آرامش کامل و سعادت جاویدان
همان گونه که سابقاً اشاره کردیم، روش قرآن این است که براى تأکید مطلب، گروه هاى مختلف و سرنوشت آنها را در برابر یکدیگر نهاده و با مقایسه به یکدیگر، چگونگى وضع آنها را تشریح کند.
در آیات گذشته بحث از سرنوشت منکران آیات خدا و متکبران و ظالمان بود، در اینجا آینده روشن افراد با ایمان را چنین شرح مى دهد: «کسانى که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند... اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند» (وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ... أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ).
ولى در میان این جمله (یعنى در میان «مبتدا» و «خبر») یک جمله معترضه(1)که اشاره به پاسخ بسیارى از سؤالات است بیان کرده، مى فرماید: «ما هیچ کس را جز به اندازه توانائیش تکلیف نمى کنیم» (لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها).
اشاره به این که کسى تصور نکند: قرار گرفتن در صف افراد با ایمان و انجام عمل صالح، در دسترس همه کس نیست و جز افراد معدودى قدرت بر وصول به آن ندارند; چرا که تکالیف پروردگار به اندازه قدرت افراد است و به این وسیله راه را بر روى همه کس اعم از عالم و جاهل، کوچک و بزرگ و در هر سن و سال گشوده و همه را دعوت به پیوستن به این صف مى کند، و البته از هر کس به اندازه استعداد فکرى و جسمى و امکاناتش انتظار دارد.
این آیه مانند بسیارى دیگر از آیات قرآن، وسیله نجات و سعادت جاویدان را منحصراً ایمان و عمل شایسته، معرفى مى کند و به این ترتیب به عقیده خرافى مسیحیان امروز که وسیله نجات را قربانى شدن مسیح(علیه السلام) در برابر گناهان بشریت مى دانند، خط بطلان مى کشد.
اصرار قرآن روى مسأله ایمان و عمل صالح در آیات مختلف براى کوبیدن این طرز تفکر و مانند آن است.
* * *
در آیه بعد، به یکى از مهم ترین نعمت هائى که خدا به بهشتیان ارزانى مى دارد، و مایه آرامش روح و جان آنها است اشاره کرده، مى فرماید: «کینه ها، حسدها و دشمنى ها را از دل آنها بر مى کنیم» (وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلّ).
«غِلّ» در اصل، به معنى نفوذ مخفیانه چیزى است، و به همین جهت به حسد و کینه و دشمنى که به طرز مرموزى در جان انسان نفوذ مى کند «غِلّ» گفته مى شود، و اگر به رشوه نیز «غلول» مى گویند، به این مناسبت است که نفوذ مخفیانه براى انجام خیانتى مى باشد.(2)
در حقیقت یکى از بزرگ ترین ناراحتى هاى انسان ها در زندگى دنیا که سرچشمه پیکارهاى وسیع اجتماعى مى شود، و علاوه بر خسارت هاى سنگین جانى و مالى آرامش روح را به کلى بر هم مى زند، همین «کینه توزى» و «حسد» است.
بسیارى را مى شناسیم که در زندگى هیچ چیز کم ندارند، تنها رنج و عذاب الیم آنها حسد نسبت به وضع دیگران، و کینه توزى است که زندگى مرفه آنها را عرصه تاخت و تاز لشکر اندوه و غم و فعالیت هاى خسته کننده بى دلیل مى سازد.
بهشتیان به کلى از بدبختى هاى ناشى از این گونه صفات برکنارند، نه کینه اى دارند، نه حسدى و نه عواقب شوم این صفات زشت.
آنها با هم در نهایت دوستى و محبت و صفا و صمیمیت و آرامش زندگى مى کنند، همه از وضع خود راضیند، حتى آنها که در مقامات پائینترى قرار دارند نسبت به وضع کسانى که مقام آنها بالاتر است، رشک و حسد نمى برند، و به این ترتیب، بزرگ ترین مشکل همزیستى سالم آنها حل شده است.
بعضى مفسران روایتى بدین گونه نقل کرده اند: «هنگامى که بهشتیان به سوى بهشت روان شوند، بر در بهشت درختى مى بینند که از ریشه آن دو چشمه جارى است.
از یکى از آن دو چشمه مى نوشند، و تمام کینه ها و حسدها از قلب آنها شسته مى شود و این همان شراب طهور است.
