشد و خودمان هميشه سير باشيم؟ در قيامت عدّهاي واقعاً گرنه هستند، غذا ميخورند ولي هرگز سير نميشوند، همانطور كه در دنيا هرگز سير نميشدند. چون حسّ آز و طمع تمام شدني نيست، در آخرت هم به صورت ﴿هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾[22] ظهور ميكند. فرمود: شما به فكر گرسنگي و تشنگي قيامت باشيد نه به فكر گرسنگي و تشنگي ديگران، آن را كه بايد در قدمهاي اوليه تأمين كرد.
موقعيت شيطان در ماه رمضان
يكي از مشكلات در زندگي بشر، به ويژه مؤمنان، وسوسههاي شيطان است. در اين زمينه فرمود: «والشياطين مغلولة» شيطانها در اين ماه در زنجيرند و تنها پارس ميكنند؛ اما كسي را نميگزند. شيطان موجودي است كه به اذن خداي سبحان وسوسه ميكند. وسوسهٴ شيطان نعمت و رحمت است؛ چون هر كسي به جايي رسيد، در اثر مبارزهٴ با وسوسه، در ميدان جهاد اكبر بود كه پيروز شد. اگر وسوسه نباشد و راه براي گناه باز نباشد، راه اطاعت يك طرفه است و اطاعت ضروري ميشود و اگر اطاعت ضروري شد ديگر جا براي ضرورت وحي و رسالت و تكليف و دين نخواهد بود. عالمي كه در آن گناه نباشد، عالم دين و تكليف و امر ونهي و مانند آن نيست.
شيطان در حدّ وسوسه مأموريت دارد كه پارس كند، آنكه آشناست به اين پارس اعتنا نميكند، راه را طي كرده و به مقصد ميرسد. اما بيگانه بيراهه ميرود و به دام شيطان ميافتد. شيطان پارس را به گزيده تبديل ميكند و از آن به بعد ميگزد. البته شيطان تحت ولايت خداي سبحان است؛ بدون اذن خدا كاري نميكند و در قيامت صريحاً ميگويد: ﴿فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِيَّ﴾[23] امروز نه من به داد شما ميرسم نه شما به داد من ميرسيد. من بر شما مسلط نبودم؛ فقط شما را دعوت كردم، خودتان آمديد. ﴿إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُم﴾[24]خدا وعدهٴ حق داد و من وعدهٴ فريب. وعدهٴ حق را نپذيرفتيد و وعدهٴ آميخته به فريب من را پذيرفتيد؛ پس من سلطهاي بر شما ندارم.
اگر كشي وعدهٴ الهي را عمداّ پشت سر گذاشت و به دنبال فريب شيطان رفت، خداي سبحان به او مهلت ميدهد. اگر از اين مهلت استفاده نكرد، از آن به بعد شيطان را بر او مسلّط ميكند. لذا به عنوان كيفر فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[25] ما شيطانها را بر كفار مسلط كرديم تا سخت آنها را آزار دهند (و از سعادت ابد محرومشان سازند. در جاي ديگر فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾[26] آنها كه مؤمن نيستند، تحت ولايت شيطانند. وخداي سبحان شيطان را مانند كلب مُعلّم (سگ دستآموز) بر آنها مسلط كرد. اين سگ تربيت شده در ماه مبارك رمضان بسته است. عملاً كاري نكنيد كه باز شود. او فقط از دور پارس ميكند، مبادا با دست خود زنجيرش را باز كنيد؛ كن خداي سبحان او را بر شما مسلط كند.
در اينجا سؤالي است كه اگر ملائكه گناه نميكنند، پس شيطان چگونه گناه كرد؟ جواب اين است كه شيطان از جن است و در بين فرشتگان بود ولي فرشته نبود. قرآن كريم، درباره شيطان ميفرمايد: ﴿كَانَ مِنَ الجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾[27]. شيطان، خود به داوند گفت: مرا از آتش خلق كردي، خدا هم او را تكذيب نكرد. و اصل اينكه جنّ از آتش خلق شده در قرآن كريم مورد تأييد است[28].
فرشته معصيت نميكند. وجن، گاهي اطاعت دارد و گاهي عصيان. لذا فرمود: «والشياطينُ مغلولة فاسألوا ربّكم أن لا يُسلّطها عليكم». از خدا مسئلت كنيد تا شيطان را بر شما مسلّط نكند. اگر خدا بخواهد شيطان را مسلط كند او را به وسيله ابزار دروني و خاطرات نفساني بر ما مسلّط ميكند. قواي نفساني ما را ابزار دست شيطان قرار ميدهد
پی نوشتها:
[1]ـ اربعين شيخ بهايي، ص179، ح9.
[2]ـ تفسير نورالثقلين، ج1، ص166. در وجه تسميه رمضان ر.ك: مجمع البحرين، ج2، ص223، (رمض».
[3]ـ سورة اعراف، آية 56.
[4]ـ امام صادق (عليهالسلام) فرمود: هنگام غذا خوردن نام خدا را ببر، آنگاه كه دست كشيدي بگو: «الحمد لله الذي يُطعِم ولا يُطعَم» (كافي، ج6، ص294)..
[5]ـ الكافي، ج4، ص11.
[6]ـ مفاتيح الجنان، اعمال شبهاي ماه رمضان، دعاي سيزدهم.
[7]ـ سورة محمد، آية 38.
[8]ـ بحارالانوار، ج63، ص381.
[9]ـ از فقرات دعاي افتتاح.
[10]ـ ﴿... بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ سورهٴ انبياء، آيات 26 و 27.
[11]ـ بحارالانوار، ج100، ص65.
[12]ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 160.
[13]ـ سورة آلعمران، آية 18.
[14]ـ سورة نازعات، آية 33.
[15]ـ سورة طه، آية 54.
[16]ـ الكافي، ج7، ص49.
[17]ـ سورة بقره، آية 25.
[18]ـ سورة نحل، آية 122.
[19]ـ سورة آلعمران، آية 37.
[20]ـ اربعين شيخ بهايي، ص179، ح9.
[21]ـ ر . ك: من لا يحضره الفقيه، ج2، ص73.
[22]ـ سورة ق، آية 30.
[23]ـ سورة ابراهيم، آية 22.
[24]ـ همان.
[25]ـ سورة مريم، آية 83.
[26]ـ سورة اعراف، آية 27.
[27]ـ سورة كهف، آية 50.
[28]ـ ﴿وَالجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾(سورهٴ حجر، آيهٴ 27) جمع جنّ «جنّه» است نه أجنّه. أجنّه جمع جنين است نه جن. ﴿وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُم﴾(سورهٴ نجم، آيهٴ 32)، يعني شما جنينهايي بوديد در شكم مادرانتان.
دیدگاه تان را بنویسید