بازگشت سینما به دوران جریان‌ساز حمایت می‌خواهد

کد خبر: 351276
سرویس فرهنگی « فردا »:

لید نوشتن برای گفت و گویی که با "علی نصیریان" باشد، از آن جهت ساده است که به معرفی و پرگویی از زندگینامه و این حرفها نیازی ندارد چرا که نام او برای معرفی اش کفایت می کند و سخت از آن رو که بخواهی بدون کلیشه هایی چون استادی بزرگ و با اخلاق، هنرمندی مسوول، نقش آفرینی بی نظیر و بی بدیل و تاثیرگذار و امثالهم مقدمه ای برای گفتگویی اتفاقی که با او داشتی بنویسی.

نمی دانم در این مقدمه کوتاه باید از نگاه های مات و مبهوت آقای هالو، آن شهرستانی ساده دل نوشت یا از چاپلوس و فرصت طلبی به اسم قاضی شارع که بر خلاف تصور مسوولان با هنر استاد، محبوبِ همه شد !

از مش اسلام فیلم "گاو" و تقی پستچی و ابوالفتح صحاف "هزاردستان" تا آعلی یارِ شیرسنگی و ناخدا خورشید، همه نقش و نام هایی هستند که در تاریخ سینما می مانند اما جاودان تر از همه اینها، "علی نصیریان" است که در دهه چهل و پنجاه به شهرت رسید و امروز پس از سالها فعالیت هنری به بهترین شکل در جایگاه متناسب خودش قرار دارد.

قرارِ ما با استاد مصاحبه حضوری نبود، گفته بود شرایط مصاحبه را فعلا ندارد.اما وقتی به منزلش رفتیم، نه تنها دست رد به سینه ما نزد، که در مقابل درخواست ما، بدون هیچ حرفی آمد روی صندلی کنارمان نشست و تنها یک کلمه گفت:بفرمایید...

شما با فیلم سازان بزرگی چون "علی حاتمی"، "ناصر تقوایی" و "ابراهیم حاتمی‌کیا" کارکردید و همین طور این اواخر با فیلم سازان جوان؛ سوال من این است که تفاوت کار در کجا بود و هست که شخصیت‌هایی که با آنها ساختید همه ماندگار بودند اما امروزی‌ها نه؟ آیا این نشات گرفته از نوع نگاه فیلم‌سازان است؟ شرایط سینما عوض شده است یا اصولا دوران نام‌ها و نقش‌های بزرگ پایان یافته است؟

به هر حال هر دوره ای استعداد های خودش را پرورش می دهد.آن دوره گردش روزگار به گونه ای بود که مثلا در بحث ادبیات و تحقیق افراد استثنایی مثل قاسم غنی، محمد قزوینی و مسعود فرزاد فعالیت می کردند.شما امروز نگاه کنید، جدا از بحث طب، در همه زمینه ها از ادبیات تا سیاست و هنر همه دکترا دارند، آن موقع این خبرها نبود؛ ما یکی دوتا دکتر داشتیم که نشسته بودند از فروزان فر و همایی نمره بگیرند، آن هم با رساله.دکتر استعلامی چندین سال وقت گذاشت با هدایت فروزان فر و تذکره الاولیای عطار را تصحیح کرد تا دکترا گرفت اما امروز همه دکترند.

در بحث سینما هم همین طور؛ در دهه 40 که سینمایی جدید یعنی سینمای متفاوت با فیلمفارسی پدیدار شد، این همه مدرسه و دانشکده و آموزشگاه نبود که بروند سینما و تئاتر بخوانند.در دوره های اخیر که جوان های ما کار می کنند اینها زیاد است و هر کسی هم که علاقه ای حس می کند وارد کلاس می شود و فکر می کند با هر آموزشی می توانند فیلم بسازد و رشد کنند که البته بد نیست.

اما مسئله کارگردانی و نویسندگی که فقط فنون نیست، باید یک فرهنگ غنی بک گراند آدم باشد که برای اجرای خلاقیت هایش به آن نیرو بدهد.بخشی جنبه های درس خواندن و مطالعه دارد و بخشی جنبه های اکتسابی.مهرجویی از لحاظ فرهنگ و سواد و تفکرات روشنفکرانه آدم آگاهی بود چون صرف نظر از اینکه سلیقه و ذوق کارگردانی داشت، فلسفه خوانده بود، فیلم دیده بود و کتاب خوانده بود.ناصر تقوایی از لحاظ آکادمیک کار نکرده بود اما استعداد ذاتی عمیقی داشت؛ شناخت عمیق، نگاه عمیق و مطالعه ای عمیق و دقیق روی جامعه و منطقه ای که در آن زندگی می کرد.