و در چشمه دیگر خود را شستشو مى دهند و طراوت و زیبائى در اندام آنها آشکار مى شود، به طورى که بعد از آن هرگز ژولیده، رنگ پریده و دگرگون نخواهند شد».(3)
این حدیث گر چه سندش به پیامبر و امامان(علیهم السلام) نرسیده است و تنها یکى از مفسران به نام «سدّى» نقل کرده، اما بعید نیست در اصل از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده باشد; زیرا این امور از مسائلى نیست که امثال «سدّى» بتوانند از آن آگاهى یابند.
در هر حال اشاره لطیفى است به این حقیقت که بهشتیان هم از درون شستشو مى شوند و هم از برون، هم زیبائى هاى جسمانى دارند و هم زیبائى هاى روحانى، و هیچ گونه حسد و کینه آنها را رنج نمى دهد.
خوشا به حال مردمى که در این دنیا نیز بهشتى براى خود بسازند، سینه ها را از کینه ها و حسدها پاک کنند، و از رنج هاى ناشى از آن برکنار گردند.
قرآن پس از ذکر این نعمت روحانى، به نعمت مادى و جسمانى آنها اشاره کرده، مى فرماید: «از زیر قصرهاى آنها نهرهاى آب جریان دارد» (تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ الأَنْهارُ).
سپس رضایت و خشنودى کامل و همه جانبه اهل بهشت را با این جمله منعکس مى کند که آنها مى گویند: «حمد و سپاس مخصوص خداوندى است که ما را به این همه نعمت رهنمون شد و اگر او ما را راهنمائى نمى کرد، هرگز، هدایت نمى یافتیم، این توفیق او بود که دست ما را گرفت و از گذرگاه هاى زندگى عبور داد و به سر منزل سعادت رسانید» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ).
آن گاه مى افزاید: آنها چنین اقرار مى کنند: «مسلماً فرستادگان پروردگار ما، راست مى گفتند و ما با چشم خود درستى گفتار آنها را هم اکنون مى بینیم» (لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ).
و سرانجام مى فرماید: «در این هنگام ندائى بر مى خیزد، و این جمله را در گوش جان آنها سر مى دهد که این بهشت را به خاطر اعمال پاکتان به ارث بردید» (وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
بار دیگر به این حقیقت مى رسیم که نجات در سایه عمل صالح است، نه پندارها و خیالات بى اساس.
«أُورِثْتُمُوها» از ماده «ارث» گرفته شده و «ارث» در اصل به معنى انتقال یافتن مال و ثروتى از کسى به دیگرى است بدون این که قراردادى در میان آنها باشد (یعنى از مسیر طبیعى نه خرید و فروش و مانند آن) و اگر به انتقال اموال میت به بازماندگانش ارث گفته مى شود، نیز از همین نظر است.
* * *
نکته:
تعبیر به ارث چرا؟
در اینجا این سؤال پیش مى آید که: چگونه به اهل بهشت گفته مى شود، این نعمت ها را به «ارث» در برابر اعمالتان بردید؟
پاسخ این سؤال را حدیثى مى دهد که از طرق شیعه و اهل تسنن از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است، آنجا که مى فرماید: ما مِنْ أَحَد اِلاّ وَ لَهُ مَنْزِلٌ فِى الْجَنَّةِ وَ مَنْزِلٌ فِى النّارِ فَأَمَّا الْکافِرُ فَیَرِثُ الْمُؤْمِنَ مَنْزِلَهُ مِنَ النّارِ وَ الْمُؤْمِنُ یَرِثُ الْکافِرَ مَنْزِلَهُ مِنَ الْجَنَّةِ فَذلِکَ قَوْلُهُ أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ:
«هر کس ـ بدون استثناء ـ جایگاهى در بهشت و جایگاهى در دوزخ دارد، کافران جایگاه دوزخى مؤمنان را به ارث مى برند و مؤمنان جایگاه بهشتى کافران را، و این است معنى گفتار خداوند: أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».(4)
این حدیث، در واقع اشاره به آن است که: درهاى سعادت و شقاوت به روى همگان باز است هیچ کس از آغاز، بهشتى آفریده نشده، و نه هیچ کس دوزخى، بلکه همه کس استعداد رسیدن به هر دو را دارند، و این اراده خود آنها است که سرنوشتشان را تعیین مى کند، بدیهى است هنگامى که مؤمنان با اعمال خود، به بهشت راه یافتند، و افراد ناپاک و بى ایمان به دوزخ، جاى خالى هر کدام به طور طبیعى در اختیار دیگرى قرار خواهد گرفت.