آن زمان مثلا گلستان و غفاری فیلم می ساختند و می دانید که یکی از بهترین نثرهای مدرن فارسی ما مال گلستان است، این بود که کارها متفاوت بود.ما در این دوره خیلی آدم های باسواد داریم اما دیگر فروزان فر نداریم، همایی نداریم.آنها آدم های بسیار استثنایی بودند چون از بچگی خانواده ها می گذاشتندشان در مکتب خانه ها عربی بخوانند، فلسفه بخوانند، حدیث بخوانند، فرانسه بخوانند و با ادبیات اروپا ارتباط پیدا کنند.امروز شکل دیگری شده، همه می روند خارج یا در همین کشور درس می خوانند و وارد فیلم سازی می شوند اما دیگر آن نگاه ها نیست؛ امروز نگاه ها به سینما عوض شده.البته در حال حاضر جدا از این بساز و بفروش ها، آدم هایی پیدا می شوند که استعداد خوبی دارند و کارهای خوبی کردند و کارهایشان درخشیده که خب، مربوط به زمان خاصی بودند.

به طور کلی در این دوره ارزشها و کیفیت عوض شده که من فکر می کنم این اقتضای زمان است.بیشتر رفتیم سمت کثرت تا نخبه.

حالا با این شرایطی که ذکر کردید، فکر می کنید درباره وضعیت امروز سینما باید چه حرفی بزنیم؟ سینمای ایران به شدت نحیف شده است و تماشاگرانش محدود و اندک شده‌اند و دیگر تاثیرگذرای سابق را ندارد.

ببینید یکی از چیزهایی که امروز در سینمای ما مشکل آفرین است مسئله وجود سلیقه در ممیزی است.البته من نمی گویم هرکسی هر کاری بخواهد بکند، بالاخره هر جامعه ای چارچوب هایی دارد اما این چارچوب ها در جامعه ما خیلی سلیقه‌ای شده است؛ رعایت سلیقه‌های فردی و شخصی در چارچوب هایی که برای کارهای نمایشی، از تئاتر گرفته تا تلویزیون گذاشته شده است، در مواقعی اجازه باز شدن غنچه هایی که دلشان می خواهد باز شوند را نمی دهد.

در هر صورت به نظر من بازگشت سینما به دوران جریان‌ساز حمایت می خواهد و باید سرمایه های ملی کمی به سمت نظم دادن به این مساله هدایت شوند وگرنه نبود استعداد نیست، این نیست که ما دیگر استعدادی نداریم و این جوان ها نمی توانند کار کنند و پتانسیل ندارند.اتفاقا این انرژی بالقوه وجود دارد اما نمی تواند به شکل بالفعل در بیاید که یک بخش آن به دلیل موانع است و یک بخش هم مربوط به هدایت نشدن امکانات عمومی مملکت به سمت و سوی این کار است.

یکی از ویژگی های فیلم ها و سریال های قدیم شخصیت پردازی قوی و اصولی بود و جدا از خود فیلم، شخصیت ها ماندگار می شد.مثل آقای هالو یا ابوالفتح "هزاردستان".اما شخصیت سریال های امروز اگر مخاطب هم داشته باشند بعد از مدتی فراموش می شوند، ما دیگر شخصیتی سینمایی که به دوران زندگی عامه مردم راه پیدا کند نداریم.

باورپذیر کردن قصه و کاراکتر یک سری مبانی و کارهایی دارد که البته بخشی از آن صداقت است.یعنی آدم در کاری که می کند صادق باشد و دروغ نگوید؛ نکته کار ما این است که بازیگر به بهترین شکل تظاهر به شخصیت کند چون بالاخره بازیگر که آن شخصیت نمی شود.این هم که همه می گویند ما در نقش غرق شدیم و این حرفها همه دروغ است. نکته کار بازیگر تظاهر باورپذیر است.تمام تمرین ها برای این است که شما آنقدر کار کنید، تمرین کنید و اتود کنید تا بتوانید با باورپذیری، کاراکتر را تصویر کنید، هم از نظر زبان و هم از نظر روانشناسی رفتاری و در نهایت در تصویر کردن یک انسان بتوانید به تظاهر درست و دقیق و باورپذیر برسید.اگر به این مرحله رسیدید می توانید از مخاطب توقع داشته باشید که شما را باور کند و در ذهنش نگاه دارد.

"علی نصیریان" معتقد است که بازیگری بدون تماشاگر معنا ندارد، آیا این حرف به این معناست که کمیت بینندگان بر کیفیت سوار باشد؟ چیزی که امروز در خصوص بسیاری از فیلم های مبتذل و بی پایه و اساس می بینیم؟

هر کاری مخاطبی دارد، ما نمی توانیم این را تسری دهیم.مخاطب زیاد دلیل بر کیفیت نیست.اما هر کار بنا به مقتضیات آن، مخاطب خودش را دارد.من گفتم هر کار نمایشی مخصوصا تئاتر باید با مخاطب باشد، منظور، مخاطب همکار و همراه است.مثلا "ساموئل بکت" می گذاری، یک مقدار مخاطب داری، "شکسپیر" می گذاری، یک مقدار مخاطب داری، وقتی یک کمدی سطح پایین و مبتذل می گذاری هم آدمتان فرق می کند.همه جای دنیا همه کاری هست و نمی توان گفت چرا یک کار سطح پایین، پرمخاطب است.

اما تکثر این فیلم های مبتذل که تعدادشان هم روز به روز در حال ازدیاد است، سلیقه مخاطب را پایین نمی آورد؟ آنها (مخاطبانشان) را آسان گیر و سطحی نمی کند؟

اتفاقا همین را می خواهم توضیح بدهم؛هنرمندانی که کارشان بساز بفروشی نیست و کار نمایش را به عنوان شغل روزانه و پول درآر نمی بینند و با احساس و عواطف خودشان در خدمت هنرشان هستند وعلاقمندند در آن رده کار کنند، رسالتی دارند.اینکه به مردم جامعه ای که در آن زندگی می کنند خدمت کنند و اثرشان از یک سطح کیفی برخوردار باشد. شما حافظ را ببینید؛ خواص و عوام عاشق حافظ اند، آن هم به دلیل کیفیتی است که اشعارش دارد.عامه می نشینند با آن فال می گیرند؛ از نظر بسیاری، فال اصلا معنی ندارد اما از دید آن آدم معمولی، خیلی شیرین و دل نشین است.پس اگر بشود هنرمند چنین کاری کند که هم خواص قبول کنند و هم عوام بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند، هنر بزرگی است.

شما یکی از هنرمندان معدودی بودید که با فیلم "گاو" سعی کردید در برابر موج ابتدال فیلمفارسی قرار بگیرید و این گونه از فیلم های هنری که شدیدا مورد بی مهری بود را احیا کنید و موفق هم شدید.با این توضیحاتی که دادید آیا معتقدید که امروز دیگر این تغییر ممکن نیست؟

ما در سال 46 و 47 که با همین فیلم "گاو" که شما اشاره کردید وارد سینما شدیم، اصلا نه قرارداد داشتیم نه پول گرفتیم.چرا؟ چون عاشق این قصه بودیم و آن را قبلا در تلویزیون بازی کرده بودیم و دوست داشتیم داستانی را که معنا و فکر در آن است کار کنیم، حالا مقابل چه چیزی؟ مقابل هیولایی مثل فیلمفارسی.آنقدر مخاطب ما برای این فیلم کم بود که یکی از هنرمندان معروف گفت من هر شب جلوی سینما بهمن بلیط پاره می کنم که مردم به هوای او بیایند فیلم را ببینند.

ببینید کار به کجا کشید؛ یعنی ما تا این اندازه در مقابل سینمایی که وجود داشت ضعیف بودیم.اما بعد یک سری فیلم های خوبی ساختند که شکل تازه ای از سینما را مطرح کرد و بعد از انقلاب که سینما تعطیل شد و قرار بود سینمای جدیدی جایگزین آن شود، رشد خوبی پیدا کرد.این کار آسانی نبود.

نمایشنامه "بلبل سرگشته" علی نصیریان در سال 36 جایزه نخست را در آن سال ها می گیرد و نقش شما در گروهی که با عزت الله انتظامی، فخری خوروش و...داشتید به عنوان نویسنده و یا کارگردان همیشه ثابت بوده و گفته بودید گاه به دلیل نبود متن خوب، نویسندگی می کردم.سوال اینجاست که چرا امروز که تجربه زیسته شما بیشتر شده و قطعا فرصت بیشتری هم دارید، دیگر نمی نویسید؟

رغبتی ندارم.به دلیل اینکه باورم نیست که اصلا عملی شود.یعنی جواب نگرفتم.

می خواهم گریزی هم بزنم به نقشهای شما."سربداران" از نخستین سریال های شما در اوایل دهه 60 بود."قاضی شارع"؛ نقشی متفاوت به لحاظ جنس نقش و منفی بودنش نسبت به کارهایی که تا آن زمان کرده بودید.چطور این نقش منفی، شخصی فرصت طلب، چاپلوس و خدای تزویر در نظر بسیاری محبوب شد؟

خانواده من معتقد و مذهبی بودند و من در کودکی به وعظ علاقه داشتم.آن زمان واعظ خوش بیانی بود که می آمد در مسجد محله ما وعظ می کرد و بعد می رفت در مسجدی در بازار.من هم دنبالش می رفتم و با اینکه حرفهایش خیلی برام مفهوم نبود اما اکتینگش برام مهم بود، چون خیلی خوب اکت می کرد و بیان خوبی داشت.