به هر حال این آیه، و این حدیث یکى از دلائل روشن نفى جبر و طرفدارى از اصل آزادى اراده است.
* * *
1 ـ اشتباه نشود معنى «جمله معترضه» این نیست که به کلى بیگانه از مطلب است، بلکه حتماً نوعى ارتباط دارد اگر چه از نظر جمله بندى در وسط عبارت دیگر قرار مى گیرد، بنابراین، جمله معترضه، از نظر جمله بندى جدا است، نه از نظر معنى.
2 ـ براى توضیح بیشتر به جلد سوم تفسیر «نمونه»، پاورقى تفسیر آیه 161 سوره «آل عمران» مراجعه فرمائید.
3 ـ تفسیر «المنار»، جلد 8، صفحه 421 ـ «جامع البیان»، جلد 8، صفحه 241، دار الفکر بیروت، 1415 هـ ق ـ «زاد المسیر»، جلد 3، صفحه 136، دار الفکر بیروت، طبع اول، 1407 هـ ق ـ تفسیر «ابن کثیر»، جلد 2، صفحه 224، دار المعرفة بیروت، 1412 هـ ق.
4 ـ«نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 31، مؤسسه اسماعیلیان قم، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «مجمع البیان»، جلد 4، صفحه 257، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ تفسیر «صافى»، جلد 2، صفحه 197، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق ـ «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 23، دار المعرفة، طبع اول، 1365 هـ ق.
سيره و سنّت و روشِ وجود مبارک حضرت رسول مصداق حقیقی راه مستقیم است لذا ما يک راه مستقيمي نداريم که پيغمبر برابر آن راه حرکت کند، هر چه او ميکند و ميگويد و هر جا ميرود، اين به مثابه راه مستقیم برای ماست.
وجود مبارک پيامبر براي ما طريقِ «مهيع» است; يعني همه اگر همه جهانيان بخواهند راه آن حضرت را طي کنند، هيچ تزاحمي نيست؛ راه پیامبر راه رحمت، عقل و عدل است, اگر همه عاقل و عادل باشند راه عقل بيزحمت است, راه عدل بيتصادف است، انسان عاقلِ عادل نه بيراهه ميرود و نه راه کسي را ميبندد؛ اگر همه بخواهند اين مسير را طي کنند، ميشود طريقي که مستقيماً به سعادت ميرسد و اين خاصيّت ماه پربرکت شعبان است.
در آخرين جمعه ماه شعبان وجود مبارک حضرت فرمود: «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ»، و یا در تعبیری دیگر دارد «قَدْ أَظَلَّکُمْ شَهْر»، گاهي تعبير روايت اين است که ماه پربرکت رمضان روي سر شما سايه انداخت و شما زير سايه ماه مبارک رمضان هستيد، گاهي تعبير روايت اين است که ماه مبارک رمضان به طرف شما اِقبال کرد, رو کرد و شما هم استقبال کنيد، چون زمان فرا ميرسد و «متزمّن» را در برميگيرد، اينچنين نيست که ما به طرف ماه مبارک رمضان برويم، بلکه اين گردش روزگار است که بالأخره ماه مبارک رمضان را به ما ميرساند.
پیامبر گرامی اسلام فرمود: ««قَدْ أَظَلَّکُمْ شَهْر», «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ»؛ ماه خدا دارد ميآيد و سايه بر شما انداخت, زير سايه ماه خدا بايد حرکت کنيد. در اين ماه فرمود برکات الهي فراوان هست و طلبکاران، فرشتگان الهي هستند که به دستور ذات اقدس الهي کار ميکنند، اين فرشتگان که مأموران الهي می باشند و خود ذات اقدس الهي که طلبکار اصلي است آمادگي خودشان را اعلام کردند و فرمود خيلي از شماها بدهکاريد و خيلي از شماها گِرو داديد، بياييد فکّ رهن کنيد.
در جريان اخلاق و حقوق ديني, اگر کسي «حقّ الله» به عهده اوست، گناه و معصيتي کرده است، اين شخص بدهکار است يک, هر بدهکاري بايد گِرو بسپارد دو, گِرو در برابر خداي سبحان, زمين و مکان و خانه و فرش نيست بلکه خود انسان را گِرو ميگيرند سه, وقتي خود انسان گِرو شد قدرت حرکت ندارد. اينکه ميبينيد بعضيها ميگويند ما هر چه ميخواهيم چشممان را کنترل کنيم نميتوانيم, زبانمان را کنترل کنيم نميتوانيم, دست خودمان را کنترل کنيم نميتوانيم اين بيچارهها درست ميگويند، چون بسته هستند.
مرحوم صدوق نقل ميکند که کسي آمده حضور مبارک اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) عرض کرد من هر چه ميخواهم براي ادای نماز شب موفق شوم نميشود، فرمود: «قَدْ قَيَّدَتْکَ ذُنُوبُکَ»؛ آن گناهانِ روز دست و بال تو را بست، روز راحت باش شب آزاد هستي. انساني که گِرو است دلش ميخواهد کار انجام دهد؛ ولي مقدورش نيست، مثل کسي که گِرو دارد و بدهکار است؛ خانه خود را در اختيار «مرتهن» قرار داد و ميخواهد خانه خود را بفروشد ولي نميتواند، چون در گِرو است. بيان نوراني حضرت در آخرين جمعه ماه پربرکت شعبان اين است که آقايان, برادران, خواهران! «إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ»، اين «رهين» فعيل به معنای مفعول است؛ «رهين» يعني «مرهون», فرمود جانتان در گِرو کارهاي قبلي شماست.
فرمود ماه مبارک رمضان ما اعلام کرديم که بياييد فَکّ رهن کنيد، فکّ رهن شما هم به توبه است «فَکُفُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُمْ» و توبه هم به اين است که بگوييد خدايا من آمدم، بقيه مانند رو به قبله بودن, غسل توبه, نماز توبه و دعاي توبه اينها جزء مستحبّات توبه است، حقيقت توبه آن اراده خللناپذير است؛ خدايا بد کردم، پشيمان آمدم و گذشته را ترميم ميکنم، همين!
يکي از بهترين نعمتها, نعمت آزادي است و اين ماه, ماه آزادي است. انسان طرزي زندگي کند که گرفتار چشم و گوش نباشد، اين بهترين راه است که فَکّ رهن شده باشد، بشود آزادي و از آن طرف هم خوشحال است که دستور ديني را انجام داده است. حضرت فرمود: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾؛ شما يک قدم در راه خدا برداريد من ده برابر پاداش ميدهم، چه در دنيا و چه در آخرت ما با اين خداي لطيفِ، کريمِ، رئوف و مهربان روبهرو هستيم، اين وعده را کسي به ما داد که ذات اقدس الهي به نبوّت او و به خاتميّت نبوّت او(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) گواهي داده است؛ فرمود به شما اقبال کرد, روي آورد و شما را در زير سايه خود قرار داد.
موقع افطار در روايات دارد که روزهدار در دو حال خوشحال است: يکي «عِنْدَ إِفْطَارِهِ» و يکي هم «عِنْدَ لِقَاءِ اللَّهِ». آن لذّتي که در حال افطار داريد هرگز در طول سال در هنگام ناهار نداريد. چرا در هنگام افطار لذّت ميبريد؟ براي خوردن است يا احساس ميکنيد وظيفهاي بايد انجام ميداديد و داديد؟ چقدر انسان روزهدار در حال افطار خوشحال است! چقدر سفره افطار شيرين است! چقدر انسان در حال افطار لذّت ميبرد! با اينکه غذا, غذاي ساده ای است و خيلي هم احتياج به غذا ندارد، اما خيلي خوشحال است و میگويد من خدا را شاکرم که وظيفهام را انجام دادم. اگر اشتها به غذا و احتياج به غذاست، ما که در طول سال اين ناهارها را مصرف ميکنيم، هنگام ناهار آنقدر خوشحاليم که هنگام افطار خوشحاليم؟! شامي که ميخوريم آنقدر خوشحاليم که هنگام افطار خوشحاليم يا يک حساب ديگری است؟ اين فقهاي بزرگ ما گفتند که در فضيلت روزه همين بس که انسان شبيه فرشته ميشود، معلوم ميشود روح ما به يک سلسله امور ديگري علاقهمند است.
بیانات حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در جلسه درس اخلاق در آستانه ماه رمضان
دیدگاه تان را بنویسید