اما "قاضی شارع" جدای اینکه روحانی بود، واعظ حکام هم بود و منبر می رفت و آنها را وعظ می کرد.او یک آدم سیاس بود و از این حاکم تا آن حاکم، از دشمن تا دوست می توانست ارتباط برقرار کند.البته از دید خود کاراکتر اگر من بخواهم خودم را که این نقش را بازی کردم قانع کنم، تفسیر این بوده که این شخص برای نجات هموطنانش از قتل عام مغول با اینها می ساخته و می گفته بگذارید نظام درست کنیم ولی در واقع در سیاست آدم زیرکی بوده است.

در نتیجه من سعی کردم این شخصیت از نظر بیان و کاراکتر خودمانی و نرمال نباشد و از این حالت در بیاید.در واقع می خواستم این شخصیت نمونه شود و به چشم بیاید که از قضا این اتفاق هم افتاد.یکی از گله های حاکمیت هم نسبت به این قضیه بود که شما شخصیت "قاضی شارع" را غالب کردید بر "حسن جوری"! در حالی که ما می خواستیم "حسن جوری" شخصیت محبوب و غالب شود.همانطور که اگر دقت کنید می بینید بعضی وقت ها شخصیت های منفی محبوب می شوند مثلا کاراکتر "پدر خوانده".

"قاضی شارع" هم همین طور بود، آدم از او خوشش می آمد و اگر من او را از آن کیفیت نرمال و عادی یک واعظ معمولی درنمی آوردم و اگر قرار بود یک واعظ عادی شود به چشم نمی آمد؛ من به این شخصیت فرم دادم.

یک نقش متفاوت دیگر در یک فضای کاملا بومی؛ "ناخدا خورشید".چقدر برای باورپذیری این شخصیت در باره آن منطقه مطالعه کردید؟

به نظر من هر نقشی که به بازیگر پیشنهاد می شود مطالعه و بحث و تحقیق هم دارد.به نظر من "ناخدا خورشید" آقای تقوایی یکی از بهترین آداپتیشن های خارجی بود چون همانطور که می دانید قصه "ناخدا خورشید"، "داشتن و نداشتن" همینگوی بود اما او آنقدر خوب این داستان را با جنوب ایران آداپته کرده بود که انگار مال همانجا بود.البته آقای تقوایی به فرهنگ آن منطقه کاملا آگاه بود و خیلی خوب کار کرد.به هر حال برای من گفت و گو با تقوایی و نگاه به مردم آن منطقه الهام بخش بود، همین طور مطالعات میدانی و شنیده ها و روایت ها که همگی برای بازیگر قابل استفاده است.اینها همه در ساخت شخصیت نقش دارد.

به طور کلی شما فیلم های زیادی را با فضای بومی با کارگردان هایی مثل آقای جوزانی و تقوایی کار کردید.فکر می کنید چرا امروز سینمای بومی چندان در سینمای ملی مان دیده نمی شود؟

من تحقیقی در این زمینه نکردم.بالاخره فیلمساز بنابر تمایلات خودش فیلم می سازد، نمی توان توصیه کرد که شما چرا به سمت بومی سازی نمی روید یا می روید.برخی موضوعات اجتماعی را بیشتر دوست دارند.در بحث سینمای بومی که اشاره به محل هایی از لحاظ لوکال مثلا ایل، قبیله یا عشیره باشد کم و بیش ساخته شده. به نظر من هر کس بنا به ذوق و سلیقه خودش موضوعاتش را انتخاب می کند و نمی شود توصیه ای در این زمینه کرد.اما فضاهای بومی که مربوط به محل ها و مناطق خاصی باشد و جنبه های فولکلوریک در آن باشد هم خیلی خوب است، منتها بستگی به این دارد که چه کسی بخواهد آن نکات را حس کند و آن را بسازد.

آقای نصیریان می خواهیم گفت و گو را با یک دیالوگ تمام کنم؛ یکی از مشخصه های فیلم و سریال های قدیم دیالوگ های زیبا و با معنای آنهاست، شما اگر بخواهید از میان این همه دیالوگ پرمعنا در این سالها یکی را انتخاب کنید آن دیالوگ کدام است؟

من یک تکیه کلام در "آقای هالو" داشتم که به نظرم همیشه می تواند بامعنا باشد و آن تکه کلام این بود: "عجب"!

این اعجاب به نظر من می تواند خیلی معنا داشته باشد.در این دوره و زمانه به هر چیز بر می خوریم یا مثلا اخبار را می شنویم که فلان جای دنیا اینطور شد و آنطور شد، چیزی نمی توانیم بگوییم جز"عجب"!

منبع: تسنیم

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت